قهرمانی برای شما به چه معناست؟ چه اتفاقی بیافتد فکر میکنید قهرمان خواهید بود؟ چه اتفاقی بیافتد دیگران شما را قهرمان خواهند نامید؟
دیدن فیلم The Dark Knight Rises باعث شد سوالاتی در ذهنم شکل بگیره. سوالاتی که در خط بالا مطرح کردم. در این مطلب قصد ندارم داستان فیلم رو لو بدهم اما برای درک بهتر این مطلب هم بد نیست ابتدا فلم را ببینید.
BATMAN قهرمانی که همیشه محافظ شهر Gotham بوده حالا خانه نشین و افسرده شده و اثری از او نیست. در جریان اتفاقاتی تصمیم میگیره که لباس خود را دوباره بپوشه و در نقش قهرمان ظاهرا بشه اما شکست میخوره. سوال مهمی که مطرح میشه اینه که چطور یک قهرمان شکست میخوره و آسیب میبینه؟ چطور یک قهرمان همیشگی حالا به اوج ضعف میرسه. چطور کسی که همیشه پیروز بوده حالا تبدیل به یک بازنده میشه؟
زندگی مجموعه احتمالات پیشرو است. ما هرگز از آنچیزی که پیش خواهد آمد اطلاعی نداریم و دقیقا از جایی ضربه میخوریم که همیشه فکر میکردیم بزرگترین نقطه قوت ماست. در واقع همان قدرتی که همیشه ما را پیروز میکرده حالا باعث شکست ما میشود. بسیاری از خصوصیتهای ما همینطور است. اینها ویژگیهایی هستند که هم ما را تبدیل به یک قهرمان میکنند و هم به ما ضربه میزنند و مهمترین نکته اینجاست که ما زمانی میتوانیم قهرمان باشیم که ویژگیها را بشناسیم و در کنترل خود داشته باشیم.
اما این اتفاق هرگز به شکل مطلق نمیافتد. ما در هر لحظه با مشکلاتی روبرو میشویم که ما را متحیر میکند. حتی رفتار خود ما در قبال مشکلات هم برای خودمان تعجب برانگیز خواهد بود. به قول دوستی میگفت در هر زمان مشکلاتی برای ما پیش میآید که ما از آنها کوچکتر هستیم و مشکلات بر ما تاثیر بزرگی میگذارند. بعد که ما از پس آن مشکل برمیآییم٬ ما از آن مشکل بزرگتر میشویم و کنترل اوضاع را بهدست میگیریم. همیشه نقطه کوری نسبت به خود داریم که نتوانیم بهترین رفتار ممکن را داشته باشیم یا بهترین تصمیم ممکن را بگیریم. بهعبارتی ما هرگز کامل مطلق نخواهیم شد اما در مسیر کامل شدن میتوانیم قدم برداریم.
BATMANزمانی حرکت کرد که رویای خود را دوباره دید٬ هدفش را واضح کرد٬ به دستاوردهای خود نگاه کرد و به قدرت خود باور پیدا کرد. او زمانی دوباره قهرمان شهر Gotham شد که قهرمان خود شد٬ به دیگران اعتماد کرد و دید که هر کسی میتواند قهرمان باشد. قهرمان خودش!
قهرمان میتونه هرکسی باشه.حتی یک مرد با کار سادهای مثل انداختن یک پالتو روی شونههای یک پسر بچه که خیالش رو راحت کنه و بهش نشون بده دنیا هنوز تموم نشده – بتمن
حالا این سوال را باید پرسید: چطور میتوانیم قهرمان خودمان باشم؟ با چه کار سادهای؟
مطلب شوالیه تاریکی از تاریکی علیه تاریکی از احسان طریقت را هم بخوانید.
آقاي مهراني عزيز
در تاييد فرمايش شما و به عنوان يك تجربه شخصي عرض ميكنم كه خود من هم دقيقاً ضربه از نقطه اي كه هميشه آنرا نقطه قوت حساب ميكردم خوردم و آن هم تكيه بيش از حد به تجربيات ارزشمند كاري ام در حدود 15 سال بود، اما باعث شد تا ساير جوانب در كنار كار مثل استفاده از دوره هاي آموزشي، نيم نگاهي به تاكتيك هاي مديريتي و مالي و … چشم پوشي يا كمرنگ تر شوند و در يك بازه زماني بسيار كوتاه خودم را در وضعيتي نااميدكننده ببينم و از دست دادن بيش از اندازه اعتماد به نفس، كمترين چالش من در اين دوره بود.
اين مبارزه و چالش طلبيدن زندگي البته كه هيجان و كسب تجربه هاي منحصر بفرد خودش را هم به همراه دارد و من معتقدم كه پروسه ي تربيت كودك يكي از دوره ها و آزمون هاي بزرگ براي هركسي ميتواند باشد، چون دقيقا در نقاطي كه فكر ميكينم تمام روالهاي كاربردي و آزموده شده عملياتي شده اند و انتظار بازخوردهاي مثبت را داريم، مجبور به تغيير رويه ها ميشويم، حتي گاهي بيش از چند ده روش مختلف را مي آزماييم، راه حلهاي مقطعي ، خوشحالمان ميكند ولي با دوام نيستند، تركيب شرايط لحظه اي كودك با فرآيندهاي تعريف شده همخواني ندارد و نااميدي دوباره ظاهر ميشود ولي مثل هر كسب و كار شكست خورده اي ناگزير از انجام روشهاي ديگر ميشويم تا به نتايج آرماني نزديك تر شويم، تنها به اين اميد كه اين درحال سرمايه گذاري بلند مدتي در جهت ارتقاي تربيت و فرهنگ يك نفر از افراد جامعه هستيم.
@سینا بسیار جالب بود. ممنون بابت به اشتراک گذاری این تجربه.
خیلی مطلب خوبی بود. .قهرمانها هیچ وقت اهدافشون رو فراموش نمی کنند.