ما ایرانیها...
محمدرضا شعبانعلی عزیز در وبلاگ خود مطلبی نوشته با عنوان پایان عصر استریوتایپ در روابط انسانی. با توجه به اینکه این موضوع دغدغه فکری این روزهای من بود، بد ندیدم که در ادامه آن مطلب، من هم به نکاتی اشاره کنم و مسئله نوع نگاه ما به مسائل پیرامون، تعمیم دادن باورها در سطح گروهها و اجتماع و نحوه برداشتمان از حقایق را باز کنم.
۱- استریوتایپ چیست؟
تعریفی که محمدرضا در مطلبش آورده خلاصه و کامل هست، بنابراین من هم عینا همان تعریف را نقل میکنم:
دوست آمریکایی سیاه پوستم که هم اکنون در آستانه شصت سالگی است، تعریف میکرد که جوانی خود را در دهه هفتاد، زمانی گذراند که نگرش به سیاه پوستان بسیار سخت گیرانه بود. او زمانی که شبها از کنار هایدپارک در شیکاگو عبور میکرد، دختران و پسرانی را میدید که با دیدن او دست یکدیگر را محکمتر میگیرند، سکوت میکنند، خیره به روبرو از کنار او عبور میکنند و حتی اگر بتوانند مسیر حرکت خود را به سمت دیگر خیابان تغییر میدهند.
در کشور خودمان نیز، شمالی ها، آذری ها، یزدی ها، اصفهانی ها، جنوبی ها و … هر یک قربانی تصویری هستند که از آنها و از مردم شهرشان ساخته شده و بر همین اساس مورد قضاوت قرار میگیرند.
این پدیده ای است که در روانشناسی استریوتایپ نامیده میشود. قضاوت بر روی انسانها بر اساس گروه یا جامعه ای که به آن تعلق دارند. زنان به جرم زن بودن و مردان به دلیل مرد بودن، قربانی چنین قضاوتهایی هستند. - نقل از مطلب
۲- جوامع انفرادی
این روزها میبینیم که سبک زندگی نسبت به سالهای نهچندان دور تغییر کرده. فاصلهی تعریف کردن خاطرهی نشستن دور کرسی و جمعهای گرم خانوادگی تا جمعهایی که هرشخص در کنار دیگر افراد، سرش به گجتش گرم است چندان زیاد نیست. این پدیده صرفا و طبیعتا، اتفاقی مختص به کشور ما نیست و ما امروز با یک جستجوی ساده در گوگل، تصاویر مختلفی را میبینیم از اینکه جمعهای خانواده و دوستان را نشان میدهد که سعی میکنند تصاویر و ویدئوهای جالب و یا اطلاعات مختلف را حتی وقتی روی کاناپه منزل نشستهاند از طریق موبایل و تبلیت با یکدیگر بهاشتراک بگذارند. حتی امروز کودکانی را میبینیم که انگار ژن آنها اصلاح شده و مادرزادی میتوانند با دستگاههای لمسی کار کنند. حتما شما هم این تجربه را داشتهاید که در مقابل یک کودک با گجت لمسی خود کارکردهاید و کودک بهسرعت کارکرد دستگاه را آموخته. این موارد نشان از تغییر بزرگی در سبک زندگی و جریان ارتباطات انسانی دارد و آن آیندهای که همواره آن را در سالهای قبل پیشبینی میکردیم، امروز اتفاق افتاده و سوالی که مطرح میشود این است که با شکلگیری این جریان جدید در دنیا، آیندهی امروز بهچه شکل خواهد بود؟ و مشخصترین جوابی که به آن میتوان داد ایناست که جنس ارتباطهای انسانی بازهم به واسطه حضور پررنگتر تکنولوژی دچار تغییرات خواهد بود.
همانطور که در مطلب محمدرضا اشاره شده، قدرت قضاوت جمعی روبه کاهش است و بارزترین دلیل آن همان تغییر در سبک زندگی است. پخششدگی دانش و در دسترس قرارگرفتن آن در شکلهای مختلف و با مدیاهای متفاوت و همینطور وجود اینترنت بهعنوان یک ابزار اعلام موجودیت فردی (که هویت فردی هر شخصی را تقویت میکند) باعث میشود تا گروهی که بیشتر فرآیند پرسشگری را در زندگی خود بکار میبرند، به بسیاری از نتیجهگیریها و قضاوتهای جمعی حمله کنند و بهدنبال چرایی آن باشند و دستاوردهای خود را از طریق کلام و از طریق رسانههای اجتماعی و پایگاههای شخصی با دیگران به اشتراک بگذارند. بنابراین این گروه تبدیل میشوند به ماموران تغییر تفکر در جوامع کوچک که از خانواده و ارتباطهای درجه اول افراد شروع میشود، گسترش مییابد و در نهایت در مقابل قضاوتهای جمعی پیشین، جریانهایی را میبینیم که خلاف واقع بودن آن قضاوت را تبلیغ و ترویج میکند. در جمعها و گفتگوها، امروزه بیشتر جملاتی با یا این ساختار میشنویم: "میدانستی...." که در ادامه این میدانستی باور اشتباهی که قبلا داشتهایم معمولا بهنقد کشیده میشود. بنابراین نقش افراد در شکلدهی یک جامعه، امروز بارزتر از قبل میتواند باشد چراکه تریبون اعلام عقاید از نظر کمی و کیفی رشد کرده است و افراد با پیدا کردن فردیت خود سعی در ابراز عقایدشان با صدای بلندتر خواهند داشت.
۳- ماجرای موشهای قطبی
الوین تافلر، در کتاب ثروت انقلابی، موضوعی را در چگونگی درک حقیقت در یک اجتماع مطرح میکند و مثالی میزند از رفتار موشهای قطبی. این موشها بهشکل گروهی حرکت میکنند و در زمانهایی که به یک پرتگاه میرسند و پیشروان آنها سقوط میکنند، موشهای دیگر حرکت خود را متوقف نمیکنند و به روند حرکت خود ادامه میدهند و آنها هم سقوط میکنند. تافلر از این مثال و متافور برای همانندسازی چنین رفتاری در جوامع استفاده میکند. ما راحتتر هستیم که گفتگوهای جمعی را باور کنیم. راحتتر است که باور کنیم مردم فلان شهر خسیس هستند. اگر چنین باوری داشته باشیم و خلاف آن ثابت شود، کسی متهم نیست چون همه اینگونه فکر میکردند. در واقع ما فکر نمیکنیم چون فکر جمعی قالب است. اگر یک شایعه در جامعه (محیط کار، شهر، کشور) گسترش یابد، راحتتر هستیم آن را بپذیریم و با هیجان دوچندان آن را برای دیگران تعریف کنیم. موشها بهدلیل سقوط فکر نمیکنند چرا که راحتتر است همان رفتاری که دیگر موشها دارند را ادامه دهند. پس ما در درک حقیقت با دیگران همدلی میکنیم و اینگونه مسئولیت را از خودمان صلب میکنیم و شهامت پیدا میکنیم فیلم خصوصی یک بازیگر را پخش کنیم و بعد که آن فرد مجال زندگی در کشورش را از دست داد، بگوییم مردم ما واقعا بیفرهنگ هستند که باعث شدند چنین اتفاقی بیافتد و خودمان را در میان مردم گم میکنیم. شاید همین همدلی در درک اشتباه از حقیقت، باعث میشود تا ما همواره در جایی که در مظان اتهام قرار میگیریم، انگشت اشارهمان را به سمت دیگران نشانه برویم.
۴- کلمات، فرهنگ میسازند
با وجود شکلگیری سبک جدید زندگی، کماکان کلمات مهمترین ابزار ارتباطی انسان است و کلمات است که دنیای ذهنی و واقعی افراد را میسازد. کلمات میتوانند معیار موثری برای ارزیابی فرهنگ یک جامعه باشد و بهنظر میرسد وجود استریوتایپها، نماد و نمایندهای از کلماتی است که یک جامعه با آن تعریف میشود. با توجه به نکاتی که در آیتمهای دوم و سوم به آن اشاره شد، بهنظر میرسد که ممکن است استریوتایپها در جنبههایی کمرنگ شوند و از بین بروند اما تعداد خورده استریوتایپها به تعداد گروه افرادی که درک مشترکی از یک حقیقت دارند بیشتر شود. از این رو به این شرایط میتوان با دو رویکرد فرصت و تهدید نگاه کرد. تهدید از این بابت که خورده استریوتایپها ممکن است رفتارهای قبیلهای را شکل دهد. اشاره میکنم به فیلمهایی که درباره آینده بشر ساخته میشود و بشر با دراختیار داشتن تکنولوژیهای جدید، به سمت زندگی قبیلهای میرود. (در همین خصوص پیشنهاد میکنم فیلم Oblivion را ببینید)
خورده استریوتایپها همچنان میتوانند فرصت باشند چراکه موقعیت دیالوگ و گفتگو را فراهم میکنند و از دل این گفتگوها دانش و درک جدیدی از حقایق شکل میگیرد و میتواند گروههای انسانی را رشد دهد.
۵- ما ایرانیهای تنها نیستیم
محمدرضا در انتهای مطلبش به این نکته اشاره میکند:
هر یک از ما از لحاظ فرهنگی و فکری چقدر عقبمانده هستیم و در زندگی خود از استریوتایپها استفاده میکنیم؟ زن، مرد، ترک، عرب، رشتی، قزوینی، متولد ماه مهر، متولد ماه اردیبهشت، کوتاه قد، چاق، اروپایی، شرقی، غربی، خارجی، ایرانی و …
بیایید کمی بیشتر فکر کنیم...
باید به این موضوع اندیشید و به رویکرد، درک و بیان خودمان از حقایق دقت کرد و متوجه بود که چطور با تعمیم دادن مسائل نسخههای کلی و نادرستی برای دیگران صادر میکنیم و آنها را با قضاوتهای خود بهقتل هویتی میرسانیم. در کنار استریوتایپهای زن، مرد، ترک و ... یک استریوتایپ "ما ایرانیها..." هم وجود دارد. ما ایرانیها کار تیمی بلد نیستیم. ما ایرانیها تنبل هستیم. فقط در ایران میتواند فلان اتفاق بیافتد. مدیریت ما ایرانیها چنین و چنان است. این عبارات نشان میدهد که انگار ما جدای از دنیا هستیم و بدترین اتفاقات ممکن فقط در مملکت ما رخ میدهد. در صورتیکه میبینیم بزرگترین روشهای عارضهیابی و حل مشکلات مدیریت، کار تیمی، الگوهای فرهنگسازی در جامعه و ... همه مسائلی است که در جوامع دیگر شکل گرفته است و اصولا راهحلها در مقابل وجود یک مسئله ارائه میشوند. بنابراین نکته قابل توجه این است که بسیاری از مشکلاتی که امروز ما آنها را در سطح جامعه تعمیم میدهیم، مسائلی است که جوامع دیگر یا با آنها روبرو بودهاند یا کماکان روبرو هستند. این را وقتی در زندگی روزمره مردم کشورهایی که از نظر ما پیشرفته هستند، کند و کاو میکنید بهتر درمیابید که بهچه میزان دچار تناقضها و همان استریوتایپها در ابعادی متفاوت هستند. اما در کنار این تشابه به تفاوت زمانی خودمان با آنها هم باید توجه کنیم که دانشی که آنها را پیش میبرد با تاخیری گاه قابل توجه به ما میرسد و از فیلترهای ذهنی ما نیز عبور میکند و دچار تفسیرهای متفاوتی میشود.
۶- کلماتمان را تغییر دهیم و تعمیمها را متوقف کنیم
سبک زندگی تغییر کرده و کماکان در حال تغییر است. نقش افراد در شکلدهی جامعهشان (در هر ابعادی) پررنگتر میشود. رشد فرهنگ یک جامعه رابطه مستقیمی با میزان استریوتایپها دارد. ما بهسادگی در درک حقیقت دچار همدلی با دیگران میشویم و همان حرفهایی که زده میشود را میپذیریم و به وزن و تاثیر کلماتمان و تکرار آنها در شکلدهی یک باور اجتماعی آگاه نیستیم. اما اگر قصد داریم این جامعهای که در آن زندگی میکنیم بهبود پیدا کند، روبهجلو حرکت کند و ما جایگاه خود را در دنیا پیدا کنیم باید از تغییر رویکرد خودمان فرای جریانهای سیاسی شروع کنیم. هرکدام از ما میتوانیم در تغییر کیفیت زندگی خود و اطرافیانمان سهم داشته باشیم.
میخواهم درخواست کنم اینبار که قصد داریم بگوییم ما ایرانیها... کمی به این جمله فکر کنیم. به تعمیم موضوع مورد نظر خودمان فکر کنیم. مثلا به این نکته توجه کنیم که ما چهمیزان تحت تاثیر شکستها و نقاط منفی هستیم و چهمیزان تحت تاثیر اتفاقها و رویکردهای مثبت و موثر؟
کمی فکر کنیم که آیا ما خودمان را درگروهی قرار میدهیم که مثل موشهای قطبی رفتار میکنیم و مجموعهای از کلماتی که همواره تکرار شدهاند را دوباره تکرار میکنیم؟ به این فکر کنیم که ما چطور با کلماتمان و نوع نگاهمان به رویدادها، فرهنگ زندگی خود، اطرافیان و فرزندانمان را میسازیم. شاید بتوانیم کمی عمیقتر باشیم. قبل از قضاوت عمومی، از سبکزندگی مدرن بیشتر استفاده کنیم، تحقیق کنیم، بپرسیم، جستجو کنیم و بعد نتیجهگیری کنیم. ما، دنیا، مملکت، شهر، محله، محیطکار و خانوادهمان را با نوع درک و کلماتی که بیانگر درکمان است میسازیم و مسئول فکر و کلمات خود هستیم.