میخواهیم دوست بداریم و دوست داشته شویم. زندگیمان پر از عشق باشد و لحظههامان روشن باشد.
میخواهیم تنهایی را لمس نکنیم. آن تنهایی اذیت کنندهای که تمام وجودمان را پر میکند و کرختمان میکند.
میخواهیم محبت کنیم و محبت ببینیم. میخواهیم وجودمان خیر باشد و تاثیرگذار باشیم.
میخواهیم کسی باشد که به او بگوییم غمهایت را من میشناسم. بسپار به من تا از بند غمها رهایت کنم.
هزار خواسته داریم. هزار خواسته که ما را تبدیل به انسان بهتری میکند. اما غمانگیز است که برای انسانی بهتر شدن، گاه بدترین راهها را انتخاب میکنیم.
میخواهیم عشق را تجربه کنیم اما دوست داشتن را تبدیل به اجبار میکنیم نه انتخاب.
میخواهیم تنهایی را لمس کنیم اما برای ماندن دیگری میجنگیم و او را فراری میدهیم.
میخواهیم محبت کنیم، محبت میکنیم و متوقع میشویم.
میخواهیم غمهای کسی را محو کنیم اما خودمان میشویم یک بار غم بزرگ.
ما میخواهیم انسان بهتری در زندگی باشیم اما برای خوب بودن گاه بدترین راهها را انتخاب میکنیم. برای خوب بودن باید بهسادگی خوب بود.