بیش از یک سال بود که قصد داشتم درباره سبک و سیاق کار کردنم چند مطلب بنویسم و هربار یا فراموش میشد یا اولویت دیگری پیش میآمد. در این مجموعه مطالب میخواهم توضیح دهم که چطور نسبت به کار فکر میکنم و از چه ابزارها و روشهایی برای انجام کارهایم استفاده میکنم. مطلب اول دربارهی نگرش من نسبت به کار است. نگرشی که شیوهی کار کردن من را تا به امروز شکل میدهد. نگرشی که من دارم الزاما میتواند درست نباشد. این نگرش صرفا برای من است و شاید برای شما هم نکاتی داشته باشد.
1- به کار سخت اعتقاد ندارم
من هیچ وقت به سخت کار کردن اعتقاد نداشتم. البته که مقاطعی بوده که بسیار سخت و ممتد کار کردهام. اما در کل طرفدار این ایده نیستم که برای موفقیت باید از خروس خون تا بوق سگ کار کرد. سعی میکنم کم کار کنم و مفید. از آنجایی که کارم بیشتر فکری است، تفکر راجع به موضوع کاری همواره در ذهنم وجود دارد و ممکن است در چند ساعت خروجیاش جمع و جور شود. به همین دلیل ممکن است از دید دیگران وقت تلف کردنم زیاد باشد اما در همان اتلاف وقت معمولا تکلیف موضوعهای کاری بسته میشود.
به نظرم باید از زمان لذت برد. شاید همین باور باعث میشود که چندان دیسیپلین مشخصی برای کار نداشته باشم که هم خوب است و هم بد. خوب است چون این عدم وجود روال به قدرت خلاقیتم کمک میکند و دستم را باز میگذارد که در هر زمانی هر آنچه که باید را آزادانه انجام دهم و بد است چون داشتم یک روتین بخصوص وقتی باید با دیگران هماهنگ بشوی مهم است و این مسئله گاهی کارم را سخت میکند.
2- به اتود زدن اعتقاد دارم
هیچ وقت اعتقاد نداشتهام که برای شروع کاری حتما باید به سطح ایدهآلی رسید. معمولا شرایط را به اندازهای که بشود کار را استارت زد فراهم میکنم و بهبود کار را در مسیر انجام میدهم. به همین دلیل همیشه میدانم که نتیجهام را در تجربههای دوم و سوم میگیرم که خیلی وقتها آن نتیجه فراتر از انتظار خودم میرود. در واقع به قول نقاشها به اتود زدن اعتقاد دارم ولی اون اتود رو در دفتر یادداشتم پنهان نمیکنم بلکه اتود رو عرضه میکنم که فیدبک بگیرم. این اتود زدن گاهی میشود مطالبی که مینویسم مثلا. بعضی از پروژهها و کارها هم هستند که در ابتدا ساده و جمع و جور شروعشان میکنم و کمکم شاخ برگشان میدهم.
3- ریسک میکنم
معمولا از تجربه کردن اولینبارها نمیترسم. اگر گاری را تجربه نکرده باشم بسیار زیاد پیش میآید که شیرجه میزنم در دلش. میگن آدما دو دستهاند. اونهایی که اول دفترچه راهنمای یک دستگاه رو میخونن و بعد باهاش قدم به قدم شروع به کار میکنند و اونهایی که اول با خود دستگاه ور میرن تا ببینند چه خبره و اگر لازم شد نگاهی هم به دفترچه راهنما میاندازند. من خودم رو بیشتر جز دستهی دوم میدونم. توی این ریسک کردن هم گاهی پیش میاد که یک دکمه رو اشتباه میزنی و نتیجهی معکوس میگیری. اما این قدرت ریسک بهم کمک کرده که خیلی وقتا سرعت حرکتم را بالا ببرم و نتیجهگیریهای سریعتر داشته باشم.
4- تیم کوچک، دستاورد بزرگ
عقیده دارم که با یک تیم کوچک میشه دستاوردهای بزرگ داشت. به همین دلیل در کارم دنبال گسترش منابع انسانی نیستم. اگرچه در گذشتهی کاریام به تعداد افرادی که مدیریت میکردهام افتخار میکردم. اما بعد از گذشت زمان متوجه شدم که وقتی تیم بزرگ میشود تو بهعنوان مدیر مسئولیتهایت تغییر میکند و بیشتر باید سربارها را مدیریت کنی یا بیشترین زمانت را به امور منابع انسانی بدهی. از یک جایی به بعد تصمیم گرفتم اگر قرار است پروژهای انجام دهم، تیم را کوچک، خلاق و قابل مدیریت موثر نگه دارم.
5- هیچ اقدامی بیهوده نیست
در طول پروسهی کار پیش میآید که فعالیتهایی انجام میدهم که نتیجهاش را همان موقع نمیبینیم. از آن دسته از کارهایی که ممکن است با خودت بگویی چرا دست به چنین کاری زدم؟ چرا وقتم را در این پروژه صرف کردم؟ چرا با این آدم همکاری کردم؟
تجربه به من نشان داده که هیچ اقدامی بینتیجه نخواهد ماند و همیشه نتیجهی بذری که امروز میکاری را در آینده برداشت خواهی کرد. بنابراین ممکن است برای انجام کارهای مختلف چندان بهخودم سخت نگیرم که آیا این درستترین اقدام ممکن در زمان اکنون است یا نه. میتواند باشد و میتواند نباشد اما هر اقدامی معمولا نتیجهای دارد.