آدمها را با یک خطکش متر نکنید
در مطلب قدرت درونگراها به یک مبنای تفاوت انسانها اشاره کردم. شاید درونگرایی و برونگرایی یکی از بارزترین و ملموسترین مبناهای تفاوت آ�
در مطلب قدرت درونگراها به یک مبنای تفاوت انسانها اشاره کردم. شاید درونگرایی و برونگرایی یکی از بارزترین و ملموسترین مبناهای تفاوت آدمها با یکدیگر باشد. همانطور که در آن مطلب هم اشاره کردم عوامل زیادی هم وجود دارند که انسانهای متفاوت را میسازند. بههمان اندازه که ما ظاهر متفاوتی نسبت بهیکدیگر داریم، بههمان میزان هم رفتارها و ویژگیهای متفاوتی داریم.
یکی دیگر از مبناهای تفاوت، استعدادهای آدمهاست. استعدادها الگوهای تکرار شونده رفتارها، احساسها و افکار است که بهصورت ذاتی در ما وجود دارد. وقتی میگوییم ما در کاری استعداد داریم یعنی باید بتوانیم در صورت سرمایهگذاری درست، کاری را با کیفیت همواره بالا انجام بدهیم. استعدادها در ما وجود دارند اما باید کشف بشوند. ما برحسب استعدادهای متفاوتی که داریم، کارهای مختلفی را با کیفیتهای متفاوتی انجام میدهیم. اگر بصورت ذاتی استعداد انجام کاری را داشته باشیم، شانس پیشرفت و موفقیت ما در آن کار بالا است.
در محیط کاری هم این موضوع نمود واضحی دارد. افراد مختلف میتوانند یک کار را با کیفیتهای متفاوتی انجام دهد. مثلا همیشه انتظار میرود که هرکسی بتواند برنامهریزی و زمانبندی دقیقی برای کارهای خود داشته باشد. هروقت که مدیر این موضوع را از پرسنل خود میخواهد، عدهای میتوانند بهسرعت برنامهریزی و زمانبندی را انجام دهند و عدهای به سختی این کار را انجام میدهند. یا مثلا عدهای همیشه ایدههای نو دارند و عدهای هرگز با فضای ایدهپردازی ارتباط برقرار نمیکنند. عدهای تمام کارهایشان منظم و مرتب است و عدهای نمیتوانند این نظم را بهراحتی در کار خود پیاده کنند. عدهای مذاکره کنندههای خوبی هستند و عدهای از پس مذاکرات برنمیآیند. این موارد تنها مثالهایی از مبنای تفاوت استعدادی آدمهای مختلف است.
حال این سوال مطرح میشود که اگر مواردی مثل ایدهپردازی، برنامهریزی، نظم، مذاکره و ... در سطح استعدادها مطرح میشود پس مواردی مثل مدیریت زمان، مدیریت و برنامهریزی پروژه، فنون مذاکره که تدریس میشود تاثیری نخواهد داشت؟
پاسخ به این سوال منفی نیست. قطعا یادگیری این موارد در لایه دانش و مهارت تاثیرگذار خواهد بود. اما تنها کسانی میتوانند در این زمینهها عملکرد بسیار بالا و مطلوبی داشته باشند که در همین زمینهها استعداد هم داشته باشند. کسی که در این زمینههای استعداد ندارد نمیتواند عملکرد همواره مطلوب داشته باشد.
پس بسیار مهم است که وقتی خودمان میخواهیم کاری را انجام دهیم یا انتظار انجام کاری را از دیگران داریم به این مبنای تفاوت توجه کنیم. آگاهی بر این مبناهای تفاوت باعث میشود که به این نکته برسیم که نمیتوان عملکرد همه آدمها را با یک خطکش سنجید. کسی که استعداد برنامهریزی ندارد در زمینهای دیگر میتواند عملکرد فوقالعاده داشته باشد. برنامهریزی کردن برای همه خوب است. داشتن برنامهریزی همیشه مفید است. اما کیفیت انجام کار برنامهریزی بهنسبت همه آدمها متفاوت است. نمیتوان از همه انتظار داشت که همه کار را با کیفیت خوب انجام دهند.
در تیمهای کاری هم چنین شرایطی وجود دارد. یکی از عوامل مشکلات تیمها این است که اعضای تیم برمبنای استعدادها و تواناییهای خود کار نمیکنند و در واقع کاری را میخواهند انجام دهند که نمیتوانند آن را به کیفیت مطلوب برسانند.