شب گذشته در جمع اقوام بودیم و زوج تازه عقد کرده ای هم حضور داشتند و اول راه برنامه ریزی برای آینده. البته از نقطه نظر من! از صحبت ها متوجه شدم که داماد دنبال کار می گرده. به من گفت که برای من کار سراغ نداری پرسیدم چه رشته ای خونده بودی؟ گفت طراحی صنعتی. گفتم مگه کار مرتبط با رشته ات نمی خوای انجام بدی؟ گفت نه نیست و دستمزدهای خیلی زیادی هم نداره. با یکی صحبت کردم قراره تو اورژانس برام کار جور کنه.
خانم عروس هم دست بر قضا دانشجوی IT بودند و وقتی که متوجه شدند من هم در همین زمینه فعال هستم درباره زمینه کاریم سوال های از من پرسیدند که در مقابل جواب های من فقط سر تکان می دادند. بعد من سوال کردم که قصد داری چه کاری انجام بدی؟ گفت می رم استخدام بانک می شم. گفتم می خوایی تو بانک در همین زمینه که درس می خونی کار کنی؟ گفت نه! من این رشته رو برای مدرکش می خونم. اصلا چیزی بلد نیستم، فقط شب امتحان درس می خونم که واحدها رو پاس کنم.
من لبخندی زدم و دیگه صحبت رو ادامه ندادم. به این فکر می کنم که چند نفر از بچه هایی که وارد دانشگاه می شن می دونن که چه انتظاری از زندگیشون دارن؟