فکر میکنم یک چیزهایی را در زندگی نباید از دست داد. چیزهایی که داراییهای ارزشمند هرکسی میتواند باشد. باید مراقب بود که همینها را از دیگران نگیریم.
تنهایی
هرکسی میتواند انتخاب کند تنها باشد. تنها شدن و نه ترک شدن به اندازه نفس کشیدن حق هر کسی است. در تنهایی انسانها خلق میکنند. در تنهایی خودشان را پیدا میکنند. در تنهایی طرح زندگیشان را میریزند و خودشان را برای حرکت آماده میکنند.
عشق
عشق مسیر کمال انسان است. عشق چشمان ما را به دنیای نادیدنی باز میکند و باعث میشود بیکلمه گفتگو کنیم. عشق یعنی فراتر از خود رفتن و جستن چیزی والاتر از نیازهای فردی. گاهی ما برای فرار از ترسهایمان اسم ارتباط را عاشقانه میگذاریم. شاید تعریف ناخوشایندی باشد اما انسان با ترسهایش برای بقای خود میجنگد و آن ترسها را تبدل به ارزشی بزرگتر میکند. عشق را نباید از دست داد چون ترسناک است و چون زیباست. عشق ما را به فرای خودمان میبرد.
آزادی
آزادی را شاید از دو بعد بتوان نگاه کرد. مفهوم عینی آزادی که بهترین مثالش آزادیهای اجتماعی است و مفهوم ذهنی آزادی که حق تفکر کرن و بیان تفکرات است. آزادی یعنی کاری نکنیم که دیگری روبروی ما خودش را سانسور کند. یعنی ما مالک فکر دیگری نیستیم و نمیتوانیم و نباید فکر انسانها را تسخیر کنیم. جایی که قدرت تفکر و آزادی فکری خود را از دست بدهیم، امید به ادامه دادن را گم کردهایم.
گفتگو
گفتگو آنقدر برایمان طبیعی شده که ارزش آن را درک نمیکنیم. گفتگو موقعیتی است که انسان بخشی از وجود خودش را با ادای کلماتش در دیگری پیدا میکند. گفتگو بستر انتقال احساس است. ما با گفتگو احساساتمان را بروز میدهیم و با تاثیرش روی مخاطب دوباره درباره خودمان نتیجهگیری میکنیم.
سکوت
همانقدر که گفتگو ارزشمند است، سکوت هم با ارزش و مقدس است. اینکه بتوان سکوت کرد و فرصت سکوت کردن داشت. سکوت در تنهایی شاید چندان معنی نشود. در تنهایی سکوت شانس حضور بیشتری دارد. اما سکوت در کنار دیگری و در یک جمع تعریف میشود. در سکوت اختیار نهفته است. اختیار نگفتن کلمات.
نوشتن
نوشتن مجسم شدن افکار است. نوشتن را نباید از دست داد چون فرشتهی نجات انسان است از میان پیچیدگیها و گفتگوهای ذهنی. وقتی نوشتن و تنهایی ترکیب میشود، انسان خودش را بازآفرینی میکند. در هر نوشته، به هرشکل، نویسنده (نه بهمعنای حرفه بلکه کسی که مینویسد) خودش را دوباره از نو میسازد. با نوشتن همه کلماتی که بهسادگی بر زبان جاری نمیشوند را میتوان بیرون ریخت.
پرسش کردن
برای اینکه استقلال کسی را صلب کنی همواره برای پرسشهایش جوابهای آماده داشته باش. کم کم آن فرد قدرت پرسشگری و تصمیمگیری خود را از دست میدهد و وابسته میشود. بخش عمدهی انگیزه حرکت انسانها روبرو شدن با پرسشها و جستجوی پاسخ است. انسانها در مسیر جستجو رشد میکنند و نه در بهدست آوردن پاسخها. بنابراین اگر قرار است کمک کنیم کسی رشد کند بهتر است کمک کنیم پرسشهایش را شفاف کند و اگر قرار است خودمان رشد کنیم بهتر است همواره پرسشگریمان را مقدس بدانیم.
شما چه مواردی را اضافه میکنید؟