با دوستی صحبت میکردم که اتفاق ناخوشایندی براش افتاده بود و در حالیکه بسیار ناراحت بود میگفت هنوز نفهمیدم چرا این اتفاق افتاده؟ چه کاری در زندگی کردم که حالا باید با چنین شرایطی روبرو بشم؟ در بروز اتفاقهای ناخوشایند معمولا ما شروع میکنیم به معنی دادن به آنها. در معنی دادن به اینکه چرا آن رویدادها اتفاق افتاده معمولا احساس گناه نهفته است. مثلا ممکن است کسی را از دست بدهیم و به این واقعه اینگونه معنی بدهیم که چون به اندازه کافی دوستش نداشتم یا به او اهمیت ندادم پس خدا هم اون رو از من گرفت. اتفاقهای ناخوشایند زندگی بخشی از زندگی است و همانطور که حال خوب وجود دارد حال بد هم وجود دارد. معنی دادن معمولا کمکی به حال بد نمیکند که آن را بدتر هم میکند. در چنین شرایطی باید بجای معنا دادن ، معنا داشت. معنا داشتن یعنی دلیل برای ادامه زندگی. یعنی پذیرش شرایط ناخوشایند و تلاش برای دوباره ساختن. معنا داشتن یعنی اهمیت به فرصتها و تلاش در ادامهی زندگی. بنابراین بجای معنا دادن و تعبیر اتفاقها بهتر است به آن چیزهایی که در زندگی برایتان ارزشمند است و موتور حرکت شماست فکر کنید.
Discussion about this post
No posts