نه! درباره فیلم آخرین پادشاه اسکاتلند نمی خوام حرف بزنم. موضوع یک آقای اسکاتلندی است که قرار بود یکی از مشتری ها باشد.
آقای هری مردی است حدود 52-53 از سرزمین اسکاتلند با قدی بیش از 183. چون وقتی روبرویم می ایستد از من بلند تر است. به همین دلیل اندازه قدش را تخمین زدم. آقای هری قرار بود که از مشتریان مدیریت پروژه باشه. جلسه اول که برگزار شد فهمیدم آقای هری به شدت در کارش هوشمندانه عمل می کنه. وقتی قرار بود از طبقه دوم با آسانسور دو سه طبقه بالاتر بریم که در اتاق کنفرانس جلسه را برگزار کنیم، او ترجیح داد از پله استفاده کند و ما در آسانسور گیر کردیم. در اتاق جلسه نمی دونم چی شد که بحث کشید به سمت کشورها و هری گفت آمریکا بیخودترین کشور دنیاست. گفتم چرا؟ گفت چون آمریکاییها درست حسابی فوتبال بازی نمی کنند. اما اسکاتلند تو دنیا رو دست نداره. چون مهمترین اتفاق زندگیشون فوتباله. دستگیرم شد که فضا می تواند رسمی نباشد و راحت می تونیم کار کنیم.
جلسه دوم شرایط کار را توضیح داد برایمان. در واقع وضع موجودشان را شرح داد. هرجایی که فکر می کرد ممکن است من و همکارم متوجه منظورش نشویم، یک کاغذ و خودکار برمی داشت و شروع می کرد به نوشتن و استفاده از انواع اقسام اشکال تا ما را شیر فهم کند. با آرامشی خاص که مسائل را توضیح می داد، نگاهمان می کرد و دست آخر یک لبخند تحویلمان می داد.
جلسه سوم تا سلام کردیم گفت بازی دیشب رو دیدی؟ گفتم آره (یادم نیست کدوم بازی از جام باشگاه های اروپا بود) گفت عجب بازی بود من وسط بازی نیم ساعت چرت زدم، تا چشمامو باز کردم دیدم 3-4 تا گل زدن. بعد شروع کرد به ادامه مطرح کردن مشکلات. گفت، گفت، گفت تا من و همکارم داشتیم به این نتیجه می رسیدیم که اصلا این پروژه را نمیشود اجرا کرد. نگاهی به قیافه ما انداخت و زد زیر خنده و گفت به اندازه کافی افسرده تان کردم. من مات داشتم نگاهش می کردم. گفت نگران نباش. می دونی فرق من با شماها چیه؟ باز من نگاهش کردم. گفت من دارم تو این شرایط کار می کنم و همیشه لبخند می زنم ولی شماها ریختتون شده اینجوری. بعد صورتشو مچاله کرد. من یک دفعه زدم زیر خنده. هری هم می خندید. آخرش گفت برای تعطیلات کریسمس دارم میرم اسکاتلند. شماها اینجا همه چیزتون جدیه. حتی جشنهاتون رو هم جدی برگزار می کنیم. ولی من می رم خوش می گذرونم و می رقصم. بعد دستهاش رو بالا برد و یک چشمه از یک رقص دیسکویی جلوی من اجرا کرد.
جلو چشمام هری ظاهر شد با اون دامنهای چارخونه اسکاتلندی کنار درخت کریسمس که داره با یک آهنگ اسکاتلندی بالا و پایین می پره و می رقصه و خوشه.
پی نوشت: پیدا کردن عکس برای این مطلب از نوشتنش بیشتر وقت گرفت.