طرف به همه چیز ناخنک زده ولی هیچی بلد نیست. شده یک دریاچه وسیع ولی کم عمق. این انتقادی است که ممکن است به شما هم وارد باشد. ممکنه حتی اگر کسی بهشکل مستقیم هم این موضوع را به شما نگفته باشد، با خودتان که فکر میکنید بگویید من در چیزی متخصص و خبره نیستم و خودتان را بهخاطر این موضوع سرزنش کنید. اما اگر این انتقاد و نوع نگاه اشتباه باشد چه؟ اگر بگویم که ممکن است متخصص نبودن هم یک ویژگی باشد، چه برداشتی میکنید؟
همونطور که در مطلبهای مختلف اشاره کردهام ما افراد متفاوتی هستیم و درک متفاوتی نسبت به دنیا داریم. همین مبنای تفاوت باعث میشه تا رویکردهای مختلفی نسبت به کار و زندگی داشته باشیم. و همین مبنای تفاوت باعث میشه که دیگران رو درک نکنیم و نتونیم نوع نگاه و برخورد افراد دیگر با یک رویداد را قبول کنیم.
بعد از انقلاب صنعتی در دنیا تخصص گرایی تبدیل شد به یک ارزش کاری. در دورهای که کارخانجات و صنایع حرف اول نظامهای اجتماعی و اقتصادی را میزدند، متخصص بودن یک مزیت رقابتی شغلی بود چراکه فرد میتوانست موقعیت کاری خود را با ساخت یا مثلا تعمیر یک دستگاه خاص یا انجام یک کار فنی تثبیت کند. اما وقتی به موج اطلاعاتی رسیدیم، دانش در شاخههای متنوع بهشکلی آسان در دسترس قرار گرفت. همین چند سال پیش را بهیاد بیاورید! تنها منابع اطلاعاتی کتابها بودند که بهسختی تهیه میشدند. اما حالا قبل از اینکه به هرکتابی بخواهیم فکر کنیم، سراغ اینترنت میرویم.
وقتی دانش بهشکلی آزاد در اختیار افراد مختلف در دنیا قرار گرفت، بسیاری از آدمها متوجه شدند که موضوعهای متنوع زیادی هست که آنها را جذب میکند. به همین دلیل شروع کردند به مطالعه و بین حجم زیادی از اطلاعات غرق شدند. این درحالی است که موج اطلاعاتی یک اتفاق تازه در دنیاست و هنوز تاثیرات موج صنعتی را میتوان در جوامع و در خرد اجتماعی مشاهده کرد. هنوز هم میبینیم که تفکرات غالب، همان تفکرات دوره صنعتی است. در دوره صنعتی خلق دستگاه]ها و ماشینآلات بهعنوان نوآوری شناخته میشد. در دوره اطلاعاتی وقتی به دنیا نگاه میکنیم انگار جایی برای نوآوری نمانده. انگار چیزی نیست که دیگر بتوان ساخت. انگار همه نیازها پاسخ داده شده. اما هر روز میبینیم و میشنویم که باز نوآوریهای تازهای شکل میگیرند.
یکی از عوامل این موضوع این است که افرادی با حوزه علاقههای متفاوت درگیر علوم مختلف میشوند و در بین حجم اطلاعات متفاوت الگوها و رابطههایی را پیدا میکنند و برمبنای آن چیزی جدید میآفرینند. در این شرایط شاید متخصصها کمتر نوآور شوند. البته که این موضوع قانون صد در صد نیست اما آنچه که مشخص است با این چرخش دنیا، دیگر موضوع دریاچه کمعمق میتواند به افسانهای تبدیل شود. چراکه دنیای جدید فضای بازی بزرگی در اختیار افرادی قرار میدهد که میانرشتهای حرکت میکنند. مثلا یک متخصص آیتی میتواند به موضوعهای اجتماعی علاقهمند باشد و برهمین مبنا خدمات جدیدی در دنیا ایجاد کند. نکته قابل توجه اینکه این افراد وقتی در کنار متخصصها قرار میگیرند میتوانند نوآوریهای فوقالعادهای داشته باشند.
حالا باید متخصص بود یا یک فرد میان رشتهای؟ بودن در هر دسته به معنی خوبی یا بدی نیست و ارزش بودن در دسته دیگر را نفی نمیکند. آنچه که مهم است ایناست که ما جایگاه خودمان را بشناسیم. اگر دوست داریم متخصص باشیم، متخصص بمانیم و دیگران را زیر سوال نبریم و اگر فردی هستیم با حوزه متفاوتی از علائق، خود را ملامت نکنیم که در مسیر اشتباه قرار گرفتهایم. هر کدام از اینها تواناییهای منحصر بهفرد است که باید به آنها آگاه بود.
پینوشت: در کتاب موج سوم الوین تافلر در مورد تغییرات دنیا در طول تاریخ موضوعهای بسیار جالبی مطرح شده که میتوانید خلاصهای از کتاب را اینجا بخوانید.
——————————————————————————————————————————————————
این مطلب در وبلاگ thecoach.ir منتشر شده است. شما میتوانید مشترک خورا ک این بلاگ شوید.
شما تواناییهای ویژهای دارید که استفاده از آنها میتواند به موفقیت شما در کار و زندگی کمک کند.
آقای مهرانی ممنونم مطلب فوق العاده جالب و انگیزه بخشی بود 🙂
من خودم نمونهی بارزی از این دریاچههای کمعمق هستم، به دهها رشتهی مختلف علاقهی جدی دارم و به ندرت میتوانم در یک موضوع خاص زیاد عمیق شوم. حاضرم دربارهی هر موضوعی (البته به استثنای چند موضوع که هیچ سررشته و علاقهای در آنها ندارم، به خصوص هنر) یک کتاب بخوانم ولی حوصلهی کتابهای بعدی را ندارم. پارادوکس قضیه اینجاست که بیشتر نسبت به موضوعاتی کنجکاو هستم که کمتر دربارهشان میدانم، و بالعکس!
یک حس دوگانه نسبت به این ویژگیام دارم: گاهی که عمیق شدن در یک موضوع لازم است (مثل الان که در حال انجام پایاننامه هستم) واقعاً اذیت میشوم و دیگران (استاد راهنما) را هم اذیت میکنم! از طرفی همیشه اطرافیانم تحت تأثیر گستردگی اطلاعات و دانش من قرار میگیرند و همیشه ایدههای بکری برای عرضه کردن به دیگران دارم، هرچند کمتر کسی حاضر است بابت این ایدهها پول بپردازد! به این نتیجه رسیدهام که احتمالاً برای چنین کسی چند تا از شغلهای موجود جذاب هستند: خبرنگار، مشاور مدیر و برخی از انواع تحلیلگر که نیاز به اطلاعات عمومی زیاد دارند. اولی که به رشتهام نمیخورد و دومی و سومی هم خیلی خاص هستند و معمولاً برایشان به افراد جوان و کمتجربه اعتماد نمیشود.
احتمالاً آقای کمالیان میتوانند بگویند که کدام تیپهای شخصیتی بیشتر تمایل به تبدیل شدن به دریاچههای کمعمق دارند!
واقعا ممنون افسانه رو خوب امدید مربی تو کلاس در موردش صحبت کردیم و این کاملش کرد بازم ممنون
منم مصداق همین موضوعم
لیسانس مدیریت علاقه سطحی به برنامه نویسی php VB HTML
ترجمه از انگلیسی
زمینه قوی ریاضیات و چند ترم دانشجوی ریاضی کاربردی
علاقه به مباحث آیتی و تجارت الکترونیک
دارای چند دغدغه اجتماعی اساسی!
آشنایی سطحی با بسیاری از برنامه ها و نرم افزارها
فعلا بقیش یادم نمیاد!
@محمد
@sepide
در کارگاه شناخت تواناییها آزمونی میگیرم که نشون میده دلیل این موضوع چه چیزی هست و برای بهتر استفاده کردن از این ویژگیها چه کارهایی میتوان انجام داد. موضوع تیپ شخصیتی هم کاملا صحیح است. آزمون شناخت تواناییها هم از جنبه دیگری به این مسئله پاسخ میده و به شما قابلیت برنامهریزی روی این تواناییها رو خواهد داد.
نگه داشتن حد وسط و بعبارتی پرهیز از افراط و تفریط در این موضوع هم برای موفقیت لازمه که رعایت بشه – ما باید هم در رشته های خاصی متبحر و متخصص و حاذق و بقول معروف صتحب نظر بوده و حرفی برای گفتن داشته باشیم و هم در سایر حوضه های مهم مطلع و دارای اطلاعات باشیم . شاید مصاحبه تلویزیونی را اخیرا در یکی از شهر های آمریکا دیده باشید که فرد مصاحبه کننده خطاب به رهگذران نقشه جهان را نشان می داد و از آنها می خواست که خاورمیانه و مثلا کشور عراق و. یا ایران را نشان دهند و اکثرا حتی نمی دانستنند کشوری مثل ایران در خاورمیانه و یا آسیاست – اتفاقا آدمهای مصاحبه شونده از ظاهرشون آدم های سطحی و عوام به نظر نمی آمدنند – خوب نه اینجوری بنظرم خوبه و نه اونجوری !!!
توی دوران پیش دانشگاهی بود که واسه معرفی رشته های دانشگاهی به ما می گفتند رشته مهندسی صنایع مثل یه دریاچه است اما کم عمق! یعنی از همه رشته های مکانیک و برق و مواد و … یه درسایی داره اما سطحی یاد می گیرن و در واقع با این دانش که هر رشته ای چی داره و به چه دردی میخوره میتونن توی صنعت جایگاه و وظیفه هر مهندس رو تعرف و رابطه بین اونا رو بر قرار کنن.
با سلام. مطلب جالبی بود. و تصدیقی در مورد من. اما خب به قول آقا محمد، من هم همین نظر را دارم. روزنامه ها را که میخونم، میگم که من توی فلان و بهمان رشته تخصص کافی ندارم،پس نمیتونم برای اون کار apply کنم. از طرفی گهگداری جو برم می دارم که مثلا مدیرپروژه شوم. یا مسئول بخش R&D به خاطر ایده هایی که توی ذهنم میاد. یا مثلا احساس اینکه میتونم خیلی خوب یک شرکت را با کارمندانش به نشاط و پویایی برسانم. یا مثلا فلان اصلاحات را ایجاد کنم. مشاور هم یکی از چیزهایی هست که بهم الهام میشه. از طرفی به قول معروف درونم خودم را کشته بیرونم مرد را. اطرافیان گهگداری مات و مبهوت وسعت مسائلی که از هر کدامشان یک سر سوزن مطلبی ارائه میکنم، متعجب میشوند و تحسین می کنند.حالا در کار به کجا برسم خدا داند!!