کوله‌پشتی کارآفرینی (۴) – گفتگو ابزار توسعه شخصیت و محصول

کوله‌پشتی کارآفرینی (۱) – توهم

کوله‌پشتی کارآفرینی (۲) – خودآگاهی و تیپ شخصیتی کارآفرین

کوله‌پشتی کارآفرینی (۳) – آیا تنها باید از شکست‌ها درس گرفت؟

مدتی وقفه در نوشتن کوله‌پشتی‌های کارآفرینی افتاده بود تا این‌که به دعوت دوستان برگزار کننده کافه کارآفرینی به رویداد یازدهم دعوت شدم و موضوعی که برای صحبت انتخاب کردم براساس جلسات کوچینگ و گفتگوهایی بود که در این چند وقت با افرادی که استارتاپ داشتند یا می‌خواستند استارتاپی راه‌اندازی کنند شکل گرفت.

عنوان موضوع هست: چگونه گفتگو شخصیت و محصول شما را توسعه می‌دهد. اگر علاقه‌مند به ثبت‌نام بودید از این لینک می‌توانید استفاده کنید.

اهمیت زبان

زبان مهم‌ترین ابزار ارتباطی ما با یکدیگر است. ما با کلمات احساس‌ها و معانی را به یکدیگر منتقل می‌کنیم و بر یکدیگر تاثیر می‌گذاریم. بی‌شک همه ما تجربه کرده‌ایم که گاهی یک کلمه چطور به ما انرژی می‌دهد یا چطور حالمان را می‌گیرد. چطور گفتن یک کلمه از یک فرد را تا سالیان سال فراموش نمی‌کنیم. گاهی این کلمات مثبت و موثر هستند و گاهی هم زخم می‌زنند و دردآورند.

سالیان قبل وقتی هیچ مدل و الگوی حل مسئله‌ای در دنیا اختراع نشده بود و هنوز کلمه‌ی تکنولوژی مثل امروز در گفتگوهای روزانه وارد نشده بود مردم می‌نشستند دور آتش و برای هم قصه می‌گفتند٬ شعر می‌خواندند و دور همان آتش هم مسائلشان را حل می‌کردند. در واقع زبان مهم‌ترین ابزار حل مسئله برای هرکدام از ما بوده که هرچقدر در زمان پیش آمده‌ایم فراموش کرده‌ایم که این ابزار طبیعی چقدر حیاتی است. همینطور هرچقدر که جزییات و پیچیدگی‌ها در دنیا بیشتر شده حرف زدن هم سخت‌تر شده و ما بیشتر تصمیم می‌گیریم که سکوت کنیم.

اما دست آخر همین زبان و گفتگو است که راه‌کار حل مسائل است و ما باید مثل یک بچه که برای گفتن کلمات هیجان دارد دوباره گفتگو کردن را یاد بگیریم.

چالش استارتاپ‌ها

تیم‌های استارتاپی در شروع دچار چالش‌های مختلفی می‌شوند. این چالش‌ها را می‌توان از ابعاد مختلف بررسی کرد. به‌عنوان مثال معمولا محدوده‌ی سنی تیم‌های استارتاپی در دسته‌ی سنی جوانان قرار می‌گیرد. مطابق الگوی رشد روانی – اجتماعی اریکسون افراد در محدوده‌ی سنی ۲۰ تا ۳۰ (کمی بالا یا پایین) به‌دنبال تثبیت هویت خود هستند و بخشی عمده‌ای از این هویت در ارتباط‌های آنها نمود پیدا می‌کند. معمولا در حالت عام افراد در این سن وارد ارتباط‌های دوستانه می‌شوند و آنجا می‌خواهند اثرگذاری خود را هم بیشتر نشان دهند. در همین محدوده هم چالش‌های زیادی بین افراد به‌دلیل اثبات همین هویت و مسائل دیگر شکل می‌گیرد. در واقع ما در این رنج سنی قهر و آشتی‌ها را بیشتر از رنج‌های سنی دیگر می‌بینیم و افراد این محدوده معمولا جوش و خروش بیشتری دارند. در تیم‌های استارتاپی فشار شروع اولیه بسیار بالاست. تیم‌های با امید زیادی کار خود را شروع می‌کنند و رویاهای فردی خود را به رویای گروهی پیوند می‌زنند. بعد قدم در مسیری که پر از عدم قطعیت است می‌گذارند و ممکن است ترس‌ها و نگرانی‌ها در قالب این پرسش که: اگر موفق نشویم چه؟ نمایان شود.

بعد کمی که پیش می‌روند ممکن است نقش و اثرگذاری خود را متفاوت ببینند و احساس کنند گره‌های رویایی فردی با رویای جمعی کمی سست شده. در همین شرایط هم تعارض‌های پیش می‌آید چون هر کس می‌خواهد درست‌ترین کار را از دید خود انجام دهد و می‌خواهد که آن رویای گروهی را حفظ کند. مسائل دیگری هم در کنار این موضوع پیش می‌‌آید. مثلا شفاف نبودن خواسته‌ها و نیازها از ابتدا. به‌دلیل همان هیجان و رویای اولیه افراد خوشبینانه کار خود را شروع می‌کنند و درباره‌ی خیلی از مسائل با هم شفاف نمی‌شوند. این چالش‌ها می‌تواند از مجموعه سهم و نقش هرکس باشد تا اعمال سلیقه در طراحی محصول یا خدمت.

گفتگو ابزار توسعه شخصیت و محصول

سوالی که مطرح می‌شود این است که آیا می‌توان الگو و مدلی داشت که از روز اول به ما بگوید که به چه نکاتی توجه کنیم که مسائلمان به حداقل برسد؟

تا کنون مدل‌های زیادی برای مثلا همکاری تیمی در دنیا طراحی و منتشر شده و مشکل هم هنوز سرجای خودش است. مدل‌ها نتیجه تجربیات افراد است که سعی می‌کنند آنها را شسته و رفته تحویل دیگران بدهند. بدون شک مطالعه‌ی مدل‌ها اثربخش است و کمک بزرگی می‌کند اما بالاتر از هر مدلی گفتگو راهگشاست. اعضای تیم وقتی نتوانند درست با هم گفتگو کنند عملا استفاده از مدل‌ها هم ناکارآمد خواهد شد و به ثمر نخواهد نشست.

افرادی که از بعد روانی و اجتماعی به بلوغ رسیده باشند معمولا در شرایط بروز چالش سعی می‌کنند به نکات زیر توجه می‌کنند:

۱- بر هدف خود متمرکز هستند. یعنی بیشتر به این فکر می‌کنند که شرایط چگونه باشد درست است و همه بر آن اتفاق نظر دارند؟ (اتفاق نظر به معنی رضایت کامل نیست.)

۲- گفتگو را به سکوت ترجیح می‌دهند. آنچه که باعث سکوت می‌شود تجربه شنیدن کلمات تند و خشن است. بنابراین افراد بالغ از نظر اجتماعی و روانی به کلمات خود آگاه هستند و سعی می‌کنند از کلمات مثبت بیشتر استفاده کنند.

۳- گفتگو را به عنوان رد نظر نمی‌دانند بلکه گفتگو را فرصتی برای تجمیع نظرات و ساختن چیزی بزرگ‌تر از آنچه می‌تواند باشد می‌دانند. بنابراین با در نظر گرفتن سمت و سوی خود یکدیگر را در پیشبرد اهداف حمایت می‌کنند.

اما هیچ‌کدام از این نکات از روز اول اتفاق نمی‌افتد. این نکات هم شاید مشابه همان مدل‌ها باشند. ما وقتی می‌نشینیم کنار هم و حرف می‌زنیم به جنبه‌های جدیدی از خود و دیگران پی می‌بریم. به این موضوع فکر کنید که چندبار شده وقتی صحبت کرده‌اید به ایده‌ای رسیده‌اید که فوق‌العاده بوده یا احساس همدلی در شما و دیگران ایجاد شده که باعث شده اعتماد بین خودتان بالاتر برود. هر کدام از ما با همکارانمان زمان‌هایی را نیاز داریم که دور همان آتش بنشینیم و برای هم داستان تعریف کنیم. در اثنای تعریف کردن این داستان‌هاست که ما به جنبه‌های جدیدی از خود و دیگران دست پیدا می‌کنیم.

چطور گفتگو کنیم؟

همیشه می‌گوییم نقد باید سازنده باشد و آدم باید نقدپذیر باشد اما سال‌هاست که هردوی این تعریف‌ها شکست می‌خورند. نه نقدها دست آخر سازنده می‌شوند (تنها کسی که عقیده دارد نقد‌اش سازنده است خود منتقد است) و آدم‌ها آنقدر ظرفیت نقدپذیری دارند. راه‌حل در چنین شرایطی ساده‌است. کاری که سال‌ها به تکرار انجامش می‌دهیم و از آن نتیجه نمی‌گیریم را بهتر است انجام ندهیم.

تصور کنید دور آتش نشسته‌اید و درباره شرایط کار تیم با دوستانتان صحبت می‌کنید. موارد زیر می‌تواند ایده‌هایی برای گفتگوی دورآتشی شما باشد:

شش ماه بعد کجا هستیم و هرکسی فکر می‌‌کند در حال انجام چه کاری است؟

هرکس چطور می‌تواند اقداماتی انجام دهد که تصویر شش ماه بعد محقق شود؟

چه چیزهایی را در کار خود دوست دارید؟ چه نکاتی هست که به شما در کار انرژی می‌دهد؟

چه نکاتی در همکاران و دوستانتان است که برای شما جذاب و ارزشمند است؟

دوست دارید چه نکاتی را بیشتر در تیم خود ببینید؟

هر کس چه‌کاری می‌تواند انجام دهد تا نکات پرسش قبل عملی شود؟

معمولا این سبک گفتگو از چالش به‌دور است و بجای اعصاب خوردی احساس بهتری در تیم ایجاد می‌کند ضمن این‌که مجموعه‌ای از اقدامات اجرایی هم برای هر فرد مشخص می‌شود. پیشنهاد می‌کنم برای آخر هفته یک قرار پیک‌نیک بگذارید و خارج از محیط کاری دور یک آتش باهم بنشینید و به این پرسش‌ها پاسخ بدهید و سپس بررسی کنید در طول زمان چقدر درباره‌ی خود بیشتر می‌دانید و چقدر کیفیت محصول یا خدمت شما افزایش پیدا کرده است.

یک نظر بدهید