سالهای قبل، وقتی تیم تحریریه روزنامه شرق حرفهایتر از همه روزنامههای دیگه کار میکرد، ویژهنامه داستانی داشتند که پنجشنبهها منتشر میشد. میبایست یکی از همون پنجشنبههای سال 84 بوده باشه (اگر اشتباه نکنم) که داستانی مینیمال با عنوان خطوط دست از نویسندهای آرژانتینی که در ایران کمتر شناخته شده بود منتشر شد. داستانی که حجم بسیار کمی داشت اما خواندنش برای من بهشدت کوبنده بود و بارها و بارها در طول یک روز خواندمش و دست آخر هم بریده روزنامه را جدا کردم و چسباندمش به دیوار اتاقم.
خواندن این متن باعث شد تا با موضوع ادبیات مینیمال و مینیمالنویسی بیشتر آشنا بشم. کمی که در اینباره بیشتر مطالعه کردم، متوجه شدم که خولیو کورتاسار بیشتر از یک رماننویس بهعنوان یک مینیمالیست در حوزه ادبیات داستانی شناخته شده است و نویسندههای مشهور کنونی مثل مارکز هم از وی تاثیرگرفتهاند. بیشتر که پیشرفتم متوجه شدم که موضوع مینیمال فقط و فقط محدود به حوزه ادبیات نیست. داستان خطوط دست را بخوانید تا باقی ماجرا را تعریف کنم.
از نامهای پرت شده روی میز ،خطی میآید و در طول الوار کاج میز می دود و از یکی از پایه ها فرو میلغزد. خوب که نگاه میکنی میبینی در طول کف پارکت پوش ادامه می گیرد و از دیوار بالا می رود و وارد یکی از نقاشیهای تکثیری "بوشه" میشود و طرحی از شانهی زنی خم شده بر نیمکتی راحتی رسم میکند و در پایان از سقف اتاق بیرون میرود و از زنجیر برقگیر توی خیابان پایین میپرد . اینجا به خاطر حمل و نقل عمومی دنبال کردنش دشوار است ، اما با اندکی دقت بیشتر میتوانی بالا رفتناش از چرخ اتوبوسی که در کنجی پارک شده و آن را تا باراندازها میبرد ، پیبگیری . آنجا بر جوراب مسافری پایین می آید و به قلمرو خصمانه چتر لباسها وارد میشود و میپرد و میلولد و راهش را چپ اندر قیچی تا بزرگترین بارانداز طی میکند و آنجا ( اما دیدنش مشکل است و فقط موش ها چهار دست و پا بالا کشان میتوانند دنبالش کنند ) توی کشتی با موتورهای غران میپرد و از الوارهای عرشه درجه یک عبور میکند و به سختی از بالای دریچه اصلی میپرد و توی کابینی که در آن مرد غمگینی نوشیدنی مینوشد و گوش به سوت وداع سپرده است، از درز شلوار بالا میآید و از این طرف به آن طرف جلیقه بافتنی به پشت آرنج میلغزد و با آخرین فشار توی کف دست راستی که همین حالا است که برگرد قنداق ششلولی بیچد پناه می گیرد. - ترجمه بیژن مشکی
در این مینیمال همانطور که میبینیم جزییاتی که خواننده لازم دارد بهترتیب و به سادگی در اختیارش قرار میگیرد و در نهایت همه این جزییات به یک تاثیر عمیق تبدیل میشود. همانطور که گفتم مینیمال محدود به ادبیات نشد و کمکم سبکهای مینیمال به زمینههای دیگر هنز هم وارد شد. و وقتی هنر از سبکی خاص تاثیر بپذیره، آن سبک کمکم تبدیل به یک فرهنگ و یک شیوه زندگی میشود.
از بلاگنویسی که همه ما با آن آشنا هستیم تا طراحی صنعتی و حتی طراحی سایت. شاید گوگل بهترین نمونه یک طراحی مینیمال در زمینه وبسایتها باشد. سادگی، جلوگیری از پراکندگی، توجه به جزییات و متمرکز کردن مخاطب از ویژگیهای یک اثر مینیمال در هر حوزه است. وقتی به رفتار خودمون نگاه کنیم هم متوجه میشویم که کمتر برای خواندن کتابهای قطور و چندجلدی زمان میگذاریم. دکور خانهها به سمت خلوت شدن و استفاده از وسایل ساده تمایل دارد. برعکس گذشته که علاقه به سمت وسایل لوکس بود. برای یادگیری دانش و مهارتهای جدید، شرکت در کلاسهای طولانی مدت کمی سخت شده. حتی مطالب وبسایت یک شرکت را که در مورد محصولات و خدمات خود توضیح داده را مطالعه نمیکنیم و بهدنبال راهی هستیم که بیشتری اطلاعات را در کوتاهترین شکل ممکن بهدست آوریم. جلسات طولانی مدت و فرسایشی کمتر به نتیجه میرسند. وقتی به پروژهها فکر میکنیم به دستآوردها در زمان کوتاه فکر میکنیم. موبایل، تلویزیون و کامپیوترها در سطح نرمافزار و سختافزار تابع الگوی مینیمالیستی هستند. نرمافزارها با امکانات بیشتر اما با کاربری آسانتر ارائه میشوند و دستگاههای الکترونیک براساس یک صفحه لمسی و یک کلید کار میکنند.
بله زندگی ما در حال تاثیرگرفتن از الگوهای مینیمال است!
پینوشت: عکسهای ابتدای مطلب را با استفاده از برنامه Instagram روی آیفون گرفتهام.
—————————————————————————————————————————————————— این مطلب در وبلاگ thecoach.ir منتشر شده است. شما میتوانید مشترک خورا ک این بلاگ شوید. مشاوره شغلی به شما کمک میکند تا بتوانید شرایط کاری بهتری را تجربه کنید. من را در توییتر و گوگل+ دنبال کنید.