دلم گرفته بود، نه از جنس غم. انگار گرفته بود چون حرفهایی درش مدفون شده بود. امشب که به خانه رسیدم خلوتی داشتم و این خلوت شد گفتگوی من در تنهایی با خدا. شد این نیایشی که نوشتهام:
خداوندا به ما قدرت قدم برداشتن ببخش و به قدمهایمان ثبات. کمکمان کن رنجها را تاب بیاوریم و برای درمان زخمها صبر پیشه کنیم. کمکمان کن باور کنیم که ارزشمندیم و توانمند. کمکمان کن بفهمیم بیهمتاییم و زیبا. خداوندا، قدرت بیناییمان را به دیدن زیبایی ذات آنچه که هست هدایت کن. به ما، فرصت عشق ورزیدن بده و همراهمان باش تا هر میزان که لذت دوست داشتن را میچشیم، طعم دوست داشته شدن را نیز درک کنیم. خدایا به ما فرصت اعتماد کردن و مورد اعتماد واقع شدن بده. خدایا به ما خرد پرسش و جستجو بده، فرصت همراهی و همدلی و لذت درخشیدن در عین افتادگی بده.
خدایا! تو بزرگی و در عین بزرگی از دیده دوری. تو صدایی و همواره سکوتی. تو عشقی و غضب. تو راهی و مقصد. تو لحظهای و بودن. گذشتهای و آینده. خدایا، تو آهنگی و آواز. تو احساسی و نیاز. تو خلوتی و تنها. تو جاری و رها.
خدایا! مسیر طولانیست و پر پیچ. ما، نه ضعیفیم که راهنرویم و نه قدرتمند که بیتو راه برویم. خدایا، این جاده با قدمهایمان ساخته میشود، قدمهایمان را مقدس کن که خیر باشد و نه شر. اگر هر یک از قدمهایمان بودنمان را معنا میکند، اگر هر لحظهها اثرمان را شکل میدهد، خدایا، خدایا، خدایا ما را به بودنمان و اثرمان آگاه کن. به ما عزلت بده که تعمق کنیم و تنهایی را از ما دور کن که در بیخبری زندانی نشویم. تنهایی را از ما دور کن که عشق ورزیدن و حقیقی بودن را تجربه کنیم. تنهایی را از ما دور کن و به دستانمان قدرت کاشتن بذر امید در دل دیگران بده. خدایا، بگذار گوشهایمان نوای موسیقی دنیا را بشنود و صدایمان بشود آواز زیبایی دنیا.
خدایا به ما قدرت قدم برداشتن و شهامت زمین خوردن ببخش. دستانمان را توانمند کن که با هربار افول، آنها را بر زانو بزنیم و بلند شویم. به ما فرصت خطا کردن و آگاهی از خطا بده. به ما جرات بخشیدن و جرات ازعان به نیاز به بخشیدهشدن بده. خدایا ما را تصویرگر زندگی خود کن. کمک کن تا همواره که برای زندگی خود طرح میزنیم، نقشمان را با دیگران کامل کنیم.
خدایا! ما را آفریدی تا قدم برداریم. ردپایمان را بر قلب دیگران جاودان کن. بگذار خاطرهای شویم از جنس عشق و امید. خدایا! این پاها گاه تاب رفتن، چشمها سوی دیدن، گوشها توان شنیدن ندارند. کمکمان کن همواره که پیش میرویم، بایستیم و همواره که میایستیم خودمان را دوباره بازیابیم. خدایا، ما خودمان سد خودیم. همراهمان باش در کشف پیچیدهی خود که مسیر از جایی به جایی رسیدن نیست که از خود به خود رسیدن و از خود به تو رسیدن است.
بزرگا، ای آوایت جاری، جاریمان کن در مسیر زندگی.
کاش دیشب این نوشته رو میدیدم. بخاطر اتفاقاتی که در طول روز افتاده بود خیلی به این نیایش نیاز داشتم.
واقعن حرف دلم رو زدین…
بدترین چیز در زندگی اینه که کاری کنند انسان نسبت به عزت نفس خودش شک کنه.
براتون آرزوی موفقیت دارم.
جملاتتونو با ذره ذره وجودم حس کردم انگار خیلی بهش نیاز داشتم حس امیدو آرامش رو به من منتقل کرد.ممنون آقای مهرانی.
بسیار زیبا.
ممنون از این مطلب عالی و آرامش بخش.
یه سوال اساسی:
اگر آگنوستیک (نه اتیست) باشیم، چه باید بکنیم؟
اگه این سوال رو از این بابت میپرسی که آگنوستیک بودن رو ایراد میدونی پس باید بهدنبال حقیقت خودت باشی. اگر ایراد نمیدونی و باهاش خوشحالی پس سوالت موضوعیت نداره و میتونی از کنار این متن بگذری.
مسیر از جایی به جایی رسیدن نیست که از خود به خود رسیدن و از خود به تو رسیدن است.
ممنون ، عالی بود.
خیلی عالی بود، از دیشب که گفتی داری می نویسی برام جذاب بود ببینم شما چطوری با خدا حرف میزنید 🙂
جملات بسیار معنا دار و زیبایی بود.
خیلی وقت بود یه نیایش واقعی و ساده مثل این نخونده بودم
ممنون امیر جان
موفق باشی
اقناع نشدم. ولی ممنون از جوابتون.
پیام جام طبیعیه که اقناع نشده باشی. واقعیت اینه که کیفیت جواب به کیفیت سوال ربط داره. من فکر میکنم سوال تو چندان مشخص و هدفمند نیست.
بله متوجه منظورتان شدم. اینبار شفاف می پرسم:
ببخشید که جسارت می کنم و طولانی و بی ربط می نویسم.
پرسیدم برای اشخاصی مثل من که آگنوستیک هستند و به این نوشته شما از دید زیبای ادبیات فارسی و چینش زیبای کلمات قشنگ و جذاب کنار هم نگاه میکنند، نه از منظر پرستش و استجابت دعا، توصیه ای ندارید؟ راهکاری ندارید؟
شما 2 بار فرمودید، سوال های من بازدارنده و بی هدف هستند! بسیار خب. من عرض می کنم: هدف چیست؟ اصلا تو جامعه تهران امروزی چند درصد انسانهای بین 20 تا 40 سال هدف دارند؟
اصلا میتوانند آینده ای برای خودشان ترسیم کنند که اهداف خودشان را مشخص کنند؟
الزاما سوالها نباید هدفمند و مشخص باشند! تز دکترا که نمینویسم جناب مهرانی! سوال ها به ذهنم میرسند، چون دغدغه ذهنی زیادی دارم، چون ذهنم آشفته است! مثل شما طبقه بندی شده نیست. اصلا نمی داند که دقیقا چه میخواهد، چون نمی تواند در جامعه با شرایط ناپایدار و اینقدر فاسد برنامه ریزی کند! هدف گذاری کند. فقط می تواند کتاب پشت کتاب و مقاله پشت مقاله ، وب سایت پشت وب سایت بخواند تا بلکه بتواند به این حجم سوال های غیرهدفمند و نامشخص و بی کیفیت، جوابی اقناع کننده پیدا کند که متاسفانه به در بسته میخورد.
هدف من از دیدن وب سایت شما و اشتراک مطالب هفتگی شما با بیش از پانصد نفر، از قبل از زمانی که عکس عارف و برادرش که سبزی میفروختند را گذاشتید تاکنون، کسب تجربه و باز نشر آگاهی بوده است.
امیدوارم کلاس های شما، به طبقه بندی کردن ذهنم کمک کنند تا بلکه بتوانم سوال های هدفمند و با هدف مشخص بپرسم.
از این متن زیبای نیایش شما هم واقعا لذت بردم، اما خیلی از آنها را در مرحله اجرا قبولشان ندارم. احساس میکنم تظاهر است. در این جامعه لعنتی نا امید غرق در فساد اجرایی نیستند. به عنوان یک هدف مشخص قابل دستیابی در این جامعه نیستند. این نیایش زیبا، صرفا یک ایده آل دست نیافتنی است. به درد کتاب ها میخورد و وب سایتها. روش های اجرای آن در این جامعه میان آدمها رواج ندارد.
شما از منظر یک انسان در راه کمال و با اهداف دقیق و مشخص و به عنوان یک مدیر موفق در یک شرکت بسیار مشهور و موفق هدفمند و دقیق مینویسید و من از منظری دیگر، مشاهده میکنم.
عذر میخوام که مثل سایر بازدید کنندگان نتونستم نیایش زیبا و پر محتوایی که ساعت ها برای نوشتنش صرف کردید، را بر دلم بنشانم! احتمالا خیلی تیره دل هستم و نا امید.
بی صبرانه منتظر رسیدن آبان هستم. این زمان هوشمند و دارای آگاهی کامل لعنتی وقتی می فهمد، منتظر رسیدن آبان ماه هستی، قدرتش را نشان میدهد و نمیگذرد.
پیام جان سعی میکنم نکته به نکته برم جلو:
1- بهنظرم در دنیا برای همه آدمها با همه عقاید فضا هست و همه میتونن کنار هم راحت باشن. بههمین دلیل من انتظار این رو ندارم که این نوشته برای تو و یا همه آدمها تاثیرگذار باشه. راستش اصلا این موضوع برای تاثیرگذاری نوشته نشد. بیشتر حال درونی خودم بود که نوشتم. پس من برای تو توصیهای نمیتونم داشته باشم. من نظر خودم رو میگم تو نظر خودت رو میگی، همدیگه رو میشنویم و زندگی رو ادامه میدیم.
2- درباره پرسش هم بهنظرم قرار نیست آدمها تز دکترا بنویسن که پرسشهای عمیق داشته باشند. اما مسئله رشد در زندگی با مسئله پرسشگری چه بخواهی چه نخواهی گره خورده. وقتی از من میپرسی در مورد فلان موضوع نظری داری یا نه جوابم میتونه خیلی کوتاه و تلگرافی باشه. اما اگر ازم درباره یه تجربه یا شرح یک حس یا موقعیت بپرسی جوابم تغییر میکنه. اگر ذهنت آشفته هست پیشنهادم اینه که بجای اینکه توی مقالات و سایتها دنبال حجمی از اطلاعات بگردی، بیشتر سعی کن سوالاتت رو شفاف کنی. من فکر میکنم تو تعریفت از خودت رو از دست دادی و خیلی هم این مسئله تحت تاثیر شرایط بیرونی. والا من هم اینقدری ذهنم طبقهبندی شده نیست و اینطور نیست که دچار تردید و آشفتگی نمیشم. شاید حتی خیلی زیاد هر روز این آشفتگیها رو دارم. هرچقدر کارت گستردهتر میشه آشفتگیها و فشارها بیشتر میشه.
3- وقتی داشتم این متن رو مینوشتم به فکر مکان و زمان نبودم. بهنظرم نمیاد چنین رویکردهایی مربوط به زمان و مکان خاصی باشه. بخشی از زندگی انسانها با آرمانهایی که داشتند ساخته شده. برای آرمان داشتن و آرمانی فکر کردن هیچ محدودیتی نمیتونه وجود داشته باشه ولی اونچیزی که مهمه حداقل برای من اینه که اگر 20 خط مینویسم یک خطش رو بتونم تو زندگیم اجرا کنم. از خواننده هم همین انتظار رو دارم. تو خدا رو از این متن حذف کن و بهجاش اسم خودت رو بذار. اگر هنوز برات کار میکنه و معنی داره تو هم میتونی یک خط از این نوشته رو تو زندگیت اجرا کنی. فقط یک خط.
ممنون هستم از سرعت عمل شما و مسولیت پذیری شما نسبت به مخاطبین وب سایت خوبتان. همیشه شاد باشید.
سلام
لطفاً به سئوالاتی که در زیر پست “پرسش و پاسخ هفته” گذاشته شده هم پاسخ دهید :
http://thecoach.ir/qa-2/
ممنونم
خدایا شکرت واسه اینکه همچین آدمهایی هستن هنوز
آقای مهرانی خدا قوت
سلام
چقدر عالی. چقدر وصف حال من است!
خیلی عالی بود . ممنون