زمانهایی در زندگیمان پیش میآید که فقط نیاز دارم شنیده شوم. کسی چیزی به من نگوید، راهکار ندهد و نقد و قضاوت نکند. اما درست در همین موقعیتها چیزی نمیگویم. خودم را توقیف میکنیم. لبخندی مصنوعی میزنم و الکی میگویم حالم خوب است. به خودم میگویم تو قرار نیست ناراحت باشی، قرار نیست خشمگین باشی. اما واقعیت چیز دیگری است.
انگار تمام خاطرات گذشته وقتی که دهانم را باز کردم، اعتماد کردم و کلماتم را بیرون ریختهام به یادم میآید. یادم میآید که چطور نقد شدم. یادم میآید که قرار بوده حرفم پیش شنونده بماند اما بعدها برعلیهم استفاده شده است. یادم میآید که فقط میخواستم شنیده شوم اما شنونده خودش شدیدترین حملهها را به من کرده.
اینبار اما میخواهم به تو که قرار است روبروی من بنشینی چیزی بگویم. قبل از اینکه برایم شنونده باشی اینها حرفها را بشنو:
اگر میگویم میخواهم حرف بزنم، بیشتر به من فرصت گفتن بده.
اگر از چیزی ابراز انزجار میکنم، نیازی نیست تو صد برابر از همان موضوع ابراز انزجار کنی.
اگر به اشتباهی از خودم اعتراف میکنم نیازی نیست من را سرزنش کنی.
اگر میگویم نمیدانم چکار کنم نیازی نیست راهکاری را که خودت باور داری درست است به من ارائه دهی.
اگر از شخصی ناراحت هستم، نیازی نیست که با بدتر جلوه دادن او درد من را تسکین دهی.
اگر بخشی ناپیدا از من را دیدی نیازی نیست دربارهی من نتیجهگیری کنی.
اگر موقیعتی را شرح میدهم که برایت قابل درک نیست، نیازی نیست که من را به تمسخر بگیری.
اگر عقیده به درستی موضوعی داری نیازی نیست من را متقاعد کنی.
من حرفها و نصیحتهایت را نمیخواهم. فقط میخواهم نگاهم کنی و فرصت شنیده شدن به من بدهی. فقط کمک کنی از فشار کلماتی که خودشان را به در و دیوار مغزم میکوبند خلاص شوم. باید باور داشته باشیم که هرکدام از ما در زمانهایی از زندگی فقط به گوشی برای شنیدن نیاز داریم. باید باور داشته باشیم که شنیدن بدون قضاوت نشانهی بزرگیست برای بلوغ شخصیت. باید باور داشته باشیم که روزی تو میخواهی که من بشنوم.
فقط چند دقیقهای به من گوش کن. وقتی با تمام وجودت گوش کنی، من در همان گفتنهای بیوقفهام میفهمم که چگونه قدم بعدی زندگیام را بردارم.
-
[…] در باب شنیدن (امیر مهرانی؛ The Coach) (عااالی!) […]
Leave a Comment
جناب آقای مهرانی عزیز،
چقدر خوب نوشته اید، بگذارید برایتان اعتراف کنم که من در بروز این رفتارها که به درستی نوشته اید که نباید بروز داد و انتظارات به حق هر گوینده یا به عبارتی هر کسی است که با ما درد دل میکند، در طول 50 سالی که از عمرم میگذرد، بسیار لغزیده ام. مدتهای مدیدی نمیدانستم، فکر میکردم که دارم در حق طرف لطف میکنم، متوجه نبودم که او فقط میخواهد من برایش یک گوش شنوا باشم، نفهمیدم و بدتر از آن نمیدانستم که نمیدانم، یا به قول علما، unconscious incompetence.
ما سالها عمر صرف کرده ایم که حرف زدن و نوشتن را به عنوان یک ابزار ارتباط و تعامل، بیاموزیم اما برای شنیدن هرگز آموزشی ندیده ایم. بزرگترین آموزش ما در این حوزه فرمان سکوتی بوده که در مدرسه و … به ما داده شده، این فرمان هم نه برای شنیدن و دل سپردن به گوینده، که برای سکوت بوده تا دیگری حرفش را بزند، فارغ از اینکه ما گوش میکنیم یا خیر.
دوستان و عزیزان زیادی را از سر این ندانستن از دست داده یا آزرده ام، میدانم، خود هم ضربه های بزرگی را تحمل کردم از این ندانستن و ناآگاهی. گاهی با خرده علمم، گاهی با خرده تجربه ام و گاهی با “من” بودنم این ضربه ها را به خودم و از آن بدتر به آنها که عزیزشان میداشتم، زدم.
این اعتراف را مدیون این نوشته شما هستم و دوست دارم دینم را به شما و آنها که این نوشته خوب شما را میخوانند اینگونه ادا کنم که بگویم اگر این را درک نکنیم، اگر زودتر فکری به حال این موضوع نکنیم، زمانی میرسد که هر چه نلاش کنیم، دیگر سودی شاید نداشته باشد. کاش 20 سال زودتر این را درک میکردم، کاش این را می آموختم، امروز میدانم و میدانید که اینها آموختنی است، ذاتی و ژنی نیست.
سبک شدم، ممنون که این نوشته را و این واقعیت را نوشتید و نشر دادید.
سربلند باشید
توضیحات شما بسیار قابل توجه و آموزنده بود آقای کمالیان عزیز
شنیدن بدون قضاوت نشانهی بزرگیست برای بلوغ شخصیت.
چه زیبا کل متن را در یک جمله خلاصه میکنید!
منم برا یکی حرف زدم همه چیزم رو گفتم فقط قضاوتم کرد با اینکه بهم گفته بود اهل قضاوت نیست زمانی که به گوش نیاز داشتم و عشق