این مطلب در ادامه مجموعه ما ایرانیها نوشته شده است و به معنی تایید یا رد ولنتاین نیست.
روزهای خاصی که قبلا وجود نداشتند
هرسال به تاریخ 14 فوریه / 25 بهمن که میرسیم، چیزهایی که در شهرها تغییر میکنند. مثلا ویترین مغازههای خیابان میرزای شیرازی تهران سراسر پر میشود از عروسکهای قرمز. آمار فروش شکلات بالا میرود. مدام پیامکهایی از فروشگاههای محصولات چرمی و ... دریافت میشود که فروش فوقالعاده گذاشتهاند. رستورانها پر می شوند و ماشینها در خیابانها گره میخورند. در حاشیه این هیاهو همواره گفت گوهایی از اینکه آیا واقعا باید ولنتاین را جشن گرفت یا نه شکل میگیرد. عدهای عقیده دارند که ولنتاین مربوط به فرهنگ ما نیست (که صد در صد درست است). عدهای دیگر عقیده دارند که این حرکت نمادین، بسیار مسخره و خندهدار است. عدهای هم این روز را کاملا جدی میگیرند و تمام آداب و مناسکش را مو به مو اجرا میکنند. اما خاطرمان باشد که تا همین چندسال پیش ما نمیدانستیم که روزهایی در دنیا هست که بهانهاش نمادین کردن عشق ورزیدن است.
اما کدام درست است؟ آیا باید با روز ولنتاین جنگید؟ آیا باید آن را جشن گرفت؟ آیا باید بهجایش سپندارمذگان را جشن گرفت؟ اصلا آیا باید جشن گرفت؟ برای پاسخ به این سوالات بهتر است ابتدا به مسئله فرهنگ و شخصیسازی آن توجه کنیم.
شخصیسازی فرهنگ
از مباحث بسیار پررنگ در موضوع رهبری امروز مدیریت فرهنگهای مختلف است. از آنجایی که مرزهای جغرافیایی کمرنگ میشوند، افراد با دیدگاهها و فرهنگهای مختلف بیشتر در جوامع متفاوت دیده میشوند. مثلا به پدیده مهاجرت ایرانیها به کشورهای دیگر توجه کنید. این مهاجرت صرفا یک جابجایی فیزیکی نیست. بلکه با ورود هر مهاجر به یک کشور، فرهنگی تازه متولد میشود که نتیجه ترکیب فرهنگ چندین ساله فرد و درک او از فرهنگ جدید کشور مقصد است. در چنین شرایطی که فرهنگ مثل خیلی از نرمافزارها و گجتها شخصیسازی میشود، صدور قوانین کلی چندان موفق نخواهد بود. مرزبندیها و طبقهبندیها چندان کار نخواهد بود. کماکان به حضور اینترنت و شکلگیری تریبونهای شخصی هم که توجه میکنیم میبینیم که چطور این فرهنگ شخصیسازی شده، قدرت ظهور پیدا میکند. اینگونه است که امروز عدهای طرفدار ولنتاین و عدهای طرفدار سپندارمذگان، فرصت دارند تا این دو را روبروی هم قرار دهند و ما را یاد فیلمهای گودزیلا علیه گیدورا بیاندازد. شما میتوانید بهجای سپندارمذگان و ولنتاین هر موضوع دیگری که در جامعه باب است را جایگزین کنید.
عشق یا جنگ؟
ما همواره در زندگی قدرت انتخاب داریم و میتوانیم تصمیم بگیریم که چه چیزی را در زندگی و در فکرمان بیشتر میخواهیم رشد دهیم و با رشد آن موضوعف حقیقت زندگی ما شکل میگیرد. شکی نیست که در پاسخ به سوالاتی که در بالا مطرح شد، جوابها و نظرات متفاوتی وجود خواهد داشت. اما ما میتوانیم به ولنتاین و حتی سپندارمذگان بهعنوان تهدید نگاه کنیم یا فرصت. میتوانیم خوبیها و تاثیرهای مثبت آنها را ببینیم یا کاستیها و تاثیرهای منفی را.
سپندارمذگان و ولنتاین هر دو روزهای نمادینی برای عشق ورزیدن هستند. اما سپندارمذگان از طرف ما برای مقابله با ولنتاین مطرح میشود. یعنی ما برای اینکه ثابت کنیم خودمان هم بلدیم عشق بورزیم، از در جنگ و ستیز و مقابله وارد میشویم و میخواهیم که با زیر سوال بردن رویدادی دیگر، آنچه خودمان داریم را پررنگ کنیم که این با اصل عشق ورزیدن در زندگی در تضاد است. درست مثل اینکه میخواهیم برای بهبود یک فرهنگ در جامعه با جنگ و خشونت کاری را پیش ببریم که امکانپذیر نیست.
اگر اینگونه فکر کنیم چه؟
میتوانیم به موضوع ولنتاین و سپندارمذگان از زاویه دیگری نگاه کنیم. اگر این روزها هر کدام بتوانند فرصتی برای عشق ورزیدن باشند، برای اینکه با هدیه دادن یا هر روش دیگری به آنهایی که دوستشان داریم، این عشق را یادآوری کنیم، چه ایرادی میتواند به آن وارد باشد؟ اگر به مناسبت چنین شبهایی دور هم جمع شویم و داستان احساسهای خوبی که از یکدیگر تجربه کردهایم را بازگو کنیم چه ضرری دارد؟ اگر از این فرصت استفاده کنیم و به کودکانمان بگوییم که در دنیا روزهایی هست برای اینکه بیشتر دوست داشتهباشیم چه میشود؟ اگر با این موضوع با سخاوت بیشتری برخورد کنیم و اصل آزادی انتخاب را برای مردم در نظر بگیریم، دیگر نقد و بهسخره گرفتن جایی نخواهد داشت. انسان به نماد نیاز دارد. انسان در طول تاریخ برای خود سمبلهای مختلف در فرهنگهای متفاوت ساخته است. نمادهای انسان از روی دیوار غارها شروع شدهاند و حالا بهشکلهای مختلف دیده میشوند. همواره هم در طول تاریخ، مردمانی که از قدرت رسانهها بیشتر بهره بردهاند، در شناساندن نمادهاشان به دنیا موفقتر بودهاند. اگر به این روزها بهعنوان تهدید نگاه نکنیم و آن را فرصتی برای نزدیکتر شدن و سرشار شدن از محبت نگاه کنیم چه زیانی دارد؟
چه میشود اگر بتوانیم عقاید یکدیگر در کوچکترین رفتارهای فرهنگی را بپذیریم؟ چه میشود اگر بتوانیم آنچه را که اعتقاد داریم راحت بیان کنیم؟ چه میشود اگر برای عشق ورزیدن از جاده نفرت و جدل عبور نکنیم؟ ظاهرا رواج ولنتاین باعث شد که سپندارمذگان هم در جامعه شناخته شود. اگر همین را یک اتفاق خوب ببنیم چه میشود؟
اگر یک روز، فقط یک روز فرصت داشته باشیم که دوست داشتنمان را نشان بدهیم و به آن عینیت ببخشیم و آن را از دست ندهیم چه اتفاقی میافتد؟ اگر به دیگران هم فرصت عشق ورزیدن و ابراز آن را بدهیم چه میشود؟ در دنیا برای همه آدمها فضا هست. برای ابراز همه عقاید فرصت هست. آنچه که همواره آسیب میزند زیر سوال بردن یکدیگر و پرشدن از احساسهای منفی است. میتوانیم در این روزها حتی از خریدن هدایای ریز و درشت فراتر برویم و آدمهای شهرمان را بیشتر دوست داشته باشیم. میتوانیم با دیدن خوبیهای آدمها آنها را بیشتر دوست بداریم. میتوانیم وقتی میبینیم کسی ابراز عشق میکند به او بگوییم که این کارش ارزشمند است و این رفتار را در مقابل زیرسوال بردنش بکارگیریم. بهسادگی میتوانیم بهانههای دوست داشتن را جشن بگیریم. اسمش میخواهد ولنتاین باشد یا سپندارمذگان یا هر روز دیگر.
پینوشت (1): بزرگترین درسی که از کوچینگ و مشاوره به افراد گرفتهام اینست که وقتی به داستان مطرودترین و منفیترین افراد جامعه هم که گوش میدهی، چیزهایی را میابی که میتوانی بخاطرش، آن فرد را دوست داشته باشی. همه ما در پس دلمان داستانهایی و احساسهایی داریم که پشت دیوارهای خودساخته آنها را پنهان کردهایم. میتوانیم به بهانه چنین روزهایی دیوارها را کنار بزنیم و شفاف شویم. اینگونه حتی میشود به یک عابر نگاه کرد، لبخند زد احساس خوبی ایجاد کرد و به راه ادامه داد.
پینوشت (2): متن زیر از خانم دکتر سیما مهذب (نویسنده) هست که لطف کردند و در همین رابطه برای من ارسال کردند:
« چه اهمیت دارد... »
ولنتاین پارسی نیست
..اسلامی نیست
...اصلا از –ما- نیست
....
اگر هزار دلیل... -بی ارزش- برای دشمنی داشته ایم
دلیلی –ارزشمند
برای عشق...
برای بخشش...داریم
-قلب- های ما
سوای همه گوناگونیها
مثل هماند
نیازمند عشق نیازمند مهر
ولنتاین بهانه خوبی ست برای دوستی
بد نیست اگر ولنتاین را بهانه کنیم
و بگوییم بهم
دوستت دارم عزیزم
دوستت دارم
دوست خوبم- همسر مهربانم- فرزند عزیزم...
یادمان باشد اگر
برای دوست داشتن کم گذاشتیم
به ولنتاین بد نگوییم...