مسئولیت ما در بازگو کردن موقعیت‌ها

تصویری که مشاهده می‌کنید دیوید برایانت 56 ساله است که در سال 2013 بعد از 38 سال از زندان آزاد شد. دیوید به اتهام تجاوز به یک دختر 9 ساله و زمانی که 18 سال داشت به زندان محکوم شد و بخش عمده‌ای از عمر خود را در حبس گذراند. بعد از گذشت تمام این سال‌ها و به کوشش یک وکیل مشخص شد که مدارکی که منجر به اتهام دیوید شده کامل نبوده و نمونه خون این فرد با آنچه که در صحنه جرم وجود داشته متفاوت بوده است. دیوید شاید یکی از هزاران نمونه افرادی باشد که بی‌گناه، به‌دلیل کافی نبودن شواهد یا شهادت اشتباه و غیرمسئولانه شخصی عملا زندگی‌اش نابود می‌شود.

هرکدام از ما شاید روزهای زیادی هست که حرفی را از شخصی می‌شنویم و با معنی و ادبیات متفاوتی برای دیگران بازگو می‌کنیم. لحنی را به‌کار می‌گیریم که باعث بروز جوی خاص می‌شود. کلماتی را استفاده می‌کنیم که منجر به‌شکل‌گیری واکنش‌ها می‌شود. شاید هیچ‌گاه در موقعیت شهادت در دادگاه قرار نگیریم اما چقدر از تاثیر حرف‌هایی که می‌زنیم آگاه هستیم؟ بسیاری از تعارض‌های بین افراد در فضاهای مختلف (خانه، محل کار، جمع‌های دوستانه و …) بابت با فیلتر تعریف شدن رویدادهاست. یعنی من چیزی را از کسی می‌شنوم، آن را با فیلترهای ذهنی خودم معنی می‌کنم و برای دیگری تعریف می‌کنم. فرد شنونده داستان متفاوتی را می‌شنود و براساس آنچه شنیده اقدام می‌کند و همین باعث شکل‌گیری تعارض و مشکلات ارتباطی می‌شود.

ما نسبت به آنچه که بازگو می‌کنیم مسئول هستیم. نسبت به فضایی که با کلماتمان خلق می‌کنیم مسئول هستیم. شاید به‌نظرمان بازگویی و تعریف ما از موقعیت‌هایی که تجربه‌ کرده‌ایم به قیمت جان یک فرد تمام نشود. شاید به‌نظرمان بیاید که حرف‌های ما و نقص در شواهد و مدارکمان باعث نمی‌شود کسی مشابه دیوید 38 سال در زندان بماند. زندگی زنجیره اتفاق‌های به‌هم پیوسته است. شاید نحوه غیرمسئولانه‌ی ما در بازگو کردن شرایط باعث شود ارتباط دو نفر در این زمان خدشه‌دار شود و همین موضوع تبعاتی عظیم‌تر در آینده داشته باشد. شاید حرف‌های ما باعث شود کسی کارش را از دست بدهد و این رویداد تاثیری عمیق‌تر از آنچه که در تصور ما می‌گنجد در زندگیش داشته باشد. شاید هم بازگویی‌های ما به قیمت آبرو و جان کسی تمام شود.

در جلسات کوچینگ مختلف با افراد و تیم‌ها بسیار زیاد با این موضوع روبرو می‌شوم که در بروز یک مشکل، افراد مسائل را چندبرابر بدتر یا چندبرابر سهل‌تر از واقعیت ماجرا شرح می‌دهند. بسیاری از افراد هستند که به واسطه ترس‌های درونیشان، موقعیت‌ها را می‌پیچانند، داستان اصلی را تغییر می‌دهند و جو ناسالم درست می‌کنند. وقتی سعی می‌کنم روند تاثیر کلمات و گفته‌ها را با افراد و تیم‌ها مرور کنم دست آخر همه از آنچه که ممکن است در آینده رخ بدهد می‌ترسیم و کمی نسبت به اقدامات امروزمان آگاه می‌شویم.

شاید بد نباشد این‌بار در شکل‌گیری یک تعارض قبل از این‌که چشم‌هایمان را ببندیم، گوش‌هایمان را بگیریم و دهانمان را باز کنیم کمی به تاثیر آنچه که بازگو می‌کنیم آگاه شویم. شاید خیلی روزها بوده که ناآگاهانه ما در مقام شهادت، دروغ گفته باشیم.

نمایش 6 دیدگاه
  • سعید
    پاسخ

    سلام
    خیلی وقت پیش این موضوع خیلی ذهن منو به خودش مشغول میکرد،به حدی که نمیتونستم به خودم اجازه بدم مسئولیتی رو به عهده بگیرم،هرکاری آدم میکنه بالاخره یه تبعاتی داره،خوب و یا بد بودنش رو زمان مشخص میکنه

  • انصار رضائی
    پاسخ

    سلام
    مرسی. خیلی جالب بود.

  • لیدا
    پاسخ

    همیشه ما هستیم که با ذهنمون به واسطه ی ترس هایی که داریم همه چیز رو به دو دسته خوب و بد تفکیک می کنیم در حالیکه همه اتفاقات کامل ترین اتفاق توی این لحظه هستن.فقط زمانه که اون رو ثابت می کنه.

  • محمد
    پاسخ

    سلام جناب مهرانی
    به نظر من، هر شخصی با فیلتر های ذهنی خودش زندگی می کنه و تغییر دادن اونها زیاد راحت نیست و بسیار زمان میبره. ولی یک راهکار ساده و کاربردی هست که من سالهاست از اون استفاده می کنم و این راهکار، استفاده از 4 پیش جمله کوتاه در هنگام بحث هام هست. من اونها رو به همراه محل کاربردش اینجا می نویسم.
    1. «به نظر من» یا «من فکر می کنم» : هر جمله ای که اینطوری شروع میشه، نشون می ده که این بحث نظر منه و الزاماً هیچ منبع یا برهان خاصی برای اثبات علمی این موضوع ندارم.
    2. «اشاره به یک منبع بصورت دقیق» : مثلاً یک روزنامه خاص یا سایت خاص. مثل جمله «من دیروز توی سایت آقای امیر مهرانی یه مطلبی در خصوص نقشه ذهنی خونده بودم. راستی آدرس سایتش هم thecoach.ir هست». زمانهایی که آدرس و مرجع دقیق نمی دم معمولاً از پیش جمله اول (به نظر من) استفاده می کنم.
    3. «من این مطلب رو از آقای X شنیدم و منبع موثقی ندارم» : این جمله رو معمولاً وقتی استفاده می کنم که می خوام به شنونده خودم تاکید کنم که از گفته خودم اطمینان ندارم و اگر ایشون هم بخوان قضاوت کنن یا تصمیمی بگیرن، باید بررسی کنن.
    4. « این دقیقاً جمله ای نیست که من خوندم یا شنیدم ولی مفهومی که من برداشت کردم اینه» : جملاتی که اینجوری شروع میشه نشون میده که این جمله برداشت من از یک جمله است و یک انتقال دقیق نیست. مثلاً الان می خوام جمله رزولت رو بیان کنم که «آینده مال کسایی هست که به زیبایی رویاهاشون ایمان دارند» اینو اولش میزارم.

    خوشحال میشم نظر دوستان و شما رو هم بدونم.

    • امیر مهرانی
      پاسخ

      محمد جان در مورد فیلترها و راه‌کارها با شما موافقم. هدف تغییر فیلترها نیست. یعنی این فیلترها اصولا به‌سادگی تغییر نمی‌کنند. هدف افزایش آگاهی برخودمون هست. یعنی من هرلحظه ممکنه دیگران رو قضاوت کنم و حرف نادرستی رو بزنم اما اینقدر برخودم آگاه باشم که به این اشتباه پی ببرم. فکر می‌کنم وقتی به مسئله اینطور نگاه کنیم مسئولیت‌پذیریمون در قبال موقعیت‌ها هم افزایش پیدا می‌کنه و آرامش درونی بیشتری خواهیم داشت.

  • جام طلا
    پاسخ

    به نكته خيلي خوبي اشاره كرديد. جداي از اينكه واقعا در فضاي كاري تيمي ما اين پيچيده كردن ماجرا، درست كردن شايعات، قلب واقعيت وجود داره؛ تازه بدتر از اون، استناد كردن به شايعات هم زیاده، يعني بجاي خجالت كشيدن از اينكه تحت تاثير شايعات واقع شدن، بهش استناد هم ميكنند و خودشون رو محق ميدونند!!!
    اما نكته ديگري كه ميخواستم مطرح كنم،‌ اينه كه خيلي وقتها برعكسش وجود داره؛ يعني اكثرا توي محيط كار ميخوان كه به نفع اونها واقعيت رو قلب كنيم و اگر نكنيم، متهم ميشيم. واقعا نميدونم توي تيمهاي كاري بايد چكار كرد، چقدر واقعيت رو به نفع يه همكار – و نه تيم و كار- قلب يا مخفي كرد؟

یک نظر بدهید