حس امید، دوباره به زندگی جریان میدهد. یک تلنگر برای بیدار شدن و بهدست گرفتن سرونوشت، یک حرکت و در پس آن تحول. این حداقل حق هر انسانی است که در بدترین شرایط هم امیدوار باشد. حالا که صحبت از انتخابات و امید و روزهای روشن است، بد نیست درکنار ماجرا داستان پدرام صفرزاده، کارتنخوابی که زندگیاش را متحول کرد را بخوانید. کسی که تلنگر خورد، حرکت کرد، امیدوار ماند و بهنتیجه رسید.
Showing 5 comments
خیلی قشنگ بود. مثل اینه که آدم از ته یک چاه صد متری بیرون آمده باشد.
“بنویس چه چیزهایی از دست دادی و چه چیزهایی می خواهی!”
“من یک موجود رها شده بودم. ولی امروز وصلم و حتم دارم جهان با تمام بی نظمی هایش دچار نظم است و همین اتفاق باعث این همه تغییرات خوب در زندگی ام شد.”
“مدام مطالعه می کنم و می دانم قرار است از تمام آدم های دور و برم چه آن ها که موفقند چه آن ها که ناموفقنند یاد بگیرم.”
“اگر صبور نبودم و گذشته را با تمام سیاهی اش نمی پذیرفتم ، مطمئنم به ساحل نجات نمی رسیدم.”
فقط می تونم بگم لذت بردم! 🙂
“اگر صبور نبودم و گذشته را با تمام سیاهی اش نمی پذیرفتم ، مطمئنم به ساحل نجات نمی رسیدم.”
این جمله رو باس با آب طلا نوشت، معرکس
خيلي دوست دارم تو زندگيم قدمي براي اين قشر بردارم
از كودكي توي اينها بودم به لطف زندگي در جنوب شهر و الآن هم روزانه با تعداد زيادي كارتن خواب سروكار دارم.
همونطور كه تو كلاس گفتم از پذيرفتن دردي كه دارند و احترام گذاشتن بهشون تا كمك به كسي كه قصد ساختن زندگي تازه داره.
فكر ميكنم اولين قدم پيرينت همين مصاحبه باشه و دادنش به اونايي كه حال دارن بخونن.
من مثل پدرام حداقل ٥ نفر رو ميشناسم.تمام روزاشون رو ديدم و الآنم همه سر حال هستن
ممنون ، بسیار جالب بود .
من دست کم دو نفر را از نزدیک می شناختم که از کودکی در وضعیتی تا حدودی مشابه وضع قرار گرفته بودند. یکی با همت نسبتا بیشتر و دیگری درگیر بازی های خطرناک تر .
حالا نمی دانم واقعا آنها بایستی خود را تغییر می دادند ، از نگاه آنها که همیشه دنیا مقصر است. ولی قبول کنیم از زیر صفر به صفر رسیدن ، همتی به مراتب بالاتر از پرش در اعداد مثبت می طلبد.