
رنج مرد سالخورده اثر ونگوک
موقعیت اول
بعد از مدتها مجبور میشوید ورزش کنید. اولین وزنهها را میزنید و حکات مختلف را انجام میدهید. در روز دوم درد تمام بدن شما را فراگرفته و حتی ممکن است بهسختی حرکت کنید یا دست و پای خود را تکان دهید. روزهای ورزش کردن را طی میکنید و میزان وزنهها را افزایش میدهید. دردها از بین میروند و بدن شما به ورزش عادت میکند.
اما شما مجبور به انجام ورزش هستید. مثلا کسی شما را تحت فشار گذاشته که باید حتما ورزش کنید. شما هر روز از ورزش کردن رنج میبرید و لذتی از این کار نخواهید برد!
موقعیت دوم
شما به این نتیجه میرسید که باید به تناسب اندام برسید. میدانید که تناسب اندام رسیدن مساوی خواهد بود با خوشپوشی٬ سلامت جسمی و روحی. نقطه ایدهآلی را میبینید که رسیدن به آن به شما انگیزه میدهد. بنابراین وزنهها را برمیدارید٬ در روز دوم هم دردها مانند موقعیت اول وجود خواهند داشت و کمکم که پیش میروید دردها کمتر میشوند.
شما برای ورزش کردن انگیزه و تصویری مشخص دارید. بنابراین از انجام آن هر روز لذت خواهید برد و رنج نخواهید برد.
تفاوت کجاست؟
حرکت در هر مسیری میتواند درد داشته باشد. حتی حرکت به سمت ایدهآلها٬ به سمت آروزها و اهداف همیشه سخت و دردناک است. درست مثل وزنه زدن. اما نکته قابل توجه اینجاست که وقتی معنای کاری که انجام میدهیم برای ما واضح باشد٬ در واقع ما انتخاب میکنیم که در مسیر حرکت رنج نکشیم. این بزرگترین تفاوت موقعیت اول و دوم است.
بهعبارتی دیگر دردها همیشه وجود دارند اما رنجها انتخابی هستند. ما میتوانیم انتخاب کنیم که رنج نکشیم اگر معنا و دورنمای کاری که انجام میدهیم برای ما واضح باشد. در شغل خود٬ در روابط شخصی و در فرآیند تحول شخصی وقتی معنا را گم میکنیم درد و رنج کنار هم قرار میگیرند و این موقعیت خطرناکی میتواند برای ما باشد. رنج اتفاق روحی است که ما را افسرده میکند. با وجود رنج خود را سرزنش میکنیم و کمکم تصویری که از خود و دنیا ساختهایم مخدوش میشود و هیچ موقعیتی برای ادامه زندگی پیش روی خود نمیبینیم.
پیدا کردن معنای زندگی و بودن به ما میگوید که در مسیری که پیش میرویم دردهای زیادی وجود خواهند داشت اما میتوان در این مسیر دچار رنج نشد.
پینوشت: ایده این مطلب در هنگام مطالعه کتاب Life on purpose به ذهنم رسید.
——————————————————————————————————————————————————
این مطلب در وبلاگ thecoach.ir منتشر شده است. شما میتوانید مشترک خورا ک این بلاگ شوید.
برای آگاهی از زمان ثبتنام کارگاه شناخت تواناییها صفحه کاربامیل در فیسبوک را لایک کنید یا در خبرنامه آموزشی عضو شوید.
درود
من اصطلاحی دارم برای این: زجر و سختی. سختی کشیدن بخشی از مسیر زندگی است و هر کاری سختی دارد. هیچ کاری بدون دشواری نیست. اما آدمها معمولا زجر میکشند. و این زجر کشیدن را جزیی از کار و زندگی میدانند در حالی که در زندگی و کار زجر کشیدن معنایی ندارد. در واقع زجر انتخابی نیست. اما سختی کشیدن انتخابی است. آدمها برای تغییر باید سختی را تحمل کنند. اما زجر کشیدن یک نشانگر است که یک جای کار ایراد دارد.
یکی از تراپی های معروف معنادرمانی هست که دکتر فرانکل تو کتاب انسان در جستجوی معنا ازش میگه.
دردی که گفتین بخشی از پروسه معنادار بودن زندگیه این معناگرایی کمک میکنه رنج نبره از زیستن.
و این حقیقت محض زندگی هست. و مطمئنم با هدف گذاری درست، همه چیز سهل و آسون میشه. ممنونم، مطلب بسیار خوبی بود.
و این مخصوصاً وقتی مثل من یه دنیا درس داری و پروژه،و احساس میکنی هیچ نفس راحتی نمیشه کشید، خیلی کمک میکنه؟ می تونی درد بکشی امارنج نکشی… ممنونم ازتون. یادم میمونه
مرسی خیلی بهم انگیزه دادی.
عالییییییی بود. به نظر من وقتی معنای کاری که انجام میدی رو درک میکنی و با آگاهی اون رو انجام میدی نه تنها رنج نمیکشی بلکه در خیلی از شرایط حتی دردی که میکشی هم کاهش پیدا میکنه. انگار که بدنت درد رو منتقل نمیکنه به مغز. وقتی معنی کاری رو بدونی و اون کار رو خودت انتخاب کنی خیلی چیزها تغییر میکنه.
ممنونم، مطلب کوتاه ولی راه گشایی بود برای من.
این خیــــلی عالی بود. مرسی. همین الآن بعد از خواندنش پرینت گرفتم و به سه نفر(paye if forward) دیگر هم دادم تا بخوانند. از اون روزی که این سوال روی توی گروپ فیسبوک کاربامیل برام مطرح کرده بودید توی ذهنم سوال شده بود. خیلی خوب بود.