در مطلب تعامل مثبت برای روابط مثبت که عباس عظیمی ترجمه کرده بود تاکید زیادی روی کلمه مثبت شده بود. عبارت «روابط موثر» برای همهی ما آشناست و همه تلاش میکنیم که روابط موثری را با دیگران برقرار کنیم و احتمالا کلمهی موثر برای هرکدام از ما یک جور تعریف میشود. اما تفاوت رابطهی موثر و مثبت چیست و آیا این دو میتوانند با هم متفاوت باشند.
هر وقت ترکیب رابطهی موثر را میشنوم (که خودم هم مدتها از این ترکیب استفاده کردم) احساس میکنم در یک رابطه باید تلاش زیادی کرد و انرژی بالایی صرف کرد تا رابطه کار کند و به هدف خودش نزدیک شود. احساس میکنم رابطهی موثر یعنی من تمام جزییات کلامی و زبان بدنم را کنترل کنم که بتوانم در رابطه به هدفم برسم و سعی کنم با کنترل احساسات و هیجاناتم کنترل اوضاع را بدست بگیرم. این موضوع شاید چندان بد نباشد و قطعا میتواند مفید هم باشد. چند وقت پیش مطلبی میخواندم درباره روی دیگر هوش هیجانی. سالهاست که تقویت هوش هیجانی بهعنوان یک ویژگی موثر در کیفیت کار و زندگی افراد به آنها آموزش داده میشود. همین آموزشها هم باعث شده تا افراد از خود واقعیشان دور شوند. مثلا وقتی عصبانی یا خوشحال هستند میتوانند احساسات خود را مدیریت کنند و چیزی را نمایش ندهند و بعضی هم از این موضوع در روابط سوء استفاده میکنند و اوضاع را طور دیگری نمایش میدهند.
برای من روابط موثر مثل استفاده نابجا از هوش هیجانی است. انگار در روابط موثر باید خودم را طور دیگری نشان دهم که بتوانم کنترل اوضاع را بدست بگیرم انگار که هر لحظه رابطه قرار است خراب شود و باید مراقب خراب نشدن آن بود. در خیلی از آموزشهایی هم که در حوزه روابط است بیشتر درباره دلایل خراب شدن رابطه صحبت میشود. همین هم باعث میشود که با یک سیستم تدافعی برای ممانعت از خراب شدن رابطه رفتار کنیم. در واقع مغز ما میگردد که در چنین شرایطی مشکلات را شناسایی کند و سعی کند بهنوعی آن مشکلات را مرتفع کند. برهمین اساس هم شکل رابطهی موثر میشود رابطهای که قرار است خراب شود اما ما کارهایی میکنیم که خراب نشود.
اما اگر قرار باشد کیفیت رابطه فراتر از خراب نشدن برود آنگاه چه باید کرد؟ اگر قرار باشد در رابطه احساس راحتی بیشتری داشته باشیم و بیشتر خودمان باشیم آن رابطه چطور میتواند باشد؟
تعریف من از رابطهی مثبت چیست؟
من به رابطهای مثبت میگویم که افراد در آن بیشتر خودشان هستند و آزادی ابراز احساس دارند و میزان ابراز احساسهای مثبتشان بیشتر از احساسهای منفیشان است. در یک تحقیق که توسط باربارا فردریسکون انجام شده نشان داده شد که پایداری رابطه وابسته است به نسبت حداقل سه پیام مثبت در مقابل یک پیام منفی. یعنی اگر در رابطهی فردی یا کاری شما سه گفتگوی مثبت٬ سه تایید مثبت٬ سه تشویق٬ سه تشکر و ... در مقابل یک نقد قرار بگیرد آن رابطه موثر خواهد بود. این نسبت میتواند تا ۱۱ به ۱ هم ادامه پیدا کند. بیشتر از نسبت ۱۱ به ۱ افراد دچار سادهلوحی و فرار از حل مشکلات میشوند و در صورتیکه بهشکل پایدار یک اثر منفی اضافه شود شانس به چالش کشیده شدن رابطه افزایش پیدا میکند.
در واقع در رابطهی موثر٬ ما بیشتر درباره این صحبت میکنیم که چه چیزهایی ما را ناراحت میکند و انتظار داریم که طرف مقابل هم آنها را رعایت کند تا رابطه در حداقل خود بماند. اما در رابطهی مثبت ما بیشتر درباره آنچه که خوب است و دوست داریم٬ صحبت میکنیم و میخواهیم که آن چیزهایی که خوب است را افزایش دهیم. بنابراین اگر طرف رابطه کاری را انجام میدهد که اثر خوبی دارد در رابطهی مثبت بیشتر روی این اثر تمرکز میشود و میخواهیم که در رابطه به اثر مثبت تداوم بیشتری بدهیم.
در مطلب بعد ۶ نکته برای شکلدهی روابط مثبت را بخوانید.