ما حرکت نمیکنیم! ما بیشتر علاقه به سکون داریم تا حرکت. علاقه به اینکه آب از آب تکان نخورد و همهچیز رو بهراه باشد. با صرف کمترین میزان انرژی، بیشترین نتیجه را بهدست بیاوریم. شاید بتوان اسم این وضعیت را تنبلی گذاشت و شاید از دیدی بتوان گفت که همه ما یک تنبل درون داریم که مثل یک انسان حراف مدام در ذهن ما میخواند که: “حالا چه کاری است؟ بگذار شرایط همینطور باشد. چرا میخواهی اوضاع را تغییر دهی؟”
در بسیاری از مواقع هم تنبل درون کار خودش را میکند. درست در لحظهای که میدانیم کار مهمی را باید انجام بدهیم، باید از جا بلند شویم، حرکتی بکنیم، دستمان میرود سمت کنترل تلویزیون، روی کاناپه لم میدهیم و غرق برنامه تلویزیونی میشویم و به خودمان قول میدهیم که فردا کار را پیگیری خواهیم کرد. در این نقطه لازم نیست ماجرای فردا را توضیح بدهم چون حتما خودتان میتوانید حدس بزنید که چه اتفاقی میافتد…
اما چه موقع هست که ما بالاخره حرکت میکنیم؟ چه موقع هست که دیگر دستمان به سمت کنترل تلویزیون نمیرود و جای گرم و نرم روی ماناپه تبدیل به یک صندلی میخدار میشود؟

Weeping Woman by Pablo Picasso - 1937
معمولا این اتفاق با به اوج رسیدن درد رخ میدهد. درد از حرکت نکردن. درد بلاتکلیفی. درد عذاب آور بودن شرایط اکنون. درد لمس امکان وجود شرایط مطلوب آینده و دور بودن از آن شرایط. درد دیدن حرکت کردن دیگران و ساکن ماندن خود. دردهای زیادی میتوانند باشند که ما را به حرکت میاندازند. به دردها باید نگاه کرد، دلایل آنها را شناخت و اقدام صحیح را انجام داد. دردهای این چنینی مثل دردهای فیزیکی خبر از صحیح نبودن چیزی میدهند. مسکن همیشه راهحلی موقتی است.
بنابراین وقتی در شرایط نامطلوب هستیم، این شانس را داریم که به دردها توجه کنیم و همین دردها باعث حرکت ما میشوند. مسئله اول حرکت کردن است. مسئله اول درستی و غلطی مسیر حرکت نیست. تا حرکت نکنیم مسیر درست و غلط مشخص نمیشود. وقتی دردها میآیند شانس انقلاب کردم و متحول شدن را خواهیم داشت. وضعیت سکون و وضعیت بیحسی بدتر از تحمل دردهای شدید است!
——————————————————————————————————————————————————
این مطلب در وبلاگ thecoach.ir منتشر شده است. شما میتوانید مشترک خورا ک این بلاگ شوید.
برای آگاهی از زمان ثبتنام کارگاه شناخت تواناییها صفحه کاربامیل در فیسبوک را لایک کنید یا در خبرنامه آموزشی عضو شوید.
من را در توییتر و گوگل+ دنبال کنید.
سلام
ممنونم بابت مطالب مفید و رو به جلوی شما
من فید وب سایت شما رو دنبال می کنم ولی به خودم لازم دونستم که بیام و از شما تشکر کنم
موفق و پیروز باشید
متن خوب و درستیه وقتی به خودم نگاه می کنم می بینم هنوز در حال لم دادن به کاناپه هستم
واین بیشتر در مورد من صادقه که ترس ازدرست و غلط بودن مسیر من رو متوقف کرده…
تشکر بابت مطالب خوبتون
من هم با مریم موافقم که تنبلی من ناشی از ترس از اشتباه بودن مسیری است که انتخاب خواهم کرد.
بسیار ممنون از نوشتن هاتون.
موفق باشید
سلام .. نوشته های شما اتوماتیک در سامانه ی میکروبلاگنیگ سازمانی ما که از خود شما آنرا یاد گرفتیم کپی می شود. حالا شاید بچه های ما اهل کامنت گذاشتن نباشند ولی آنجا میبینند و میخوانند.
کدام بدتر است: شکست ؟ یا هیچ تلاشی نکردن ؟
سلام ,
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل !
احساس درك كردم از نشستن،
ولي در اين مورد كه دوستان اشاره كردن نرفتن بهتر است يا رفتن ولي اشتباه رفتن؟ وقتي ببينيم احتمال شكست كم نيست، مزيت كدام بيشتر است؟ وقتي زحمت پيروزي از نفع آن بيشتر است، كدام انتخاب بهتر است؟
به شخصه فكر مي كنم ما كاري را انجام مي دهيم تا از خود كار يا نتيجه آن نفعي ببريم (حال روحي، مالي، مستقيم، غيرمستقيم و …) وقتي نفع آن از لم دادن و فراموشي كمتر است. لم دادن را چرا انتخاب نكنيم؟
Comfort Zone هم همین مفهوم رو داره و آدمها رو از حرکت وا میداره.