دنیای چند اینچی یا چطور موبایل ما را ساکت می‌کند

Generations

به این عکس می‌توان ساعت‌های زیادی نگاه کرد به‌شرطی که درگیر جمله‌ی زیر تصویر نشد. به‌نظر می‌رسد تفاوت نسل اجحاف در حق این عکس است اگرچه شاید خود عکاس هم این صحنه را شکار کرده چون تفاوت نسل‌ها به چشمش آمده. پیرزنی از نسل گذشته که زندگی بدون موبایل را تجربه کرده و جوان‌ترهایی که گرفتار نوموفوبیا (ترس از دست دادن موبایل) هستند. وقتی این عکس را می‌بینیم احتمالا لبخندی می‌زنیم و در دلمان این صحنه را تایید می‌کنیم. احتمالا یاد مادربزرگ و پدربزرگ‌هایمان می‌افتیم و تفاوت آنها با خودمان. آنها دنیا را با چشمانشان می‌دیدند و اندازه‌ی دنیا به اندازه‌ی دیده‌ها و خوانده‌هایشان بود. برای ما اما همه‌چیز متفاوت است. اندازه‌ی دنیای ما به اندازه‌ی زمانی است که در اینترنت و شبکه‌های اجتماعی صرف می‌کنیم.

این تصویر حرف‌هایی فراتر از تفاوت نسل‌ها دارد. وقتی به پیرزن نگاه می‌کنیم آرامشی را در صورتش کشف می‌کنیم. آرامشی که «در لحظه بودن» را تصویر می‌کند. انگار ثانیه ثانیه‌ی موقعیت خود را زندگی می‌کند. لحظه لحظه‌ی این رویدادی که نمی‌دانیم چیست. از فرم دهان دیگران می‌توان فهمید که شخص مشهوری ممکن است در حال عبور باشد یا حتی فستیوالی در خیابان برگزار می‌شود که حالا نزدیک این جماعت شده. پیرزن احتمالا بعد از گذراندن اوقات خود در این موقعیت به آرامی بازمی‌گردد به سمت خانه‌اش یا شاید برود به سمت پارکی برای پیاده‌روی با دوستانش. چهره‌اش پر از سرخوشی توام با آرامش است. عینک با فریم بنفش‌اش سرزندگی‌اش را نشان می‌دهد. شاید از کنار یک عینک فروشی که می‌گذشته این فریم را دیده و بی‌معطلی خریده باشد‌اش. پیرزن این موقعیت را می‌بیند و در حافظه‌اش که هنوز کار می‌کند ثبت می‌کند. شاید چند روز بعد نو‌ه‌اش فیلم ضبط شده توسط یکی از همین آدم‌های دور و اطرافش را به او نشان دهد و پیرزن با بی‌اعتنایی بگوید خودم آنجا بودم و همه‌چیز را دیده‌ام.

پیرزن را با هر داستانی که می‌تواند داشته باشد رهایش می‌کنیم و می‌رویم به سراغ دیگران. مرد تی‌شرت سرمه‌ای که کنار پیرزن ایستاده به‌نظر می‌رسد از آن دسته از آدم‌هایی است که موبایلش را برای بیرون از خانه بودن حسابی تجهیز کرده. هدفون‌هایش را از یقه‌ی تی‌شرت‌اش آویزان کرده و بی‌شک موزیک‌های مورد علاقه‌اش را روی موبایلش ریخته. به‌نظر می‌رسد مرد باید از نسل جوانان دوره‌ی پینک فلوید و بیتل‌ها باشد. اما می‌توان حدس زد که عطای این موزیک‌ها را به لقایشان بخشیده. او نیازمند موزیک‌های پاپ ملایم است. در تصویر٬ همه موبایل‌هایشان برای ثبت تصاویر آماده بوده اما به‌نظر می‌رسد او جا مانده. این از آن موقعیت‌هایی است که دوربین موبایل درست عمل نمی‌کند یا تنظیماتش از موقعیت قبلی تغییر نکرده یا وقتی صفحه را لمس می‌کنی تغییر وضعیت از عکس به ضبط ویدئو سریع اتفاق نمی‌افتد و با سرگشتگی باید چندباری روی صفحه را لمس کنی تا بالاخره موبایل به موقعیت دلخواه برسد. گاهی هم هرچقدر موبایل را التماس کنی وضعیتش را تغییر نمی‌دهد و باید روشن و خاموش‌اش کنی. چه وضعیت استرس‌زایی است گرفتار شدن در این شرایط. درست مثل یک از دست دادن تراژیک است. شاید این لحظه را بتوان با لحظه‌ آشکار شدن حقیقت مرگ دزدمونا در نمایشنامه‌ی اتتلو یکی دانست. اتتلو که نسبت به همسرش – دزدمونا – بدین شده بود او را می‌کشد و این کشتن را نه از روی انتقام که از روی شرافت می‌داند و بعد که امیلیا به حقیقت اعتراف می‌کند٬ اتتلو متوجه می‌شود که دزدمونا به او خیانت نکرده بلکه همه‌ی ماجرا طوتئه‌ای بوده. آن لحظه‌ی آشکار شدن حقیقت بی‌شک یکی از دردناک‌ترین لحظات بشری است. لحظاتی که انسان از دست دادن را به معنای واقعی درک می‌کند و به ناکاملی خود ایمان می‌آورد. مرد سرمه‌ای پوش به‌ظاهر گرفتار چنین موقعیتی شده است. انگار او در آستانه فهمیدن این است که دزدمونایش را به اشتباه قربانی کرده. کاش در این لحظه او همه‌چیز را رها می‌کرد و خودش را دعوت می‌کرد به تماشای تمام و کمال رویداد. اما او گرفتار شده است. مثل اتتلو که گرفتار حرف‌های کاسیو و رودریگو شد تا او را به دزدمونا بدبین کنند. او  هیچ‌چیز از رویدادی که در حال رخ دادن است نخواهد فهمید. احتمالا بعدتر هم برای دوستان و خانواده‌اش با افسوس تعریف می‌کند که ثبت کردن این رویداد را از دست داده است و تعدادی فحش نثار موبایل‌اش می‌کند. شاید هم اتفاقی نیافتد و او دست آخر موبایلش را راه بیاندازد و تصاویر را ثبت کند. اما چه بخواهیم و چه نخواهیم او از دیگران عقب افتاده و همین موقعیت موجب نگرانی او می‌شود.

عامل این نگرانی زمان و عدم همزمانی است. عدم همزمانی موبایل٬ مرد سرمه‌ای پوش و رویدادی که در حال رخ دادن است. ما در تلاشیم که خود را با موقعیت‌های اطرافمان همزمان و هماهنگ کنیم. قبل‌‌ترها زمان را موقعیت آفتاب در آسمان تعریف می‌کرد و هر چقدر به سمت امروزمان آمده‌ایم زمان برا‌ی‌مان فشرده‌تر شده است. زمانی که در هر ثانیه‌اش یک اتفاق جدید رخ می‌دهد. یک پیام روی موبایل یا یک تبلیغ و خبر در تلویزیون که ماجرای یک تحول بزرگ در جایی دیگر در دنیا را به ما می ‌رساند.  این فشردگی زمان بیشتر به ما احساس هدم همگامی با رویدادهای زندگی را می‌دهد. به همین دلیل است که ما امروز وابسته‌ایم به موبایل‌هایمان که بیشتر لحظه‌هایی که از دست می‌روند را ثبت کنیم که خودمان را با رویدادهای زندگی همگام کنیم. این وضعیت مثل خواندن کتابی است که برگ‌هایش سریع‌تر از سرعت خواندن ما ورق می‌خورد. همین هم باعث می‌شود هیچ‌چیز از خواندن کتاب نفهمیم و بیشتر استرس و نگرانی جا نماندن را با خودمان حمل می‌کنیم.

به صورت دیگران که در تصویر نگاه می‌کنیم به‌نظر هیجان زده‌ می‌آیند. همه در حال خنده‌اند با این‌که چشم‌‌های بیشترشان به صفحه چند اینچی موبایلشان است. انگار دیدن آن رویداد از این صفحه کوچک موبایل هیجان‌انگیزتر از دیدن خود رویداد است. سوالی که به ذهن می‌آید این است که آیا واقعا بودن در این رویداد و دیدن صحنه‌ها است که باعث شکل‌‌گیری این هیجان شده یا فرصت ثبت آن توسط موبایل؟ تمام هدف این است که رویداد تمام و کمال ثبت شود و ترس از دست دادن موقعیت را با این کار کاهش دهیم. شاید ثبت این تصویرها ریشه در مهربانی ما داشته باشد که بخواهیم لذت دیدن یک صحنه را با نزدیکانمان به ‌اشراک بگذاریم. گاهی هم ماجرا مسابقه‌ی به‌اشتراک‌گذاری و گرفتن لایک بیشتر است. همین ویدئوها و تصویرها می‌شود بهانه‌ی شروع گفتگوهای ما. انگار که خارج کردن کلمات٬ امروز بیشتر به بهانه‌ها و محرک‌هایی نیاز دارند تا جاری شوند. پیرزن اما داستانش متفاوت است. ممکن است به پارک نرود و برگردد به خانه و دوستانش برای صرف چای یا قهوه عصرانه به منزلش بیایند. او فنجان‌های قدیمی را که با دقت نگهشان داشته از قفسه‌ی آشپزخانه‌ی رنگ و رو رفته‌اش خارج می‌کند٬ آنها را پر می‌کند و شروع می‌کند به تعریف کردن آنچه که دیده و همین هم می‌شود بهانه‌ی مرور خاطرات عمیق دوستان که وقتی جوان بودند چه دیده‌اند و چه ندیده‌‌اند.

پشت صورت‌های خندان این تصاویر انگار ترسی نهفته است. ترسی که از جنس از دست دادن است. ترسی که روزگاری برای بشر طبیعی به‌نظر میامده و امروز یک درد بزرگ است. این ترس از دست دادن بیشتر ترس از دست دادن زمان است. زمان‌هایی که به سرعت می‌آیند و به‌سرعت می‌روند و آنقدر ثانیه‌ها آبستن پیام و رویداد هستند که احساس جاماندگی را بیشتر در ما تقویت می‌کنند. همین هم می‌شود عاملی که ما را مجبور می‌کند به‌جای توجه به خود واقعه که در نفس خود ارزشمند و قابل لذت بردن است٬ به ثبت دنیا از چند اینچ صفحه موبایل بسنده کنیم. در نهایت این اتفاق سکوت ما را بیشتر می‌کند. چون بیشتر توجهمان به سمت تنظیم موبایل‌ها و ثبت باکیفیت وقایع است.

روزی کسی در دنیا گفته که یک تصویر به‌جای هزاران کلمه اثر دارد. قطعا به این جمله و اثر تصویر نمی‌توان شک کرد. درست مثل همین عکس که می‌شود ساعت‌ها درباره‌اش صحبت کرد. اما کاش این جمله ادامه می‌داشت که برداشت‌های ذهنی از دید یک تصویر را هم باید بازگو کرد. دیدن تصویرها به تنهایی ما را دچار سکوت می‌کند. وقتی به چشم‌هایمان اعتماد نداشته باشیم٬ دچار سکوت بیشتری می‌شویم. پیرزن در تصویر با چشم‌هایش و با هر نقصی که داشته باشد خاطره‌ی آن رویداد را ثبت می‌کند و شهامت استفاده از کلمات را برای بازگو کردن آن دارد. دیگران اما به چشم‌هایشان برای ثبت خاطرات اطمینان نمی‌کنند. چون گرفتار نوعی کمال‌گرایی در ثبت دقیق جزییات هستند اما غافل از این‌که در تلاش برای ثبت دقیق و باکیفیت جزییات٬ احساس و کلمات است که از دست می‌روند. بخشی از ارزشمندی تصاویر به کلماتی است که آن را روایت می‌کند. شاید بد نباشد به چشم‌هایمان بیشتر اعتماد کنیم. اعتماد کنیم که تصاویر ناکاملی از یک رویداد هیجان انگیز را ثبت نماییم و در تقلای روایت یک موقعیت با کلمات قرار بگیریم٬ چرا که روایت‌ها و داستان‌ها هستند که سال‌ها ارتباط‌های انسانی را زنده نگه داشته است.

Showing 17 comments
  • امیرحسین اقدسی
    پاسخ

    «وقتی به چشم‌هایمان اعتماد نداشته باشیم٬ دچار سکوت بیشتری می‌شویم.»
    به نظرم این اتفاق خیلی زیاد داره برامون می‌افته.

  • مریم
    پاسخ

    واقعا لبخند این خانم خیلی تاثیر گزاره، سختی کار اینجاست که وقتی هم که می خواهیم فاصله بگیریم از این ابزار به دلیل فشار اطرافیان و احساس دور ماندن از جمع دچار مشکل می شویم.

    • امیر مهرانی
      پاسخ

      به‌نظرم این ابزارها بخشی از زندگی امروزمون هستند و باید باهاشون کنار بیایم. همین که زمان‌هایی هم بتونیم از در لحظه بودن استفاده کنیم خودش اتفاق بزرگیه.

  • هستی
    پاسخ

    درود
    در واقع بودن در آن لحظه را از دست می‌دهیم و فقط آرشیو عکس‌ها و فیلم‌هایمان را غنی‌تر می‌کنیم نه خودمان…

  • مریم نظام آبادی
    پاسخ

    “شاید بد نباشد به چشم‌هایمان بیشتر اعتماد کنیم. اعتماد کنیم که تصاویر ناکاملی از یک رویداد هیجان انگیز را ثبت نماییم و..”

  • مهدی
    پاسخ

    خیلی عالی و مفید واقعا من که خودم تو این رشته کامپیوتر هستم سعی میکنم ازگوشی های هوشمند دوری میکنم گرچه یه گوشی هوشمند همراهم هست ولی وقتی شارژش تموم میشه اصلا برام انقدر مهم نیست که تو شارژ نمیذارم و دیر به دیر شارژش میکنم زمان زود میگذره

  • عباس عظیمی
    پاسخ

    وقتی به چشم‌هایمان اعتماد نداشته باشیم٬ دچار سکوت بیشتری می‌شویم. … شاید بد نباشد به چشم‌هایمان بیشتر اعتماد کنیم. اعتماد کنیم که تصاویر ناکاملی از یک رویداد هیجان انگیز را ثبت نماییم و در تقلای روایت یک موقعیت با کلمات قرار بگیریم٬ چرا که روایت‌ها و داستان‌ها هستند که سال‌ها ارتباط‌های انسانی را زنده نگه داشته است.

    مربی، شاید عدم اعتماد به زبان و بیان هم بی تأثیر نبوده باشه، در واقع ترس از خوب بیان نکردن، خوب توصیف نکردن و رابطه‌ی خوب نگرفتن، یا ترس از شنیده نشدن و نفهمیدن دیگران هم روی این نوع رفتار ما تأثیر گذاشته باشه؟

    • امیر مهرانی
      پاسخ

      شاید. اما داستان اینه که خیلی از عوامل تاثیرگذار بودن که ما به اینجا برسیم. به‌نظرم این روند جدید زندگی ماست. هرکسی هم احتمالا عوامل تاثیرگذار خودش رو داره.

  • پیام
    پاسخ

    غافل از این‌که در تلاش برای ثبت دقیق و باکیفیت جزییات٬ احساس و کلمات است که از دست می‌روند. بخشی از ارزشمندی تصاویر به کلماتی است که آن را روایت می‌کند.

    کلمات دنیای ما را می‌سازند. شک ندارم دیگر. سپاس مربی

  • mP
    پاسخ

    چه دیرکرد عمیقی و با چه کیفیت بالایی. به انتظار کشیدنش برای خوندنش می ارزید. خداوندگار بر عمق نگاه شما بیفزاد.

  • علیرضا
    پاسخ

    حالا من درگیر این خانوم جوونه هستم سمت راست عکس که داره نگاه میکنه اما گوشیش از آسفالت فیلم میگیره!! :))))
    نوبره واللا فک کنم بین نسلهای گیر کرده

  • طاهره
    پاسخ

    خیلی دقیق خوب توضیح داده بودید. ممنون، با اجازه تون با ذکر منبع میخوام از برداشتم از این موضوع استفاده کنم.

    • امیر مهرانی
      پاسخ

      حتما طاهره باعث خوشحالیه. اگر جایی نوشتید لینکش رو اینجا هم بذارید که همه بخونیمش.

  • طاهره
    پاسخ

    ارتباطات انسانی از مهمترین کلیدهای احساس رضایته، متاسفانه ارتباط در دنیای مجازی، پست های کپی شده، عکسهای تکراری،نقل قولهای درست و غلط و مهمترینش کورس گذاشتن در کپی و ارسال، بنی بشررا از تجربه ی حس خوب عشق و تعلق خاطر دور کرده.بنظرم باید این موضوع را بارها و هر دفعه به بیتنی جدید طرح کرد، بلکه توجه بیشتری بهش بشه. ممنونم.

  • afzoon
    پاسخ

    beautiful

Leave a Comment