همه ما ارزشمندی‌های متفاوت و مختص به خود داریم. کیفیت فکر و زندگی ما هم به‌واسطه همین ارزشمندی‌ها مشخص می‌شود. مثلا رویاهایی که داریم بخشی از این کیفت را تعریف می‌کند، رویکردها و خلق و خوهایی که داریم بخشی دیگر را تعریف می‌کند. عینک‌هایی که در سال‌های زندگی روی چشممان گذاشته‌ایم که باعث می‌شود دنیا را به شکل و رنگ و بوی خاصی ببینیم هم در این کیفیت تاثیرگذار است.

اما یک ارزشمندی وجود دارد که می‌تواند از آن همه‌ی ما باشد و آن پرسش‌گری است. کیفیت پاسخ‌هایی که در زندگی به‌دست می‌آوریم بسیار زیاد به کیفیت پرسش‌های ما بستگی دارد. سوالات ما می‌تواند نماینده سطح فکر و آگاهی ما باشد. در این‌باره در پادکست قدرت پرسش صحبت کرده‌ام و پیشنهاد می‌کنم اگر به آن گوش نکردید کمی برایش زمان بگذارید. پرسش‌ها می‌توانند منبع مهمی برای یادگیری باشند. بزرگترین رشد بشر زمانی اتفاق افتاده که سوالات قوی پرسیده. حتما این جمله معروف اینشتین را شنیده‌اید که می‌گوید: من استعداد خاصی ندارم اما مشتاق کنجکاوی هستم.

حالا اصل برنامه چیست؟

اصل برنامه اینه که پرسش کنیم. تمرین کنیم که سوالات خوب بپرسیم و از پرسش‌ و پاسخ‌های همدیگه یاد بگیریم. احتمالا شما سوالات زیادی دارید که بپرسید و من هم می‌خوام در حد توان پاسخ بدم. در چه زمینه‌هایی؟ در زمینه مدیریت، رشد فردی، کسب و کار و شغل و مطالبی که در این وبلاگ در باره‌اش صحبت می‌کنم. سعی می‌کنم هر هفته یک پست را برای این موضوع اختصاص بدم (شاید بتوانم موضوع انتخاب کنم)، سوالات رو جمع کنم و در غالب یک مطلب یا پادکست پاسخ بدم.

اگر من را در توییتر دنبال کنید حتما متوجه شدید که چند روزی است در سایت ask.fm که نمی‌دونم چرا فیلتره به سوالات پاسخ می‌دم. بعضی سوال‌های شخصی می‌پرسیند و بعضی درباره دغدغه‌های کار و زندگیشون. از مزایای این برنامه داشتن اپ آی او اس و اندروید هست که باعث می‌شه ارتباط سریع‌تر بشه. نکته خوب اینه که اپ‌ها فیلتر نیستند و به‌راحتی قابل استفاده. اگر در ask.fm هستید این هم آدرس پورفایل من است و می‌توانید دنبال کنید و بپرسید.

تعدادی از پرسش‌هایی که ازم پرسیده شده که بعضی‌هاش شخصی بوده و بعضی‌‌ها هم دغدغه کار و زندگی پرسش‌کننده را اینجا منتشر می‌کنم. اینها را بگذارید به‌حساب پرسش‌های این هفته:

پرسش: چطوری میشه از یه مشکل بزرگ بیرون اومد و زندگی کرد؟ اصلا میشه؟

 پاسخ: خیلی سوال کلی هست. من اینطوری تجربه کردم که زندگی مشکلات بزرگ رو جلو روت می‌ذاره که بعد برشون داره و تو بزرگ‌تر بشی.

پرسش: ميتونين مطمئن بگين كه آدما رو قضاوت نميكنين؟

پاسخ: نه هرگز نمی‌تونم چنین چیزی بگم. اما می‌تونم بگم که معمولا حواسم هست که کجا دارم قضاوت می‌کنم و اونجا جلوی خودم رو می‌گیرم.

پرسش: شما داشتن تخصص زیاد تو یک زمینه رو توصیه میکنید یا تخصص نسبتا خوب در چند زمینه؟‏

پاسخ: به‌نظرم بستگی به ماهیت کار و موقعیت شغلی داره. معمولا تخصص در سال‌های اولیه کار اهمیت داره و کم کم به سمت آگاهی از موارد مختلف پیش می‌ره. مثلا برای یک کارأفرین در کنار تخصص شناخت بازار، مفاهیم اقتصادی، مدیریت منابع انسانی و… بسیار مهمه.

پرسش: ما درونمون تاریکی داریم. گاهی توش گم میشیم. غافل از نور. تو با تاریکی درونت چشم تو چشم شدی؟ اگر بله، نتیجه این رویارویی چی بوده؟

پاسخ:‌ بله روبرو شدم بارها. نتیجه‌اش شناخت بیشتر خودم بوده. فهمیدم که کجا تاریک می‌شم و کجا روشن. این آگاهی صد در صد نیست اما خودم احساس می‌کنم که رشد کردم. متوجه هستم که چه اشتباهاتی داشتم. اما در کل عقیده دارم آدمی که مدام درگیر تاریکی‌های خودش باشه کم کم فقط تاریکی‌های دیگران رو می‌بینه. باید نقاط نورانی خودمون رو ببینیم تا چشمهامون به دیدن زیبایی‌های دیگران هم عادت کنه. وقتی به روشنایی نگاه می‌کنیم تاریکی‌ها رو هم بهتر تشخیص می‌دیم.

پرسش: از دوران مدرسه یادم میاد که بموقع درسارو نمیخوندم و همیشه یه استرسی نهایتا داشتم، جدیدا تو کارمم دارم همون شکلی میشم سوالی که پیش میاد اینه که چرا اینطوری میشه؟ آیا کمبود انگیزه جواب کافی برای این سوال هست؟ آیا نبود محیط خوب دلیله؟ آیا نبود همکارای مناسب دلیلن؟ مگر ممکنه همه شرایط با هم جور در بیاد؟

پاسخ: به این سوال نمی‌‌‌شه اینجا پاسخ داد. دلیلش رو باید در شما جستجو کرد. در واقع در جلسات مشاوره باید روی این موضوع عمیق‌‌‌تر بشیم. در نهایت بیشتر از اینکه این مسئله بیرونی باشه تحت تاثیر عوامل درونی شما هست. قبل توجه به محیط و دیگران باید به خودتون نگاه کنید.

پرسش:‌ معتقدم میشه شادتر و بهتر زندگی کرد و ربطی به امکانات نداره، یعنی آدم از لحظه لحظه بودنش سعی کنه لذت ببره و استفاده کنه، بارها سعی بر برنامه ریزی درست زندگی کردم اما در نهایت بازم همان فرد قبلی شدم چرا؟ کمبود اراده؟ کمبود انگیزه؟ نامکن بودن خرق عادت و آموخته های دوران کودکی؟ آیا فرمول ای هست؟

پاسخ:‌ در مورد هدف‌‌‌گذاری همه فکر می‌‌‌کنن که باید برنامه‌‌‌ریزی کرد و همه چیز با برنامه‌‌‌ریزی حل می‌‌‌شه در صورتی‌‌‌که عامل دیگری به اسم انرژی درونی هست که تحت شرایط مختلف تغییر می‌‌‌کنه. شاید شما کار اشتباه یا روش انجام اشتباه رو انتخاب می‌‌‌کنی که باعث می‌‌‌شه انرژی درونیت کاهش پیدا کنه و از هدف دور می‌‌‌شی.

پرسش: غم چه رنگيه؟كمك كردن چه رنگيه؟عشق چه رنگيه؟تب چه رنگيه؟مريضى چه رنگيه؟خوشحالى چه رنگيه؟پولدارى چه رنگيه؟ بى پولى چه رنگيه؟

پاسخ: بی پولی سیاهه. پولداری رو نمی‌دونم چون نبودم. بقیه‌اش بین آبی و بنفش سیر می‌کنه. عشق و غم و شادی به‌نظرم یک رنگ هستن.

پرسش: چطور ممكنه عشق و غم و شادى يه رنگ باشن؟

پاسخ: به نظرم همشون شکل متفاوتی از بودنه. حداقل برای من بیشتر دنیا آبی و بنفش هست.

پرسش: به كارما اعتقاد دارى؟ فكر ميكنى روزگار انتقام ميگيره؟

پاسخ: به کارما بی‌نهایت اعتقاد دارم اما کارما انتقام نیست. وقتی به زندگی به‌شکل انتقام گیرنده نگاه کنم تمام ارزش‌هاش رو جلو چشمم از دست می‌ده. من به اثر اعتقاد دارم نه انتقام. اگر تعریفم از زندگی انتقام باشه یعنی درونم یه مشکلی دارم. یه خشم بزرگ پنهان شده که خودم دودستی اونو تحویل زندگی می‌دم که بذاره جلو پام.

پرسش: به نظرتون وقتی خودمون و علائقمون رو شناختیم ولی زمان رو از دست داده ایم مثلا ده ی سی زندگی،میشه دوباره شروع کرد و چیزهایی رو که دوست داری رو یاد بگیری؟ باتوجه به سختی های تنهایی تو راه جدید؟

پاسخ: تعداد زیادی از آدم‌‌‌ها فکر می‌‌‌کنن که اگر وارد یک زمینه کاری شدن دیگه تغییرش بسیار سخته و شاید زمان زیادی از دست رفته باشه. اما خبر خوب اینه که واقعا دیر نیست. وقتی در جای درست قرار بگیری سرعت رشدت چندبرابر می‌‌‌شه و این سرعت قابل مقایسه با موقعیت‌‌‌های گذشته نیست. به‌‌‌نظرم بزرگترین خیانت یک نفر به خودش اینه که بدونه باید درجای درست در زندگیش بایسته اما هرگز این کار رو نکنه.

پرسش: تو کی هستی؟

پاسخ:‌ چه سوال خوبی. من آدمیم که زیاد فکر می‌‌‌کنم و کلی ایده تو سرم دارم. دوست دارم با آدم‌‌‌ها حرف بزنم و در عین حال دوست دارم تنها باشم. دلم می‌‌‌خواد وقتی مردم باز هم ادامه داشته باشم. اما راستش گاهی احساس می‌‌‌کنم تو شش سالگیم موندم. زمانی که پر از سوال بودم و پر از هیجان کاوش. فکر کنم من همون بچه کوچیکه هستم که هنوز دوست داره بازیهای فکری کنه و گاهی سرش رو از پنجره خونش بیرون کنه و به غریبه‌‌‌ها سلام کنه. اما گاهی هم می‌‌‌ترسه.

پرسش: چرا بعضی آدما حقیقت درونی خودشون رو نشون نمیدن؟این جور آدما به خودشناسی رسیدن؟

پاسخ: این موضوع معمولا ناشی از ترس و ضعف هست. معمولا افرادی که خودآگاهی بالایی دارند همونطوری که توانایی‌‌‌هاشون رو ابراز می‌‌‌کنند، ضعف‌‌‌هاشون رو هم می‌‌‌بینن و می‌‌‌پذیرن. خیلی وقت‌‌‌ها هم ما متوجه می‌‌‌شیم که ضعف و قوتمون دو روی یک سکه هستند و تفاوتی با هم ندارند. در هر صورت هرچقدر درون و بیرون ما یکی بشه از تناقض‌‌‌هامون رد می‌‌‌شیم و انرژی بیشتری برای زندگی داریم.

پرسش: چه جوری میشه ترس هارو کنار گذاشت؟

پاسخ: به نظرم بهتره بجای این سوال بپرسی چطور می‌‌‌شه جلو رفت. وقتی دنبال کنار گذاشتن ترس باشی تنها چیزی که پیدا می‌‌‌کنی ترس هست. وقتی دنبال پیش‌‌‌روی باشی می‌‌‌بینی که انرژی قدم‌‌‌هات خیلی از ترسها رو هم مغلوب کرده.

پرسش: دلایلی برای رفتن از ایران داری؟ به چه دلایلی ایران موندی؟

پاسخ: هنوز دلیل محکمی ندارم جز اینکه گاهی دلم می‌خواد جایی باشم که آرامش بیشتری داشته باشم. اما این الزاما به معنی مهاجرت به کشور دیگه نیست. شاید هر از گاهی دور شدن از شلوغی‌ها کمک کنه. دوست دارم آدم‌ها و جاهای بیشتری رو کشف کنم و باهاشون کار کنم و تعامل داشته باشم. از فرهنگ‌ها و کشورهای مختلف. در کل گاهی خسته می‌شم و می‌گم بی‌خیال اینجا اما مهمترین انگیزه‌ام اینه که اینجا دارم چیزی رو می‌سازم که برام ارزشمنده و دوست دارم ادامه‌اش بدم.

پرسش: فکر میکنین که چرا آدمها رویاپردازی نمیکنن؟ یا اگر هم بکنن، پیگیری و سماجت لازم رو انجام نمیدن؟

پاسخ: رویا باید چند ویژگی داشته باشه. اول درونی باشه. یعنی ریشه‌‌‌هاش از خصلت‌‌‌ها و توانایی‌‌‌های ما بیاد. همین موضوع یعنی اینکه رویای ما بسیار تحت تاثیر دنیای اطرافمون هست و برای ما واقعی نیست. دوم اینکه رویا نباید اینقدری بزگ باشه که در ناخودآگاه بترسیم. فقط یک قدم از اکنون بهتر شدن هم می‌‌‌تونه رویا باشه. سوم هم رویا باید با توانایی ما همسو باشه. این شبیه مورد اول هست که گاهی ما چیزی رو انتخاب می‌‌‌کنیم که مال ما نیست و خیلی زود انگیزه‌‌‌هامون رو از دست میدیم.

پرسش: براي آدمهايي كه رويا و هدفشون رو گم كردند چه توصيه اي داريد؟

پاسخ: دوتا جواب دارم یکی تبلیغاتی و یکی هم غیر تبلیغاتی. اول دومی رو میگم. یکی از روشهای موثرش اینه که برگردی به گذشته و تمام نقاط پررنگ و دستاوردهای زندگی رو دوباره مرور کنی. توی این مرور اطلاعاتی از مسیر آینده نهفته شده. ما خیلی از رویاهامون رو در گذشته دفن کردیم و باید دوباره بازیابیشون کنیم. جواب تبلیغاتی هم اینه که در دوره شناخت توانایی‌‌‌ها شرکت کنی 🙂

نمایش 0 دیدگاه
  • مریم پازوکی
    پاسخ

    خوب بود 🙂 سوالای خودم و دوست داشتم

  • محمد
    پاسخ

    جالب و مفید بود.
    ممنون که اینجا هم به اشتراک گزاشتین

  • وحید دامن‌افشان
    پاسخ

    چند وقت پیش توی وبلاگم، پستی با عنوان «نحوه پرسیدن سوال از طریق ای‌میل» نوشتم. لینکش رو اینجا می‌ذارم؛ شاید به درد کسی خورد.

  • وحید دامن‌افشان
    پاسخ

    چند وقت پیش توی وبلاگم، پستی با عنوان «نحوه پرسیدن سوال از طریق ای‌میل» نوشتم. لینکش رو اینجا می‌ذارم؛ شاید به درد کسی خورد:
    http://panevis.ir/?p=1101
    پ.ن: کامنت قبلی‌ام مثل اینکه توسط سیستم ضداسپم وبلاگ، بلوکه شد.

    • امیر مهرانی
      پاسخ

      ممنون وحید جان. نکات بسیار مفیدی بود. به‌خاطر نوع لینک احتمالا کامنت اسپم شده بود.

یک نظر بدهید

همه ما ارزشمندی‌های متفاوت و مختص به خود داریم. کیفیت فکر و زندگی ما هم به‌واسطه همین ارزشمندی‌ها مشخص می‌شود. مثلا رویاهایی که داریم بخشی از این کیفت را تعریف می‌کند، رویکردها و خلق و خوهایی که داریم بخشی دیگر را تعریف می‌کند. عینک‌هایی که در سال‌های زندگی روی چشممان گذاشته‌ایم که باعث می‌شود دنیا را به شکل و رنگ و بوی خاصی ببینیم هم در این کیفیت تاثیرگذار است.

اما یک ارزشمندی وجود دارد که می‌تواند از آن همه‌ی ما باشد و آن پرسش‌گری است. کیفیت پاسخ‌هایی که در زندگی به‌دست می‌آوریم بسیار زیاد به کیفیت پرسش‌های ما بستگی دارد. سوالات ما می‌تواند نماینده سطح فکر و آگاهی ما باشد. در این‌باره در پادکست قدرت پرسش صحبت کرده‌ام و پیشنهاد می‌کنم اگر به آن گوش نکردید کمی برایش زمان بگذارید. پرسش‌ها می‌توانند منبع مهمی برای یادگیری باشند. بزرگترین رشد بشر زمانی اتفاق افتاده که سوالات قوی پرسیده. حتما این جمله معروف اینشتین را شنیده‌اید که می‌گوید: من استعداد خاصی ندارم اما مشتاق کنجکاوی هستم.

حالا اصل برنامه چیست؟

اصل برنامه اینه که پرسش کنیم. تمرین کنیم که سوالات خوب بپرسیم و از پرسش‌ و پاسخ‌های همدیگه یاد بگیریم. احتمالا شما سوالات زیادی دارید که بپرسید و من هم می‌خوام در حد توان پاسخ بدم. در چه زمینه‌هایی؟ در زمینه مدیریت، رشد فردی، کسب و کار و شغل و مطالبی که در این وبلاگ در باره‌اش صحبت می‌کنم. سعی می‌کنم هر هفته یک پست را برای این موضوع اختصاص بدم (شاید بتوانم موضوع انتخاب کنم)، سوالات رو جمع کنم و در غالب یک مطلب یا پادکست پاسخ بدم.

اگر من را در توییتر دنبال کنید حتما متوجه شدید که چند روزی است در سایت ask.fm که نمی‌دونم چرا فیلتره به سوالات پاسخ می‌دم. بعضی سوال‌های شخصی می‌پرسیند و بعضی درباره دغدغه‌های کار و زندگیشون. از مزایای این برنامه داشتن اپ آی او اس و اندروید هست که باعث می‌شه ارتباط سریع‌تر بشه. نکته خوب اینه که اپ‌ها فیلتر نیستند و به‌راحتی قابل استفاده. اگر در ask.fm هستید این هم آدرس پورفایل من است و می‌توانید دنبال کنید و بپرسید.

تعدادی از پرسش‌هایی که ازم پرسیده شده که بعضی‌هاش شخصی بوده و بعضی‌‌ها هم دغدغه کار و زندگی پرسش‌کننده را اینجا منتشر می‌کنم. اینها را بگذارید به‌حساب پرسش‌های این هفته:

پرسش: چطوری میشه از یه مشکل بزرگ بیرون اومد و زندگی کرد؟ اصلا میشه؟

 پاسخ: خیلی سوال کلی هست. من اینطوری تجربه کردم که زندگی مشکلات بزرگ رو جلو روت می‌ذاره که بعد برشون داره و تو بزرگ‌تر بشی.

پرسش: ميتونين مطمئن بگين كه آدما رو قضاوت نميكنين؟

پاسخ: نه هرگز نمی‌تونم چنین چیزی بگم. اما می‌تونم بگم که معمولا حواسم هست که کجا دارم قضاوت می‌کنم و اونجا جلوی خودم رو می‌گیرم.

پرسش: شما داشتن تخصص زیاد تو یک زمینه رو توصیه میکنید یا تخصص نسبتا خوب در چند زمینه؟‏

پاسخ: به‌نظرم بستگی به ماهیت کار و موقعیت شغلی داره. معمولا تخصص در سال‌های اولیه کار اهمیت داره و کم کم به سمت آگاهی از موارد مختلف پیش می‌ره. مثلا برای یک کارأفرین در کنار تخصص شناخت بازار، مفاهیم اقتصادی، مدیریت منابع انسانی و… بسیار مهمه.

پرسش: ما درونمون تاریکی داریم. گاهی توش گم میشیم. غافل از نور. تو با تاریکی درونت چشم تو چشم شدی؟ اگر بله، نتیجه این رویارویی چی بوده؟

پاسخ:‌ بله روبرو شدم بارها. نتیجه‌اش شناخت بیشتر خودم بوده. فهمیدم که کجا تاریک می‌شم و کجا روشن. این آگاهی صد در صد نیست اما خودم احساس می‌کنم که رشد کردم. متوجه هستم که چه اشتباهاتی داشتم. اما در کل عقیده دارم آدمی که مدام درگیر تاریکی‌های خودش باشه کم کم فقط تاریکی‌های دیگران رو می‌بینه. باید نقاط نورانی خودمون رو ببینیم تا چشمهامون به دیدن زیبایی‌های دیگران هم عادت کنه. وقتی به روشنایی نگاه می‌کنیم تاریکی‌ها رو هم بهتر تشخیص می‌دیم.

پرسش: از دوران مدرسه یادم میاد که بموقع درسارو نمیخوندم و همیشه یه استرسی نهایتا داشتم، جدیدا تو کارمم دارم همون شکلی میشم سوالی که پیش میاد اینه که چرا اینطوری میشه؟ آیا کمبود انگیزه جواب کافی برای این سوال هست؟ آیا نبود محیط خوب دلیله؟ آیا نبود همکارای مناسب دلیلن؟ مگر ممکنه همه شرایط با هم جور در بیاد؟

پاسخ: به این سوال نمی‌‌‌شه اینجا پاسخ داد. دلیلش رو باید در شما جستجو کرد. در واقع در جلسات مشاوره باید روی این موضوع عمیق‌‌‌تر بشیم. در نهایت بیشتر از اینکه این مسئله بیرونی باشه تحت تاثیر عوامل درونی شما هست. قبل توجه به محیط و دیگران باید به خودتون نگاه کنید.

پرسش:‌ معتقدم میشه شادتر و بهتر زندگی کرد و ربطی به امکانات نداره، یعنی آدم از لحظه لحظه بودنش سعی کنه لذت ببره و استفاده کنه، بارها سعی بر برنامه ریزی درست زندگی کردم اما در نهایت بازم همان فرد قبلی شدم چرا؟ کمبود اراده؟ کمبود انگیزه؟ نامکن بودن خرق عادت و آموخته های دوران کودکی؟ آیا فرمول ای هست؟

پاسخ:‌ در مورد هدف‌‌‌گذاری همه فکر می‌‌‌کنن که باید برنامه‌‌‌ریزی کرد و همه چیز با برنامه‌‌‌ریزی حل می‌‌‌شه در صورتی‌‌‌که عامل دیگری به اسم انرژی درونی هست که تحت شرایط مختلف تغییر می‌‌‌کنه. شاید شما کار اشتباه یا روش انجام اشتباه رو انتخاب می‌‌‌کنی که باعث می‌‌‌شه انرژی درونیت کاهش پیدا کنه و از هدف دور می‌‌‌شی.

پرسش: غم چه رنگيه؟كمك كردن چه رنگيه؟عشق چه رنگيه؟تب چه رنگيه؟مريضى چه رنگيه؟خوشحالى چه رنگيه؟پولدارى چه رنگيه؟ بى پولى چه رنگيه؟

پاسخ: بی پولی سیاهه. پولداری رو نمی‌دونم چون نبودم. بقیه‌اش بین آبی و بنفش سیر می‌کنه. عشق و غم و شادی به‌نظرم یک رنگ هستن.

پرسش: چطور ممكنه عشق و غم و شادى يه رنگ باشن؟

پاسخ: به نظرم همشون شکل متفاوتی از بودنه. حداقل برای من بیشتر دنیا آبی و بنفش هست.

پرسش: به كارما اعتقاد دارى؟ فكر ميكنى روزگار انتقام ميگيره؟

پاسخ: به کارما بی‌نهایت اعتقاد دارم اما کارما انتقام نیست. وقتی به زندگی به‌شکل انتقام گیرنده نگاه کنم تمام ارزش‌هاش رو جلو چشمم از دست می‌ده. من به اثر اعتقاد دارم نه انتقام. اگر تعریفم از زندگی انتقام باشه یعنی درونم یه مشکلی دارم. یه خشم بزرگ پنهان شده که خودم دودستی اونو تحویل زندگی می‌دم که بذاره جلو پام.

پرسش: به نظرتون وقتی خودمون و علائقمون رو شناختیم ولی زمان رو از دست داده ایم مثلا ده ی سی زندگی،میشه دوباره شروع کرد و چیزهایی رو که دوست داری رو یاد بگیری؟ باتوجه به سختی های تنهایی تو راه جدید؟

پاسخ: تعداد زیادی از آدم‌‌‌ها فکر می‌‌‌کنن که اگر وارد یک زمینه کاری شدن دیگه تغییرش بسیار سخته و شاید زمان زیادی از دست رفته باشه. اما خبر خوب اینه که واقعا دیر نیست. وقتی در جای درست قرار بگیری سرعت رشدت چندبرابر می‌‌‌شه و این سرعت قابل مقایسه با موقعیت‌‌‌های گذشته نیست. به‌‌‌نظرم بزرگترین خیانت یک نفر به خودش اینه که بدونه باید درجای درست در زندگیش بایسته اما هرگز این کار رو نکنه.

پرسش: تو کی هستی؟

پاسخ:‌ چه سوال خوبی. من آدمیم که زیاد فکر می‌‌‌کنم و کلی ایده تو سرم دارم. دوست دارم با آدم‌‌‌ها حرف بزنم و در عین حال دوست دارم تنها باشم. دلم می‌‌‌خواد وقتی مردم باز هم ادامه داشته باشم. اما راستش گاهی احساس می‌‌‌کنم تو شش سالگیم موندم. زمانی که پر از سوال بودم و پر از هیجان کاوش. فکر کنم من همون بچه کوچیکه هستم که هنوز دوست داره بازیهای فکری کنه و گاهی سرش رو از پنجره خونش بیرون کنه و به غریبه‌‌‌ها سلام کنه. اما گاهی هم می‌‌‌ترسه.

پرسش: چرا بعضی آدما حقیقت درونی خودشون رو نشون نمیدن؟این جور آدما به خودشناسی رسیدن؟

پاسخ: این موضوع معمولا ناشی از ترس و ضعف هست. معمولا افرادی که خودآگاهی بالایی دارند همونطوری که توانایی‌‌‌هاشون رو ابراز می‌‌‌کنند، ضعف‌‌‌هاشون رو هم می‌‌‌بینن و می‌‌‌پذیرن. خیلی وقت‌‌‌ها هم ما متوجه می‌‌‌شیم که ضعف و قوتمون دو روی یک سکه هستند و تفاوتی با هم ندارند. در هر صورت هرچقدر درون و بیرون ما یکی بشه از تناقض‌‌‌هامون رد می‌‌‌شیم و انرژی بیشتری برای زندگی داریم.

پرسش: چه جوری میشه ترس هارو کنار گذاشت؟

پاسخ: به نظرم بهتره بجای این سوال بپرسی چطور می‌‌‌شه جلو رفت. وقتی دنبال کنار گذاشتن ترس باشی تنها چیزی که پیدا می‌‌‌کنی ترس هست. وقتی دنبال پیش‌‌‌روی باشی می‌‌‌بینی که انرژی قدم‌‌‌هات خیلی از ترسها رو هم مغلوب کرده.

پرسش: دلایلی برای رفتن از ایران داری؟ به چه دلایلی ایران موندی؟

پاسخ: هنوز دلیل محکمی ندارم جز اینکه گاهی دلم می‌خواد جایی باشم که آرامش بیشتری داشته باشم. اما این الزاما به معنی مهاجرت به کشور دیگه نیست. شاید هر از گاهی دور شدن از شلوغی‌ها کمک کنه. دوست دارم آدم‌ها و جاهای بیشتری رو کشف کنم و باهاشون کار کنم و تعامل داشته باشم. از فرهنگ‌ها و کشورهای مختلف. در کل گاهی خسته می‌شم و می‌گم بی‌خیال اینجا اما مهمترین انگیزه‌ام اینه که اینجا دارم چیزی رو می‌سازم که برام ارزشمنده و دوست دارم ادامه‌اش بدم.

پرسش: فکر میکنین که چرا آدمها رویاپردازی نمیکنن؟ یا اگر هم بکنن، پیگیری و سماجت لازم رو انجام نمیدن؟

پاسخ: رویا باید چند ویژگی داشته باشه. اول درونی باشه. یعنی ریشه‌‌‌هاش از خصلت‌‌‌ها و توانایی‌‌‌های ما بیاد. همین موضوع یعنی اینکه رویای ما بسیار تحت تاثیر دنیای اطرافمون هست و برای ما واقعی نیست. دوم اینکه رویا نباید اینقدری بزگ باشه که در ناخودآگاه بترسیم. فقط یک قدم از اکنون بهتر شدن هم می‌‌‌تونه رویا باشه. سوم هم رویا باید با توانایی ما همسو باشه. این شبیه مورد اول هست که گاهی ما چیزی رو انتخاب می‌‌‌کنیم که مال ما نیست و خیلی زود انگیزه‌‌‌هامون رو از دست میدیم.

پرسش: براي آدمهايي كه رويا و هدفشون رو گم كردند چه توصيه اي داريد؟

پاسخ: دوتا جواب دارم یکی تبلیغاتی و یکی هم غیر تبلیغاتی. اول دومی رو میگم. یکی از روشهای موثرش اینه که برگردی به گذشته و تمام نقاط پررنگ و دستاوردهای زندگی رو دوباره مرور کنی. توی این مرور اطلاعاتی از مسیر آینده نهفته شده. ما خیلی از رویاهامون رو در گذشته دفن کردیم و باید دوباره بازیابیشون کنیم. جواب تبلیغاتی هم اینه که در دوره شناخت توانایی‌‌‌ها شرکت کنی 🙂