در مطلب قبل دربارهی تفاوت رابطهی موثر و مثبت توضیح دادم. در این مطلب به ۶ نکته اشاره کردهام که میتواند نوع نگاه و تفکر شما را در روابط و مسائل کلی کار و زندگی متحول کند.
(۱)برای چیزهای ساده تشکر کنید
تشکر کردن مهمترین عامل و موثرترین عامل برای شکلدهی اثر مثبت در رابطه است. تشکر کردن یک المان ویترینی نیست که لازم باشد برای یک رویداد ویژه آن را بیرون بکشیم. فکر میکنم همهی ما یاد گرفتهایم که بعد از خوردن غذا از مادر و همسرمان تشکر کنیم. وقتی از کسی تشکر میکنیم به او این پیام را میدهیم که من جریان کار و اقدام تو را میبینم. پیشنهاد میکنم که تشکر کردن را صرفا با کلمه ممنون انجام ندهید. گفتن یک کلمه احساس از سر باز کردن و سریع گذشتن از موقعیت را میدهد. بنابراین بهتر است دلیل تشکر را دوباره تکرار کنید. مثلا بگویید ممنون بخاطر غذای دلچست با ممنون بخاطر تهیه گزارش ارزشمند و ...
حتی میتوانید در تشکر خود یک نکته ویژه را پیدا کنید و به آن اشاره کنید. این نکتهی ویژه شاید از دید خود فرد یک اتفاق ساده باشد اما دیدن و اشاره به آن موضوع از جانب شما اثری بسیار بزرگ خواهد داشت.
(۲)درباره آنچه که تشکر کردهاید گفتگو کنید
پیشنهاد میکنم بعد از مدتی و در یک فرصت مناسب درباره آنچه که بخاطرش تشکر کردهاید گفتگو کنید. بگویید که کار طرف مقابل چه احساسی در شما ایجاد کرد و پایداری این احساس در شما به چه معناست. دوستی دارم که بسیار سر شلوغ است و گاهی پیش میآید که مجبور میشود زمان کمتری را در خانه بگذراند. در این شرایط از همسرش تشکر میکند و توضیح میدهد که پیگیری همسرش دربارهی اینکه کی به خانه میآید یا جویا شدن او از روند کارها به او احساس حمایت میدهد و همین احساس حمایت باعث میشود او دلتنگی بیشتری را وقتی از خانه دور است بیشتر احساس کند و این دلتنگی باعث میشود زمانهایی که هر دو کنار هم هستند کیفیت بالایی داشته باشد و از لحظههای هم لذت ببرند.
همینطور در محیط کار وقتی مدیری بایت اقدام کارشناسی از او تشکر میکند و درباره اثر کار او صحبت میکند میزان انگیزه و تعلق به کار را در کارشناس افزایش میدهد و باعث میشود.
(۳)معنای احساسهای منفی خود را بگویید
بدون شک در هیج رابطهای امکان ندارد که چالشی بوجود نیاید. ما براساس اتفاقات بیرونی احساسهایی را در درون خود تجربه میکنیم و هرکدام از این احساسها برای ما معنای خاصی دارد. پیشنهاد میکنم وقتی دچار احساس منفی شدید بجای اینکه بگویید کار تو من را عصبانی یا ناراحت میکند بگویید که این اقدام چه معنایی برای شما دارد. بگویید که این اقدام باعث میشود چه افکاری در سر شما شکل یگیرد. نکته جالب توجه اینکه در این شرایط ما معمولا میدانیم که چطور با ما گفتگو شود و چه گفته بشود و چه نشود بهتر است. طرف مقابل هم همیشه همهی این راهکارها را در جیب خودش ندارد. بنابراین بعد از گفتن معنای احساس منفی پیشنهاد میکنم که درباره آنچه که باعث میشود این افکار در ذهن شما شکل نگیرد هم گفتگو کنید. بهخصوص در شروع روابط شما نیاز دارید تا به طرف مقابلتان کمک کنید که بتواند بهتر با ویژگیها و افکار شما آشنا شود. بنابراین بهتر است حتما گفتگو کنید و این گفتگو کمک کند شما و طرف مقابلتان به درکی بهتر از همدیگر برسید.
(۴)تجربیات مثبت گذشته را به امروز وصل کنید
یادآوری تجربیات و احساسهای مثبت گذشته معمولا میتواند انرژی رابطهی امروز را بالا ببرد. اگر زمانی دچار چالشی بودید یادآوری روشهایی که قبلا باعث حل چالش شده میتواند به شما ایده بدهد. در واقع درس گرفتن از موفقیتهای گذشته (نه از شکستها) میتواند ایدههایی برای حل دوبارهی چالشها بدهد. اما یادآوری تجربیات مثبت گذشته صرفا برای زمان بروز چالش نیست. مرور تجربیات مثبت در زمانهایی که حال و هوای گفتگو در آن جاری است میتواند بسیار موثر باشد. اینکه افراد حاضر در رابطه چطور در گذشته توانستهاند کیفیت خوبی را خلق کنند و رابطهای مثبت را شکل دهند باعث میشود شما اعتماد به نفس حفظ رابطهی مثبت را داشته باشید. بنابراین بد نیست که هر ازگاهی خاطرات مثبت خود را دوباره مرور کنید و بگویید که آن خاطره چرا مثبت بود و چه احساسی در شما ایجاد کرد.
(۵)به معنای احساس مثبت بیشتر توجه کنید
اغلب ما میتوانیم دربارهی احساسهای خود صحبت کنیم اما کمتر دربارهی معنای آن احساس گفتگو میکنیم. همانطور که در بخش معنای احساس منفی توضیح دادم نیاز است تا دربارهی معنای احساس مثبت خود نیز صحبت کنید. اگر آن اقدامی باعث شکلگیری احساس مثبت میشود٬ معنای آن احساس برای شما چیست؟ باعث میشود شما بیشتر تشویق به چه اقدامی شوید؟ چطور آن احساس مثبت به شما هیجان بودن در رابطه را میدهد؟
(۶)درباره آنچه که بیشتر دوست دارید اتفاق بیافتد صحبت کنید
نسبت گفتگوی مثبت ۳ به ۱ بهسادگی با صحبت دربارهی آنچه که دوست نداریم اتفاق بیافتد بهم میریزد. این موضوع را بهنوعی در موارد قبل مرور کردیم که بهتر است بگوییم بیشتر میخواهیم شرایط مورد نظرمان چطور باشد تا بگوییم میخواهیم چطور نباشد. دربارهی شرایط رابطه هم بهتر است بگوییم دوست داریم بیشتر چه نکاتی را در رابطه ببینیم تا بگوییم دوست داریم چهچیزهایی را نبینیم. تفاوت این دو رویکرد این است که وقتی میگوییم میخواهیم بیشتر چطور باشد انرژی و انگیزه برای بهبود را خواهیم داشت و اعتماد بهنفس خوبی برای شکل دادن آنچه که خوب است در ما شکل میگیرد. اما وقتی میگوییم میخواهیم چه چیزی را نداشته باشیم ترس از مرتکب شدن اشتباه تمام انرژی و اعتماد بهنفس ما را میگیرد. در حالت اول اگر اشتباهی رخ دهد امید داریم که تلاش کنیم که بهتر شود اما در رویکرد دوم وقتی اشتباه رخ میدهد گاهی حتی احساس میکنیم دنیا به آخر رسیده است. این موضوع در حل بسیاری از مسائل و غیر از موضوع روابط هم بهما کمک میکند. اگر میخواهیم مسئلهای را حل کنیم بهتر است فکر کنیم که درست شدهی آن مسئله چطور است تا فکر کنیم اگر مشکلات رخ ندهند چه اتفاقی خواهد افتاد.
پیشنهاد میکنم به آرامی این نکات را تمرین کنید و در رویکردهای روزانه خود بیاورید. کمکم متوجه میشوید که به آدمها گیر نمیکنید. متوجه میشوید که انعطاف پذیریتان بالاتر رفته و دیگران هم نسبت به شما منعطفتر هستند و کمکم میبینید که بسیاری از چالشهای ارتباطی که با آن روبرو بودهاید هرگز نمایان نمیشوند.
پینوشت: در مطلب معرفی Middle East Center for Positive Change توضیح دادم که کار ما تحول مثبت است و براساس رویکرد و تفکری با نام جستجوی ارزشها کار میکنیم. این مطلب و مطلب قبل براساس تفکر جستجوی ارزشها نوشته شده است.