پست مهمان علی نعمتی شهاب (+) با عنوان درسهایی از اینفوسیس (+) که به معرفی شرکت اینفوسیس هند و ارائه آن بعنوان یک الگو برای شرکتهای ایرانی پرداخته بود بحثهای زیادی به راه انداخته. پیشنهاد می کنم نظرات خوانندگان این مطلب (+) را دنبال کنید.
مجید تهرانی عزیز که برایم همیشه بعنوان یک استاد و راهنما بوده و پایه بسیاری از تفکراتم را مدیون راهنمایی های بجای او هستم دیدگاه جالبی را درباره موفقیت شرکتهای ایرانی، شرایط سیاسی و اقتصادی ایران برای رشد و نوع نگاه به آینده مطرح کرده و در انتهای آخرین دیدگاهی که نوشته اشاره کرده به شرکت عصر دانش افزار. نمی دونم چرا در این مدت به فکرم نرسیده بود که درباره عصر دانش افزار بعنوان نمونه یک شرکت ایرانی با بلندپروازی های خاص خودش و شکست سنگینش مطلبی را بنویسم.
اما این مطلب را دنبال کنید فکر می کنم این داستان برای خیلی ها جالب توجه باشد.
سال 80 وقتی در یک شرکت کوچک 14-15 نفره کار می کردم درست در طبقه بالای سالنی که غرفه کوچک و خالی شرکت ما قرار داشت با غرفه بزرگ شرکتی با نام اختصاری ADA برخورد کردم که تمام نفرات حاضر در آن غرفه با ترکیب لباس نارنجی و سفید و بسیار تاثیرگذار (برای آن زمان) به مراجعه کنندگان پاسخ می دادند. در کنار غرفه سمینارهایی درباره ORACLE برگزار می شد و من بعنوان یک تازه کار هیجان کار کردن در این شرکت را داشتم. شاید کمتر از یکسال شرایطی پیش آمد که در این شرکت مشغول بکار شدم و آن رویا حقیقی شده بود.
شرکت در زمانی که من وارد آن شدم نزدیک 200 نفر پرسنل داشت و تا سال 83 این تعداد به چیزی حدود 550نفر (اگر اشتباه نکنم) رسید و بعد مثل یک حباب که بترکد همه چیز از بین رفت. در طول زمان کار در شرکت، هر روز اخبار و اتفاقات جالبی می افتاد. خرید یک شرکت فعال در زمینه IT در فرانسه. قرارداد همکاری با آلکاتل. طرح ویزای الکترونیکی و اتصال تمام سفارتخانه های ایران به یک شبکه. طرح شهر الکترونیک، دولت الکترونیک و انواع و اقسام پروژه های ملی. حتی خوب بخاطر دارم که کارشناسانی از شرکت Wipro هند که جزو قویترین شرکتهای مشاوره در هند و دارای اعتبار بین المللی است به شرکت آمدند و به همراه مدیران شرکت به وزارت امور خارجه رفتیم تا دموی محصول ERP شرکت Wipro را که فکر می کنم در دولت هند بکارگرفته شده بود به آقای خرازی وزیر وقت امور خارجه ارائه نماییم. در خبرنامه داخلی شرکت تصویر مدیرعامل در کنار رئیس جمهور و شخصیتهای شناخته شده منتشر میشد. دفتر دوبی شرکت با قدرت کار خود را انجام می داد و قرار بود دفتر هند هم راه اندازی شود.
این حباب هرچقدر بزرگتر می شد ساز و کار اداره آن به شکلی سنتی و تقریبا بدون نظم به کار خود ادامه می داد تا مدیران شرکت تصمیم به راه اندازی پروژه تغییر (Change) با نام پروژه 90 روز گرفتند. برای این کار سه یا چهار نفر از اساتید ایرانی هاروارد و شخصی که معاون تکنولوژی سیسکو بود و اتفاقا ایرانی بود (اسامی را درست بخاطر ندارم) برای اجرای این پروژه و همانند سازی ADA با شرکتهایی مثل سیسکو و مدلهای موفق سیلیکون ولی به ایران دعوت شدند. سمینارها شروع شد و بنا بر این بود که برای کل پرسنل شرکت، تغییر به یک فرهنگ تبدیل شود تا افراد با خروج از شرایط امن خود ویژگیهای کار در محیط جدید را بپذیرند. نفرات دعوت شده با افراد و گروه های مختلف بحث و گفتگو می کردند و مصاحبه هایی را انجام می دادند تا به یک طرح برای شرکت برسند. بعد از 90 روز شرکت که تا آن زمان پستهای سازمانی با عنوان معاونت نداشت دارای چند پست معاونت شد و ساختار درختی آن کامل تغییر کرد. از دید پرسنل تغییر ساختار درختی مترادف شد با تغییر فیزیکی مکان کار و کار با روسای جدید و بعضا ناشناخته در شرکت. (در آن زمان فکر می کنم پرسنل در 5 ساختمان مستقر بودند) و این اتفاق بلافاصله بعد از تصویب ساختار سازمانی جدید رخ داد. این ماجرای جابجاییهای اجباری تقریبا باعث شد تا خیلی ها انرژی سمینارهای هماهنگی برای پروژه تغییر را فراموش کنند (از جمله خود من) و دچار یک بهم ریختگی کاری شوند. در این بین ماکت یک ساختمان عجیب و غریب که قرار بود بزرگترین ساختمان فناوری اطلاعات خاور میانه در پارک فناوری پردیس باشد هم در دفتر مدیرعامل خودنمایی می کرد. ساختمانی که اگر هم اکنون از تهران به سمت رودهن حرکت کنید و به پارک فناوری پردیس برسید اسکلت بیضی شکل و نیمه کاره آن را مشاهده خواهید کرد.
پایان پروژه 90 روز آغاز مشکلات بود. یک مدل آمریکایی در یک شرکت که عموم فعالیتهایش بر اساس ارتباطات و حرکتهای سیاسی شکل گرفته بود، به اصطلاح Collapse کرد. بعد از تغییرات شرکت در پرداختهای خود دچار مشکل جدید شد. روابط عمومی شرکت سعی در آرام کردن و ارائه توضیح های قانع کننده به پرسنل بود و افراد هم انگیزه کار را از دست داده بودند. افرادی که با چشم انداز پیشرفت و کار در بزرگترین شرکت فناوری اطلاعات حداقل خاور میانه وارد این شرکت شده بودند.
بالاخره حباب ترکید و از شرکت 550 نفره جز چند نفر و یک ساختمان خاک گرفته و خاطره ای برای ما دوستان عصردانشی که بهترین روزهای کاریمان را تجربه کردیم باقی نماند. روزهایی که در کنار سختیهایش بهترین تجربه های کاری را داشتیم. بعدها شنیدم که یکی از مشاوران پروژه 90 روز از طریق ویدئو کنفرانس در سمینار مدیریت ایران سخنرانی می کرده و ماجرای ADA را تعریف کرده و گفته:
ما با شرکتی روبرو بودیم که ادعا می کرد تب دارد در حالی که سرطان داشت.
پی نوشت:
شاید این مطلب کمی احساسی شد. در هر صورت به مدت 3 سال، جذابترین دوره کاریم را تجربه کردم. در این مطلب قصد نداشتم که دلایل این شکست را آسیب شناسی کنم اما سعی کردم مهمترین وقایع که باعث شکست این شرکت شد را بازگو کنم. بدون شک همکارانی از گذشته هستند که ممکن است این مطلب را بخوانند و نظراتی داشته باشند.
در دومطلب آینده نگاهی عمیق تر به دلایل شکست خواهم داشت و نظرات خوانندگان را هم تحلیل خواهم کرد.