قبل از شروع
ممنونم از سعید پ بابت صد هزار تومان دونیت و نوشته: خداقوت و دمتگرم. (ممنونم سعید عزیز)
مبالغی که شما دونیت میکنید صرف هزینههای توسعه آموزشی عامالمنفعه و امور خیریه خواهد شد. اگر از محتوایی که تولید میکنم استفاده میکنید و براتون کار میکنه، میتونید دونیت کنید و با یادگیری خودتون به توسعه آموزشی در فضاهای دیگر هم کمک کنید. گزارش هزینهها را در اختیار شما قرار خواهم داد.
قابل توجه: در سایت دو بخش اضافه شده که میتونید از اونها استفاده کنید. بخش دورههای آموزشی که ویدئوهای دورههای رایگانی که دارم از همینجا در دسترس هست و میتونید مشاهده کنید. همینطور صفحه ویدئوها که عمده ویدئوهای من در جاهای دیگر در آن منتشر شده. عمدتا ویدئوها در یوتیوب منتشر شده و بنابراین بدون فیلترشکن احتمالا جای ویدئوها خالی نمایش داده شود.
پارادوکس تجاری نشدن / شدن
لیلا در کستباکس و برای اپیزود بالارفتن از نردبان آگاهی کامنتی گذاشت که ذهنم را در چند روز گذشته بهخودش مشغول کرد. لیلا نوشته:
ممنون از انتشار این محتوا در راستای اهمیت سوال ها! دغدغه ی شما برای رشد و گسترش، قابل درک و ارزشمند هست، اما از فواید "تجاری نشدن" و خاص موندن و خلوت ... هم نمیشه غافل شد. اونچه بعنوان مثال من رو بعد از سالها ... دوباره به مربی برگردوند، همین تجاری نشدنش بود با امید به اصالت و خلاقیت.
اول از لیلا و همه دوستان دیگری که کامنتهای محبتآمیز میگذارند ممنونم. چیزی که ذهنم را مشغول کرد آن عبارت «تجاری نشدن» بود.
در ابتدای اپیزود بالا رفتن از نردبان آگاهی، اگر شنیده باشید، توضیح داده بودم که انرژی در فرمهای مختلف میچرخه و تبدیل میشه. پول را شاید بشه در زندگی امروز نوعی از انرژی دانست. یعنی ما کاری را انجام میدهیم که در قبالش انتظار برگشت انرژی داشته باشیم. حالا پول یک نوع است و انواع دیگر انرژی هم وجود دارد. من بخشی از این انرژی را زمانهایی دریافت کردهام که کسی بهم پیغام داده و گفته مثلا چند سال پیش جایی چیزی گفته بودی یا نوشته بودی و باعث شد من تصمیمی بگیرم یا تغییری ایجاد کنم. برای من برگشت چنین چیزی از برگشت پول ارزشمندتر است. چرا که پول چیزی است که در جریان زندگی امروز اجبار برای بهدست آوردنش وجود دارد اما اثراتی که برای دیگران میگذاریم ناشی از انتخابی است که میتوانست وجود نداشته باشد.
بههمین دلیل نوشتن، و انتشار پادکست و هر محتوایی که رایگان است برای من از جنس چنین انتخابی است.
اما صادقانه و شفاف باید بگویم که از کسب درآمد هم مثل هر کس دیگری خوشحال میشوم و آن هم جای خودش را دارد. در هر صورت مجموع کارهایی که در این سالها در سطح عمومی و نه در پروژههای سازمانی انجام دادهام برای من باعث ثروتاندوزی مالی نشده و البته خودم هم همواره انگار شرمی از دریافت پول بابت این خدمات عمومی داشتهام. حالا این وسط افرادی هم بودهاند که احتمالا از این موقعیت عدم برخورد تجاری با کارهای عمومی سوء استفاده کردهاند.
ایدهآل من چه شکلی است؟
من علاقهای برای اینکه کارهایی که از این جنس انجام میدهم یعنی همین نوشتهها، پادکستها و برخی از محتواهای دیگر را کاملا تجاری کنم ندارم. و اینجا منظورم از کاملا تجاری شدن صرفا فروختن چیزی است. در این صورت احتمالا بهجای اینکه اینجا وقت بگذارم و بنویسم باید بیشتر در اینستاگرام فعالیت کنم، ویدئوهایی بسازم که جلب توجه کند و خودم را در موقعیتی بگذارم که مخاطب باور کند من بهترین انتخابش هستم. من در مورد خودم اساسا نمیتوانم چنین اطمینانی داشته باشم. در همان اپیزود بالارفتن از نردبان آگاهی توضیح دادم که هر چقدر در این مسیر پیش رفتم سوالات بیشتری است که نمیتوانم پاسخ دهم. در واقع بیشتر فهمیدهام که بهجای پاسخهای قطعی، باید جستجو کرد، برای بعضی چیزها میتوان پاسخ داشت و بعضی چیزها را میشود فهمید و مدیریت کرد.
در همین بستر Substack خیلی از نویسندههای خارجی اعضایی دارند که مثلا ماهی ۵ یا ۱۰ دلار بابت نوشتهها و تولید محتوا و دانش به آنها پرداخت میکنند. من در رویاهای خودم میگویم اگر بر اساس آمارهای سایت که نشان میدهد حدود ۱۰۰۰ نفر بهشکل مستمر اینجا را میخوانند ماهی ۵۰۰۰۰ تومان بهعنوان حق اشتراک پرداخت میکردند (البته که همه اینکار را نمیکنند) احتمالا چیزها تغییر میکرد. مبلغی میشد که من بابتش یک پروژه سازمانی را برای مقاصد مالی نمیپذیرفتم و بخش بیشتری از زمانم را برای این کار میگذاشتم. با خودم فکر میکنم که حتما جلسات دورهای میگذاشتم و چیزهایی را با جزییات بیشتری برای اعضا منتشر میکردم چون زمان بیشتری را برای اینکار میتوانستم صرف کنم.
این روش ظاهرا در خارج از ایران پذیرفته شده است اما من ایدهای ندارم که چنین چیزی اینجا مورد استقبال قرار گیرد یا نه. واقعا دربارهاش ایدهای ندارم.
برای من این چیزی که میگویم، فرمی از کار است که نه تجاری شده که آن را به هرکسی بفروشی و نه صرفا یک کار رایگان است که در زمانهای نسبتا خالیات بخواهی به آن بپردازی. هر کسی میتواند انتخاب کند که این هزینه اشتراک را بدهد یا ندهد. آنوقت من این مسیر را با صرف زمان بیشتری پی خواهم گرفت.
در هر صورت من بهشکلگیری کامیونیتی اثرگذار بیشتر باور دارم تا به صرفا فروش دوره آموزشی. گاهی دوستانم بهم میگویند تو یکم خارجی فکر میکنی اما اینجا ایرانه. چیزهایی که تو فکر میکنی بهدرد اینجا نمیخوره. اینجا باید بری به این سمت که مثلا یک دوره درست کنی و قیمتش را برای یک سال برای هر نفر بگذاری ۸۰-۹۰ میلیون تومان، یک دوره هم درست کن قیمتش را بگذار مثلا ۱۰ میلیون تومان. اونوقت ببین چقدر میفروشی. عدد رقمها را که حساب میکنی جذاب بهنظر میآید. اما من نمیتوانم این کار را بکنم. نه اینکه مثلا آدم خوب و افتاده حالی هستم. من اصلا انرژی این مدل کار کردن را ندارم. اصلا در ذهنم نمیگنجد که این کار را بکنم چون پشت بندش باید بهمخاطب این اطمینان را بدهم که اگر این دوره را خرید پس زندگیاش فلان و بهمان میشود. بهنظرم این بزرگترین دروغی است که اول من به خودم میگویم و بعد به شما. از نظر من چنین رویکردی باید ترسهای آدمها را هدف قرار بدهدکه آنها را مجاب بهخرید کند. (این دیدگاه هم البته میتواند درست نباشد)
خلاصه که این مدل فکری و مدل ایدهآل من است. اگر در اینباره دیدگاهی دارید بنویسید یا در نظرسنجی زیر شرکت کنید. برام بسیار جذابه بفهمم مخاطب نسبت به این تعاریفی که من دادم چطور فکر میکنه؟ (فارغ از اینکه تصمیم داشته باشم موضوع حق اشتراک را عملی کنم یا نه.)
من مدت زیادی هست که در فضای دیجیتال فعالیت میکنم. هم مینویسم و هم یاد میگیرم. بر اساس تجربۀ شخصی خودم باور دارم که اغلب مخاطبان ایرانی (نه همۀ آنها) یک خطای ذهنی دارن و اون اینکه فکر میکنن تولید محتوا هیچ هزینهای نداره، بنابراین باید رایگان باشه.
مشکل دیگه اینه که هنوز در کشور ما، بسیاری از مردم، پرداخت هزینه بابت دریافت آموزش را «هزینۀ اجباری» در نظر میگیرن و نسبت به کسی که این هزینه رو دریافت میکنه، نگاه مثبتی ندارن.
در واقع، «تجاری شدن» در زمینۀ آموزش در ایران بدنام است. به همین خاطر، ما (مخاطبانِ شما) خوشحالیم که چه خوب، شما هنوز تجاری نشدین. همه چیز رایگانه. همین طور رایگان بمونین تا ما به شما افتخار کنیم و رایگان از محتوای شما استفاده کنیم.
حقیقت این است که ما در جامعهای زندگی میکنیم که بیشتر افراد، نویسندگی و تولید محتوا را شغل نمیدانند و طبیعتاً اطلاعات زیادی هم مورد پروسۀ سخت و هزینهبر اون ندارن. برای مثال وقتی از من میپرسند شغلت چیه و جواب میدم نویسندهام، بلافاصله میپرسن یعنی رمان و داستان مینویسی. برای چه مجلهای مینویسی. دیگه کی کتاب میخونه. هزینههاتو چطور تأمین میکنی.
این سؤالات، اوایل کارم آزاردهنده بود ولی الآن دیگه برام عادی شده. البته برای سلامت روان خودم و دوری از توضیحات تکراری و بیهوده، سعی میکنم در جواب این سؤال که شغلت چیه دیگه نگم نویسندهام.
من خیلی وقته شما رو میشناسم و مسئولیت اجتماعی شما رو درک میکنم ولی به نظر من و با توجه به تجربهای که دارم، رایگان ماندن محتوای شما ، در طولانی مدت، نه به نفع شماست و نه به نفع ما که مخاطب تون هستیم.
هزینه نگهداری این پادکست بالاست. شما فقط 8 تا 10 ساعت از وقت خودتان را صرف هر اپیزود از این پادکست نمیکنید بلکه 8 تا 10 سال یا شاید هم بیشتر از عمرتان صرف شده تا دانش و تجربه و بینش و خرد فعلیتان را کسب کنین و به جایی برسید که بتونین ظرف مدت نسبتاً کوتاهی در مورد یک موضوع دقیق و علمی و عمیق حرف بزنین.
به نظر من، بدون دریافت حق اشتراک یا عرضۀ محصولات و خدمات پولی، سرپا نگه داشتن کار شما خیلی سخت میشه؛ بنابراین، ممکن است بعد از مدتی از ادامۀ این مسیر، مأیوس و منصرف بشین؛ که این نه به نفع شماست و نه به نفع ما.
من شخصاً ترجیح میدم مشارکت داشته باشم و اگر میخواهم از زحمات و دستاوردهای شما استفاده کنم، هزینهاش را بپردازم. چون فکر میکنم ارزشش رو دارد
ممنونم از پاسخ شما.
باید اعتراف کنم که من واژه ی "تجاری" را نا بجا بکار بردم اما از اینکه این اشتباه، باعث شد تا دغدغه ای شاید کمی قدیمی از سوی شما طرح بشه، خوشحالم.
منظور من اما صرفاً عمومی و نوعی همه پسند شدن محتوی و پادکست بود. شما هم در ابتدای اون اپیزود از این حرف میزنید که محتوای شما را پخش کنیم (برای افرادی که ممکنه به دردشون بخوره) و اینطور انرژی به شما برمیگرده و برداشت من هم جنبه ی معنوی کار بود.
از نظر من هم این خواسته بجا و طبیعیه و هم لذت ناشی از درک شدن توسط افراد دیگر، به نوعی از بین برنده ی حس تنهایی ذاتی (وجودی) هست.
اما معتقدم عطف توجه و اولویت گذاری برای پیدا کردن مخاطب بیشتر، میتونه از اصالت کار و خلاقیتش کم کنه. حالا، تجاری شدن به معنای فروش و جنبه ی مالی قضیه، میتونه نتیجه ی این دیدگاه باشه یا نباشه.
تاکید من روی دیدگاه (همه پسند شدن) بود و نه نتیجه (تجاری شدن یا نشدن).