ما حقیقت را با حضور دیگران میسازیم و خلق میکنیم. انسان در تنهایی مطلق موجودی بیمعنی خواهد بود. تمام احساسات ما در تعامل با جامعه اطراف ما شکل میگیرد. تجربه غم و شادی اگرچه ممکن است یک تجربه فردی باشد اما سرنخهای این احساسات در تعامل با افراد و جامعه اطراف پیدا میشود.
اینکه کیفیت بودن ما در زندگی چگونه است و اینکه کیفیت بودن دیگران هم در زندگی خودشان چگونه است، کیفیت حقیقتی که هر لحظه برای هرکدام از ما خلق میشود را تحت تاثیر قرار میدهد. بههمین دلیل است که هرکدام از ما تاثیرگذار هستیم. هرکدام از ما بیدلیل در این دنیا نیستیم و هرکدام از ما باید و باید و باید به چگونه بودنمان در این دنیا و برای چه بودنمان در این دنیا توجه کنیم.
عشق داشتن به زندگی یعنی هر روز بهتر شدن، هر روز آدم بهتری بودن، هر روز بیشتر آموختن و هر روز نگاه به خود و تاثیری که بردنیای اطراف خود میگذاریم.
یک جملهای هست از فرهنگ شرق که میگوید:
"طوری عمل کن که انگار آینده دنیا به تو بستگی دارد و بدان که هر اقدام تو تغییری در دنیا میدهد و مادامی که اینطور فکر میکنی به خودت لبخند بزن"