زمانی که حسین دانشور از مقامات دربار، در پاییز 1349 خبرنگاران را برای دیدن اولین خودروی ملی در مجموعه ایران خودرو دعوت کرد کسی تصور نمیکرد که این خودرو در جامعه ما فرهنگی را شکل دهد که سالهای بعد، با توقف تولید، آن فرهنگ هم در جامعه کمرنگ شود. پیکان سالها نقش سمبلیکی را در جامعه بازی کرده و نماینده متواضع مدرنیته در اقشار مختلف جامعه بوده. این وسیله نقلیه انعطافپذیر همواره گویای هویت رانندهاش بوده و نوع نگاه رانندهاش را بلندتر از خود راننده به دیگران فریاد زده. بخشهای مختلف این ماشین از لاستیک و چراغ گرفته تا جلو داشبورد و شیشهی عقب میتوانست محل ابراز احساسات صاحبش باشد. کارتهای تلفن ژاپن، چراغهای رنگی داخل و خارج ماشین، پیچگوشتی قرار داده شده پشت بادگیر شیشه جلو که ابزار ضدسرقت بود، پنکه کوچکی که در گرمای تابستان، کولر ماشین بود، بخاری که قدرتش همواره در زمستانهای سرد آن زمان دلگرمی راکبانش میشد و آن رواندازهای پشمیگونهی جلو داشبورد که هدفش زیباتر کردن ماشین بود، همه پیوندی بین هویت ماشین و صاحبش را شکل میدادند.
بخش عمدهای از نسل فعلی، خاطرات تلخ و شیرینی را با پیکان رقم زده است. مثلا خود من خاطرم هست که اولین تصادف زندگیام را با پیکان کردم. هم یک پیکان بهعنوان عابر به من زده وقتی مدرسه میرفتم و هم پیکان پدر را با هنرمندی تمام چنان کوبیدم به ستون پارکینگ خانه که یک طرفش جمع شد. در هر صورت پیکان بود و به بودن باصلابتش ادامه میداد.
اما فرهنگ پیکانی که گم شده است چیست؟
1- فرهنگ هول دادن
از ویژگیهای پیکان خاموش شدناش بود. معمولا در خیابان زیاد با این صحنه روبرو میشدیم که پیکانی خاموش شده و رانندهاش از عابران درخواست هول دادن میکند. عابران هم بیدریغ، زوربازوی خود را در طبق اخلاص میگذاشتند و کف دستان را روی صندوق عقب پیکان چنان فشار میدادند که انگار پیشبینی مهندسی شدهای در طراحی این ماشین برای هول دادن صورت گرفته بود.
پیکان را که هول میدادی و روشن که میشد همه گویی به موفقیتی بزرگ دستپیدا کرده بودند. دستها را میتکاندند، گاه راننده آنها را سوار میکرد و تا جایی میرساند و گاه تشکر جانانهای (مخلصم، چاکرم) میکرد و میرفت. اما آنچه که میماند حس مثبت و موثر دوطرفه بود. با ظهور ماشینهای جدید این فرهنگ گم شد چرا که این ماشینها اگر خاموش شوند، چارهشان بهدست جرثقیل است و نه در زور بازوهای عابران پیاده. اینگونه بود که با توقف تولید پیکان بخشی از همدلی اجتماعی، محو شد. شاید خوش سعادت باشند کسانی که هنوز پیکان سوار میشوند، پیکانشان خاموش میشود، درخواست هول میکنند و کسانی هم هستند که هول میدهند.
2- فرهنگ سیم باتری
صبحهای سرد، پیکان باتری خالی میکرد و روشن نمیشد. در این شرایط همواره همسایهای بود که سیم باتری از صندوق عقبش بیرون بکشد، ماشین را بیاورد کنار پیکان باتری خالی کرده و آن را شارژ کند. اینگونه بود که صبحهای زود، همسایهها در نقش ناجیهای موثری برای یکدیگر ظاهر میشدند که به داد همسایه درمانده میرسیدند و باز حسی مثبت و دوطرفه شکل میگرفت. امروز، ماشینهای جدید کمتر شانس روشن نشدن بهخاطر صعف باطری را دارند. سنسورها معمولا خبر از ایرادات میدهند و دستگاههای دیاگ حواسشان به همهچیز هست. مکانیکها هم حتی بیشتر دقت میکنند که باتری ماشین مشکل نداشته باشد و اینگونه ناخودآگاه فرصت نزدیکی همسایهها و هممحلیها از یکدیگر گرفته میشود.
3- فرهنگ گالن بنزین
آمپر بنزین پیکان باید ایرادی میداشت که یک خانواده در میانه راه مهمانی بنزین خالی کنند و کنار خیابان بماند. راننده (که در زمان پیکان عموما مذکر بود) با خونسردی تمام از ماشین پیاده میشد، صندوق را بالا میزد، گالنی خالی را بیرون میآورد و کنار خیابان کمی آن را تکان میداد. در مدت زمان کوتاهی یک پیکان دیگر که در حال عبور بود، توقف میکرد، صندوق را باز میکرد و یک لوله بیرون میکشید، راننده لوله داخل باک را میمکید، کمی بنزین به دهانش میرفت، تف میکرد و لوله را میگذاشت داخل گالن و …
اینگونه بود که مردم سخاوتمندانه بنزین بههم هدیه میدادند و باز هردوطرف سرافراز و شاد از تاثیر مثبتی که گذاشتهاند از یکدیگر دور میشدند. سنسورهای ماشینهای امروزی بهدقت حواسشان به میزان بنزین هست. اگر هم بنزین تمام شود دیگر گالن بهدست گرفتن توجه کسی را جلب نمیکند، اگر هم توجه کسی جلب شود آن لوله بهسادگی درون باک خودروهای جدید نمیرود.
4- فرهنگ تولد
با تولد پیکان، ایران ناسیونال سابق برنامهای گسترده را برای معرفی این خودرو تدارک دید. آهنگ تولدت مبارک که سالها موسیقی مراسمهای تولد بسیاری از ایرانیان بود، توسط انوشیروان روحانی با شعری از پرویز خطیبی ساخته شد و پیکان از وسط یک کیک تولد بیرون آمد. شاید کسی نداند روحانی، این موسیقی را با الهام از رقص مکزیکی با عنوان «لاکوکاراچا» ساخته است. چندان هم مهم نیست. نکته مهم اینست که تولد پیکان باعث شد تا موسیقی شکل بگیرد که تا سالیان در مراسمهای تولد و مهمانیها بیرغیب باقی ماند. برای این مورد جای خوشحالی دارد که هنوز، وقتی شخصی که تولدش است به لحظه فوت کردن شمع روی کیک میرسد، اطرافیان همان آهنگ تولد معروف را برایش میخوانند. با این وجود هرگز برای هیچ خودرویی در ایران دیگر موسیقی ساخته نشد و خوانندهگان نسلهای بعد جایگزینهای زیادی برای آهنگ تولد انوشیروان روحانی خواندند.
5- پیکان و دود
پیکان اگر قرار بود خراب شود، چنان دود میکرد که گویی همان یک ماشین برای آلوده کردن هوای یک شهر کافیاست. همین دود اگزوزش بهانهای شد تا تولیدش متوقف شود. اگرچه از اقوام پیکان – وانت – هنوز باقی مانده است، اما خداحافظی از پیکان این امید را ایجاد کرد که هوای شهرهای بزرگ آبی شود. پیکان رفت، فرهنگش را هم با خودش برد و هوای شهرها آلودهتر شد و ما ماندیم و نمودارهایی که همواره وضعیت اضطرار را نشان میدهند.
پیکان فرهنگمان را پیدا کنیم
با کم شدن این خودرو در کشور، ما هم انگار پیکان فرهنگیمان را گم کردهایم. یادمان رفته است که پیکان بهانهای بود برای اینکه در خیابان و در محله بیشتر هوای هم را داشته باشیم. یادمان رفته است که با کارهای کوچک میتوانیم احساسهای خوب ایجاد کنیم. یادمان رفته است که کسی که پیکان ندارد هم ممکن لحظهای در خیابان درمانده شده باشد و به دستان قدرتمند شخصی دیگر که بیچشمداشت کمک میکند نیاز داشته باشد.
شاید امروز ما نیاز داریم تا پیکان جدیدی بسازیم که فرهنگمان را دوباره بازیابی کنیم. اگر دوست داشتید خاطرههای پیکانی خود را بهاشتراک بگذارید.
عالی بود، روحش شاد یادش گرامی
ممنون
استفاده های جالبی از خاطرات گذشته با مفاهیم امروزی بود
یاد استپ پائی ( نور بالا و پائین )پیکان بخیر
یادش بخیر ولی سیاست انگلیس بود که رفت توی پاچه ما 50سال اتول ملی نداشتیم همش با پیکان بزک میگشتیم
مطلب جالبی بود امیرجان، فرمت جدید رو هم دوست دارم، فونت و زمینش رو بیشتر از قبلی دوست دارم، بیشتر انگار آدم رو به خوندن دعوت میکنه.
من کتابم که میخوام بخرم فونت و کوچیک و بزرگیش و صفحه بندی و اینا نظرمو جلب میکنه البته دلیل خریدن یا نخریدن کتاب نمیشه چون محتوا برام مهمه ولی وقتی فونت کوچیکه یا کل فرمت صفحه بندی رو دوست ندارم گاها از خوندنش خسته میشم زود و عکسش به خوندن بیشتر ترغیبم میکنه.
موفق باشی، بیشتر 🙂
سلام.عالی بود. خدا قوت.امیدوارم همواره عالمعامل عاشق باشید
سپاس آقای درگی عزیز
یادش بخیر موتور کاربراتیش که تو هوای مرطوب شمال دلکوش نامیزون میشد و دیگه استارت نمیخورد(واسمون ناز میکرد)یاد در چاسیگاریش بخیر که عکس بچه های راننده بهش چسبیده بود،یاد سیمی که در کاپوت جلورو باز میکرد بخیر که وقتی میکشیدیش کل ماشین به خودش میلرزید،یادماشینی بخیر که شخصیت داشت،خاطراتی رو واسمون ساخت که دیگه هیچ ماشینی جرات نداره حتی شبیه اون خاطراتو برامون بسازه،یاد بچگی بخیر روزاییکه خاطراتمون فیس بوکی نبود بلکه نفس میکشید،یاد ما بخیر…
یادمه وقتی شبها میخواستیم جایی بریم از لای در عقب سمت راست بدجوری باد میومد.تا آخری هم که به قیمت 2.5میلین فروختیمش نتونستیم پرش کنیم.
با ساساتش هم خیلی حال میکردم.
رانندگیو با اون یاد گرفتم.
زمستونا زیرش لامپ میذاشتیم.
خیلی حسرت میخوردم که برف پاکنش آب پاش نداشت.
مدل 63 بود؛سفید یخچالی.
ولی بخاریش okبود.
برای استارت زدن هم باید تا زیر فرمون میرفتی.
قضیه وصل کردن سیم ها برای روشن شدنش هم که حتما یادتونه.
یادش بخیر؛باهاش با یه موبایل که از دوست بابام بود عکس هم داریم.
2بارم باهاش رفتیم مشهد(از شهرکرد)
سلام
زيبا بود و جالب
چيزي كه من از پيكان يادمه اينه كه زمان پيكان داري مردم، خيلي كم كسي بود كه پاركينگ داخل خانه داشته باشد.اما همان چند نفر هم حواسشان بود كه وقتي ماشين را وارد پاركينگ مي كنند يا در كوچه عقب و جلو مي كنند مواظب سر و صداها باشند . ولي با رفتن پيكان و آمدن ماشين هاي جديد رانندگاني داريم كه كلي پول خودرو داده اند ولي هنوز نمي دانند كه وقتي نيمه شب وارد خانه مي شوند مراقب تفاوت در پاركينگ منزل بادر گاراژهاي خارج شهر باشند.در را چنان مي كوبند كه اگر نميري حداقل نماز آيات واجب مي شود.
خیلی جالب بود…
چیزی که من یادمه از پیکان قرمز بچگیا،ترانه های قدیمی مرد علاقه بابام بود که بدون اونا نمیشست پشت فرمون…و دیگه دوتا آینه شکل قلب که منو دوستم نادیا برداشتیم برای بازی خودمون:)
فوق العاده بود. فوق العاده.
نوشته ساده انگاانه ای بود.
آسمون ریسمون بافتن و مفهوم سازی بیربط!
چون مشکل داشتن پیکان باعث همکاری مردم می شده، ما الان باید پیکان یا شبه پیکان هایی داشته باشیم تا همکاری ها و همدلی ها شکل بگیره؟
شبیه این استدلال انقلابیون و جنگ رفته هاست که می گن اون دوران جنگ خیلی خوب بود همه مردم با هم همکاری داشتن.
امیر جان ممنون از کامنتت. فکر میکنم شاید متوجه منظور اصلی مطلب نشده باشی. پیکان اینجا متافوری بود برای حرکت رو به جلو با کشف ارزشمندیهای گذشته و نه برگشت صرف به گذشته.
عالی بود مثل همیشه ….
سفرهای جاده ای با پیکان یه چیز دیگه بود…