رضا بهرامی از دوستان بسیار خوبی است که تجربههای مختلفی را همواره با هم داشتهایم و همواره از نظراتش در بهبود کارها بهرهمند بودهام. همانطور که رضا در مطلبش هم اشاره کرده، امسال درگیر بیماری دردناک مادرش بوده. دعا میکنم و آرزو میکنم که سلامتیشان حاصل شود.
امروز صبح، من و همسرم به بازی پسرک یک ساله و نیمه ام نگاه می کردیم. همسرم پرسید:
- واقعا دلت می خواد چه کاره بشه؟
و جوابی که دادم همان چیزی است که می خواهم از آن به عنوان مهم ترین محتوی کوله پشتی امسال ام یاد کنم.
- چه فرقی می کنه. می خوام شاد و راضی باشه.
سالی که گذشت، سال بسیار سخت و پر ریسک ای برای من بود. بیماری دردناک مادرم، راه اندازی کارآفرینی اجتماعی ام، به باد دادن تمام پس اندازی که داشتم، سر و کله زدن برای بزرگ کردن پسرک و شرایطی که هر نامی می توان برایش گذاشت جز آرامش!
با همه ی اینها من از برخورد خودم با این سال سخت و با مشکلاتی که داشتم «راضی» ام. از اینکه خم شدم، اشک ریختم ولی جا خالی نکردم راضی ام. از اینکه با وجود تمام مشکلات و تمام اشتباهاتی که کردم موفق به «حل کردن» بعضی مسائل و مدیریت شان شدم «راضی» ام. و این برای من همیشه ناراضی، دستاورد بزرگی است.
برای منی که همیشه دنبال بهترین ها و کامل ترین ها بوده ام و بعد از هر نبرد و حتی پس از هر پیروزی تنها نارضایتی برایم باقی می ماند. حالا «درک می کنم» که تلاش بی پایان ما برای کارآفرینی موفق، راه اندازی کمپانی متفاوت شخصی، بدست آوردن سرمایه های اجتماعی بیشتر، اعتبار و اعتماد، همه و همه برای بدست آوردن همین خشنودی و آرامش درونی است. پس چه چیزی مانع می شود که همین حالا نداشته باشماش؟ بخصوص اگر که خوب جنگیده باشم و آن را حق خودم بدانم؟ این درس ساده ای است که من برای بدست آوردنش بهای کمی نپرداخته ام :
«خوب و از ته دل مبارزه کن! مهم نیست که بعدش چه اتفاقی خواهد افتاد ... تو راضی خواهی بود».