فیلم گرند مستر داستان زندگی ییپ مان استاد بروسلی است. اگرچه در ظاهر با فیلمی رزمی روبرو هستید اما این فیلم داستان زندگی اوج و افول آدمهاست و پر است از دیالوگهای پرمغز و بهخوبی طراحی شده. فیلم داستان مسیر استادی است و ایستادن پای باورها.
همینطور بهلحاظ بصری فیلم پر از کادرهای زیبا است و در بسیاری مواقع حرکت آهستهی دوربین به مخاطب فرصت میدهد که با دقت جزییات صحنهها را لمس کند. این فیلم ساخته وونگ کار وی کارگردان مشهور است و همین موضوع ارزش دیدن فیلم را بیشتر میکند. بسیاری از منتقدین گفتهاند که کار وی بعد از تجربه ناموفق فیلمهای قبلیاش با این فیلم دوباره به دوران اوج خود بازگشته. فیلم نه آنقدر هنری و مفهومی است که دیدنش نیاز به نشانه شناسی و توجه ویژه داشته باشد و نه آنقدر هالیوودی که زاییدهی تخیل باشد.
دیدن این فیلم باعث شد دو چیز را دوباره به خودم یادآوری کنم. شاگرد بودن خودش آدابی دارد. شاگرد زرنگ بودن با شاگردی که مرام و نگرش استادش را یاد میگیرد متفاوت است و همواره دومی ارزش بیشتری دارد. اگرچه در ذهن همهی ما جا اتفاده که شاگرد زرنگ باشیم. شاگرد زرنگ صرفا حرفهای استاد را خوب یاد میگیرد اما شاگردی که مرام و نگرش استاد را میآموزد در واقع سبک زندگی آموخته. این دو باهم متفاوت است. اولی مهارت خوبی دارد و دومی فلسفهای مستحکم. و دقیقا چیزی که انسان را از چالشها عبور میدهد، نگرش و فلسفهاش نسبت به مسائل است نه الزما مهارتهای تخصصیاش.
و مورد دوم اینکه استادی هدف و مقصد نیست بلکه شدن است و کسی که در مسیر این شدن قدم برمیدارد باید هزینههایش را هم بپردازد. در واقع سفر به سمت تعالی همیشه سخت است و این برخلاف تبلیغاتی است که هر روز ما میبینیم و میشنویم. موفقیت ممکن است در یکقدمی آدمها باشد اما برداشتن این یک قدم خودش هزار داستان دارد. آدم باید برای برداشتن همان یک قدم آماده شود و در فاصله تصمیم تا اقدام هزاران داستان برایش پیش خواهد آمد.
از دیالوگ فیلم:
من در اپرای زندگی تو را تماشا کردم. تو زمانبندی و مهارت فوقالعادهای از خودت نشان دادی. اگرچه هیچوقت فراتر از نقشات نرفتی!