از روزی که نشستم و دیدم که اصلیترین ارزش من داشتن یاران همسنخ است، که "روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم"، در حال فکر کردنم که خب این یاران همجنس را کجا بجویم و حالا میدانم که گاه این یاران در سپهر مجازی حضوری واقعیتر از دنیای واقعی دارند و گفتگو که میتواند دروازهُ خروج از من باشد، را رقم میزنند؛ که زیباترین لحظههای آدمی همان است که از "من" خلاصی مییابد به هر لطائف الحیلی با معاشرانی همجنس...
الیف شافاک در کتاب فرزانگی در عصر تفرقه میگه: ما از داستان ساخته شدهایم. آنها که اتفاق افتادهاند و آنها که همین لحظه اتفاق میافتند و آنها که تماما در تخیلات ما از طریق کلمات و تصاویر و رویاها و احساس شگفتی بیپایان در مورد جهان اطرافمان و اینکه چطور اداره میشود شکل خواهند گرفت. و البته خلاصی از من شاید فقط در معاشرت با هم سنخ و همجنس نباشه و شاید ناهمگونها هم منبعی برای نگاهی تازه باشند.
درست است، همه چیز روایت و داستان ما است در تخیل و واقعیت، اگر واقعیتی موجود باشد.
و اگر به سهگانهُ همجنس، ناجنس و دیگرجنس قائل شویم، تکلیف همجنس که مشخص است و دیگرجنس یا ناهمگون هم منبع نگاه تازه است اما ناجنس فقط وجود دارد تا ما را به تعالی برساند، تعالی صبر و مدارا و گستردگی.
همچون رنج، حضوری دارد که قوامبخش ضد خود (خشنودی و لذت) است و فینفسه در آن خرسندی نیست. کاش فراتر از زندگی با ناجنسها و تعالی روح کمی هم همجنس نصیب شود.
خیلی عالی و سپاس
از روزی که نشستم و دیدم که اصلیترین ارزش من داشتن یاران همسنخ است، که "روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم"، در حال فکر کردنم که خب این یاران همجنس را کجا بجویم و حالا میدانم که گاه این یاران در سپهر مجازی حضوری واقعیتر از دنیای واقعی دارند و گفتگو که میتواند دروازهُ خروج از من باشد، را رقم میزنند؛ که زیباترین لحظههای آدمی همان است که از "من" خلاصی مییابد به هر لطائف الحیلی با معاشرانی همجنس...
اپیزودی احساسی بود که به دل نشست و به فکر فروبرد.
مردن برای دوباره زیستن و هر مرگی یعنی دوباره ...
الیف شافاک در کتاب فرزانگی در عصر تفرقه میگه: ما از داستان ساخته شدهایم. آنها که اتفاق افتادهاند و آنها که همین لحظه اتفاق میافتند و آنها که تماما در تخیلات ما از طریق کلمات و تصاویر و رویاها و احساس شگفتی بیپایان در مورد جهان اطرافمان و اینکه چطور اداره میشود شکل خواهند گرفت. و البته خلاصی از من شاید فقط در معاشرت با هم سنخ و همجنس نباشه و شاید ناهمگونها هم منبعی برای نگاهی تازه باشند.
درست است، همه چیز روایت و داستان ما است در تخیل و واقعیت، اگر واقعیتی موجود باشد.
و اگر به سهگانهُ همجنس، ناجنس و دیگرجنس قائل شویم، تکلیف همجنس که مشخص است و دیگرجنس یا ناهمگون هم منبع نگاه تازه است اما ناجنس فقط وجود دارد تا ما را به تعالی برساند، تعالی صبر و مدارا و گستردگی.
همچون رنج، حضوری دارد که قوامبخش ضد خود (خشنودی و لذت) است و فینفسه در آن خرسندی نیست. کاش فراتر از زندگی با ناجنسها و تعالی روح کمی هم همجنس نصیب شود.
روایتی تازه باید ساخت.