در وبلاگ یک وجب خاک اینترنت مطلبی نوشته با عنوان فیلمها و اکانت توییترشان که توضیح داده فیلمهای روز مثل آخرین کار کوئنتین تارنتینو بنام حرامزاده های بیشرف یک اکانت تویتر دارد و در آخر هم ذکر کرده: به شخصه آرزو دارم که فیلمهای ایرانی نیز برای خود حساب کاربری تویتر و سایت مناسب داشته باشند تا بتوانند هم محتوای بهتری را به مخاطب خود ارائه دهند و هم در ارتباط مستقیم با مخاطبان و علاقه مندان خود باشند.
اما چرا چنین اتفاقی نمی افته؟ چرا نه فقط در صنعت فیلم سازی که در هیچ کدام از صنایع دیگر چنین اتفاقی نمی افته؟ موضوعی که در وبلاگ یک وجب خاک اینترنت مطرح شد من را یاد صحبت با یکی از دوستان انداخت. موضوع بحثمان این بود که چرا استارت آپها در ایران جواب نمی دهد. چرا چند نفر در ایران نمی توانند مثل کشورهای دیگر یک سایت راه اندازی کنند و نه تنها خود را ثروتمند کنند بلکه در فرهنگ اجتماعی دنیا تاثیری شگرف بگذارند. این دوست عزیز نکته جالبی را در کتاب مبانی اقتصاد به من نشان داد که پاسخ این مسئله بود.
در اغلب کشورهای پیشرفته راه اندازی کسب کار نیازمند 80% نیروی انسانی است و 20% سرمایه که این موضوع طبق مطالعات انجام شده در ایران معادل 30% نیروی انسانی و 70% سرمایه می باشد. این موضوع مطابق نظریه ای است که ادموند فلپس اقتصاد دان برنده جایزه نوبل ارائه کرده. وی با ارائه منحنی فلپس رابطه تورم و نرخ بیکاری را نمایش می دهد. البته من قصد تحلیل این نظریه را ندارم چرا که از حوزه تخصص من خارج است. اما می توان با توجه به همین نسبت به این نتیجه رسید که تاثیر نیروی انسانی در پیشبرد کسب و کارهای کشورها پیشرفته تا چه میزان حیاتی است. با دانستن این نسبت می فهمیم که شعار: "نیروی انسانی سرمایه اصلی یک شرکت است" از کجا ناشی می شود. و می فهمیم که چرا در ایران سرمایه داران اغلب کسانی هستند که تجارت شخصی دارند و بصورت شرکتی عمل نمی کنند. (منظورم ازشرکت یک عنوان ثبت شده برای رفع و رجوع امور قانونی نیست.)
حال این موضوع چه ربطی به اکانت تویتتر داشت؟ مسئله اینجاست که اهمیت بالای نیروی انسانی در پیشبرد اهداف کسب و کار باعث می شود تا افراد و شرکتها به سمت تخصص گرایی بروند. افراد با تخصصهای مختلف و شرح وظایف تعریف شده می توانند به بهترین شکل کارهای خود را انجام دهند. در واقع برگشت سرمایه به نوعی از سرمایه گذاری بر نیروی انسانی شکل می گیرد. به همین دلیل می بینیم که وبلاگ نویسی از فعالیتی شخصی به تخصص تبدیل می شود و شرکتها برای بروز رسانی وبلاگهای خود از متخصصان این موضوع استفاده می کنند. حال باید منتظر متخصص توییت کردن هم باشیم.
اما در ایران از آنجایی که حق انتخابها هم پایین است و اصولا چیزی به اسم بازار رقابتی بصورت جدی مطرح نیست طبیعتا صاحبان کسب و کار از صرفه جویی در هیچ هزینه ای دریغ نمی کنند. در ضمن اگر هم بخواهند با مدل روز حرکت کنند در واقع بخش عمده ای از مخاطبان خود را از دست خواهند داد. همچنین نیروی متخصص (به معنای متخصص) در کار مورد نظر به سختی پیدا می شود و طبیعتا گران هم خواهد بود.
اینگونه است که قانون 70:30 ایرانی شکل می گیرد. قانونی که تنها با خصوصی سازی می توان آن را تغییر داد که البته خصوصی سازی هم خود داستان ... دارد. این موضوع را مطرح کردم تا کسانی که به فکر راه اندازی استارت آپ هستند بیشتر فکر کنند. ما در کشورمان در شرایط خودمان کار می کنیم و باید بر مبنای الگوهای خودمان کار انجام دهیم. انجام کار با الگوهای کشورهای دیگر می تواند باعث شکست شود.
پی نوشت:
روزنامه دنیای اقتصاد مورخ 88/6/3 در صفحه 25 از قول مدیر عامل شرکت فناوری اطلاعات نوشته: " بدلیل کمبود بودجه امسال پروژه جدیدی نخواهیم داشت"