بعضی از آدما پر از غر هستن و هرجا که فضای غر زدن داشته باشن انگار که سرمست میشن از مخدر غر اما بعدش کاری برای ترک این اعتیاد انجام نمیدن. اعتیاد به غر زدن اعتیاد خطرناکیه. آدمی که معتاد غر زدنه اینقدر این موقعیت رو جذاب میبینه که همیشه دنبال کسی میگرده که براش غر بزنه. این آدم از اینکه یک روزی غر نداشته باشه میترسه و خودش رو همیشه در شرایطی میذاره که بتونه غر بزنه. بهخاطر همین همیشه آدمهایی اطرافش هستن که در حقش بدی کرده باشن یا حقش رو خورده باشن یا بهش خیانت کرده باشن. این آدم در واقع اگر بلا سرش نیاد بیشتر از دنیا و اتفاقای دنیا میترسه. اگر همه چیز رو به راه و درست باشه بیشتر نگران میشه. این آدم کمتر فکر میکنه چون فکر کردن یعنی روبرو شدن با واقعیت و چنین موقعیتی ترسناکه.
آدمی که معتاد شده به غر زدن از رنج کشیدن تغذیه میکنه. هرچقدر بیشتر رنج بکشه بیشتر غر داره و بیشتر خماری غر زدن رو بدست میاره. آدمی که مدام غر میزنه کسیه که خیلی ترسیده. آدمیه که یک روزی تلاش کرده که شرایط رو تغییر بده اما نتونسته و تسلیم شده. این آدم بیشتر خودش رو قربانی میدونه و با قربانی بودنش سعی میکنه توجه بقیه رو جلب کنه. تاریخ زندگی این آدم همیشه تقسیم میشه به قبل و بعد واقعهای که باعث شده اون تو موقعیت ناخوش فعلیش باشه و مدام میگه اگر مریض نشده بودم٬ اگر تصادف نکرده بودم٬ اگر ترکم نکرده بود٬ اگر پارتی بازی نکرده بودن و هزاران اگر دیگه.
این آدم اگر تو زندگیش زیاد داره. اما اگرهاش همیشه تو گذشته گیر کردن. هیچوقت نمیپرسه اگر شرایطم تغییر کنه چه اتفاقی میافته؟ هیچ وقت نمیپرسه اگر غر نزنم دنیا چطور متفاوت میشه؟ اگر از این آدم آگرهاش رو بخوای بگیری شروع میکنه باهات مقابله کردن که تو نمیفهمی. خودش رو اینقدر آدم دردمندی نشون میده که دست آخر تو براش دلسوزی کنی و بهش بگی جات درسته. تو باید قربانی باشی. حق داری که کلی بلا تو زندگی سرت بیاد.
آدمهایی که پر از غر هستن٬ حق آروم زندگی کردن رو از خودشون میگیرن و اگر آدمی رو ببینن که آروم زندگی میکنه و غری نداره متهمش میکنن به بیخیالی. برای این آدمها سخته که تصور کنن یکی ممکنه زندگی کنه و اونقدری غر نزنه. این آدمها چون حق زندگی آروم رو از خودشون گرفتن راحتترن که برای خودشون شریک جرم پیدا کنن. پس شروع میکنن به دعوت بقیه برای غر زدن و ناله کردن. غر زدن هم خمار میکنه آدم رو. خیلیها اینجوری معتاد میشن.