مورد کاربرد داستان و فیلم در زندگی حرفهای
اعتراف میکنم حدود 10 - 12 سال پیش عقیده داشتم خواندم رمان و داستان وقت تلف کردن است. فکر میکردم که تنها باید کتابهای مرتبط با کار را خواند ی�
اعتراف میکنم حدود 10 - 12 سال پیش عقیده داشتم خواندم رمان و داستان وقت تلف کردن است. فکر میکردم که تنها باید کتابهای مرتبط با کار را خواند یا اصولا باید کتابهایی را خواند که چیزی یاد میدهند و عقیده داشتم که نکتهای از داستان و رمان خواندن در نمیاد. اما این عقیده خیلی پابرجا نماند. خاطرم نیست چرا و چطور داستان کوتاهی از ایتالو کالوینو رو خواندم. اما همان یکبار داستان خواندن کافی بود تا همه بنیانهای فکری من در مورد فضای داستان و رمان و بیفایده بودن خواندن آنها بهم بریزد. چیزی که در آن داستان وجود داشت به سادهترین شکل ممکن میتوانم بگویم زندگی و احساس بود. وقتی خواندن آن داستان را که نامش را بخاطر نمیارم، تمام کردم نمیتوانستم خودم را از جزییات آن رها کنم. خیلی ساده، اتفاقی برای من افتاده بود که نمیتوانستم از فکر کردن به آن دست بکشم.
حال شما در نظر بگیرید شخصی را که چنین عقیدهای نسبت به داستان داشته و بهشکلی متحول شده که در کلاسهای داستان نویسی شهریار مندنیپور ثبتنام کرده. زمان زیادی طول نکشید بین خواندن خورهوار داستان و رمان تا نشستن سر کلاسهای داستان نویسی و دیدن فیلم و... من هرگز داستاننویس نشدم. نخواستم هم که بشوم. کار من چیز دیگری بود. اما هرگز نمیتوانم تاثیر داستاننویسی و داستانخوانی را بر روی شرایط فعلیام انکار کنم. بخش زیادی از توان نوشتن، سخنرانی، تدریس و تعامل با افراد دیگر را در گذراندن دورههای داستاننویسی و بازیگری میدانم.
اما چه شد که این موضوع را مطرح کردم و ارتباط آن با زندگی حرفهای چیست؟
بخشی از کار ما برمیگردد به برقراری ارتباط با آدمهای دیگر است. گذشته از مهارتها و تواناییها، کار ما در فضای ارتباط و تعامل با دیگران معنی پیدا میکند. این بخش تعاملی انسانی جدای از جایگاه کاری و سیستمهای اداری، مربوط به احساسهای انسانی است. یعنی ما در محیط کار با احساسهای یکدیگر برخورد میکنیم. آدمهایی که شخصیتها و برخوردهای متفاوتی دارند تاثیرات مختلفی هم روی روند انجام کارها میگذارند. تقریبا همه ما میدانیم که هرچقدر بهتر بتوانیم با آدمهای مختلف ارتباط برقرار کنیم و درک بهتری از آنها داشته باشیم - حتی کسانی که رویکرد بسیار منفی در کار دارند و معمولا نقش مانع را بازی میکنند - میتوانیم بهتر کارها را مدیریت کنیم و پیش ببریم.
تحقیقات زیادی در دنیا در مورد تاثیر خواندن داستان و رمان بر افراد انجام شده. یکی از معروفترین این تحقیقات، کاری است که توسط Oately و Raymond Mar از دانشگاه یورک انجام شده. نتیجه این تحقیقات نشان میدهد که خواندن رمان باعث فعال شدن مسیرهای عصبی در مغز میشود که به درک احساسات انسانی کمک میکند و در نتیجه تکرار این اتفاق به افزایش مهارت اجتماعی افراد کمک میکند. در این تحقیقات مشخص شده که بخشی از مغز با نام pre-frontal cortex که در تعیین اهداف نقش موثری دارد موقع خواندن داستان فردی که برای خود هدف تعیین میکند، فعال میشود.
آنچه که توسط نویسندههای مختلف در دوران متفاوت بیان شده که خواندن رمان تجربهکردن زندگی است، در کنار این تحقیقات علمی معنی پررنگتری بهخود میگیرد. دیدن فیلم هم میتواند همان نقش خواندن داستان را داشته باشد. دیدن آدمها در شرایط مختلف، مطالعه موقعیتهایی که انسانها در آن قرار میگیرند و نوع واکنش آنها به شرایط زندگی خودشان - همانی که توسط نویسنده خلق شده - کمک میکند تا تجربه بیشتری به شکل ناخودآگاه بدست بیاوریم و در موقعیتهای واقعی کاری و زندگی و در مواجهه با اتفاقات واقعی بهشکل یک آدم باتجربه برخورد کنیم.
تقریبا در همه کلاسها به شرکتکنندگان توصیه میکنم داستان بخوانند و فیلمهای خوب را ببینند. این دو مورد به اندازه ورزش کردن و غذای خوب خوردن میتواند مهم باشد. حالا بعد از گذشت سالها از دیدگاه بستهای که نسبت به داستان خواندن داشتم، میفهمم که چه تجربه عظیمی از زندگی اجتماعی را میتوان از فیلمها و داستانها دریافت کرد.
در ادامه همین مطلب موضوعی وجود دارد با عنوان تئوری ذهن که در مطلب جداگانهای درباره آن خواهم نوشت.
—————————————————————————————————————————————————— این مطلب در وبلاگ thecoach.ir منتشر شده است. شما میتوانید مشترک خورا ک این بلاگ شوید. برای آگاهی از دورههای آموزشی در خبرنامه آموزشی عضو شوید. من را در توییتر و گوگل+ دنبال کنید.