این مطلب راجع به مفاهیم خلاقیت، بنیانهای روابط اجتماعی و رابطه بین خلاقیت و روابط اجتماعی نیست. این را گفتم که همین اول بدانید که ذهنتان به مطلب پیچیده ای معطوف نخواهد شد. این مطلب راجع به اتفاقاتی است که برایم قابل توجه بوده.
1- کنترل شرایط بحرانی
برای رسیدن به یک جلسه نسبتا مهم، کارهایم را برنامه ریزی کرده بودم تا به موقع به محل مشتری برسم. همه چیز طیق برنامه پیش رفت تا رسید به آژانسی که به موقع هم قراربود برسد. رفتم پایین توی کوچه و منتظر رسیدن آژانس شوم. اینجور مواقع خودم را از محیط کار کمی زودتر جدا می کنم تا فرصت آرامش و خارج شدن از فضایی که درگیرش بودم را به خودم بدهم. کمی بیشتر از حد معمول که منتظر ماندم، زنگ زدم و از خانم منشی خواستم دوباره با آژانس تماس بگیرد. بازهم خبری نشد. برای بار دوم هم تماس گرفته شد. وقتم داشت از دستم می رفت و به شدت استرس گرفته بودم و عصبی شده بودم و داشتم برای یک راه حل فکر می کردم که کسی صدا زد آقا شما آژانس خواسته بودید؟ رفتم به سمت راننده و نشستم توی ماشین و آماده بودم که حسابی طرف رو بازخواست کنم که فکر می کنم راننده هم می دانست الان با چه شرایطی روبرو خواهد شد. قبل از اینکه حرفی بزنم راننده شروع کرد به عذرخواهی کردن و دلیل دیر رسیدنش را توضیح داد. همین کار او باعث شد که تمامعصبانیت من یکجا فروکش کند. داشتم این آقای راننده را با افراد دیگه مقایسه می کردم که در شرایط مشابه سعی می کنند از پذیرفتن قصور خود کوتاهی کنند و تقصیرها را به گردن خود مسافر یا شخص دیگری بیاندازند. فکر می کنم کاملا آگاهانه شرایط را کنترل کرد و وقتی هم که به موقع من را به مقصد رساند، گفت: "شما می تونید بخاطر دیرکرد من کرایه ندهید!" اینجا دیگه کارم و تموم کرد و فکر کردم من می خواستم با همچین آدمی دعوا کنم.
2- خلاقیت
نزدیک شرکت، پایین میدان محسنی یک مغازه فروش اغذیه است به اسم 9/11 (کلمه رستوران را بکار نبردم چون بسیار کوچک است و سرجمع 3تا صندلی درش هست و ساندویچی هم نگفتم چون غذای غیر از ساندیچ هم داره). من از این مغازه خیلی خوشم میاد به چند دلیل. اول اینکه از صبح اول وقت باز می کنه و صبحانه سرو می کنه به اسم املت اسپانیایی. کیفیت غذاش کلن خیلی خوبه. با اینکه فضای فوق العاده کوچیکی داره اما اونجارو بصورت یک بوفه درست کرده که همزمان پروسه تولید غذا را شما خواهید دید. وقتی سفارش ساندویچهایی که حاوی سوسیس و کالباس است را می دهید، شما را از خوردن آنها منع می کند و پیشنهاد پیتزا یا غذاهای سالم را می دهد. اما اینجا غیر از ساندویچ و پیتزا غذای روز هم داره مثلن آش دوغ، کشک بادنجان و ...
البته این مطلب را برای تبلیغ ننوشتم که البته بخواهی نخواهی تبلیغ هم می شود اما نکته جالب برایم این بود که صاحب مغازه که اتفاقا خوش برخورد و اهل شوخی و بگوبخند هم هست، از جای بسیار کوچکی با تمرکز بر روی کیفیت و با شناخت از سلیقه مشتریانش سعی کرده غذاهایی را بفروشه که طرفدار داشته باشه و به همین دلیل در این منطقه نام آشنا شده و مشتریان ثابت زیادی پیدا کرده. خودش یک دوره بازاریابی فروش و مهارت روابط اجتماعی است.
هدفم از این مطلب این بود که بگم خلاقیت محدود به کارهای پیچیده نیست. داشتم فکر می کردم که این آقای مغازه دار احتمالا اگر تو کار دیگه ای هم وارد می شد با با خلاقیتش می تونست شرایط متفاوتی رو ایجاد کنه. و در مورد راننده آژانس برخورد و کنترل شرایط بحرانی از طرف اون به نظرم یک کلاس آموزشی بود.