زندگی گاهی ساده میشه و گاهی پیچیده. گاهی همهچیز راحت میگذره و گاهی سخت و عجیب. گاهی اتفاقهای کوچکی خوشحالت میکنه و گاهی اتفاقهای کوچکی ناراحتت میکنه. گاهی احساس میکنی که چقدر کارها هست که باید انجام بدی و از فکر کردن به اونها انرژی میگیری و گاهی فکر میکنی دیگه امیدی به چیزی نیست. گاهی اهداف و آرزوها را در چند قدمی خود میبینی و گاهی همه آنها دستنیافتنی و دور میشن. گاهی فکر میکنی با بهترین آدمها همراه شدهای و گاهی فکر میکنی بدترین انتخابهایت را کردهای.
همه اینها نشون میده که چیزی تو زندگی قطعی نیست. چیزی هم پایدار و همیشگی نیست. لحظهای رو تصور کنید که لب ساحل ایستادهاید و به صدفهای افتاده روی شنها نگاه میکنید. بعد موج میآید. نگاه شما پر میشود از آب کف کرده که میپیچد بههم. پای شما خیس میشود. آب که کنار میرود شما متوجه میشوید صدفی که به آن خیره شده بودید دیگر آنجا نیست. موج آن را با خودش برده است. زندگی به همین سرعت تغییر میکند. قبل از اینکه شما بخواهید احساسهای خود را تجزیه و تحلیل کنید و بفهمید که چه اتفاقی افتاده یک موج میآید و آن صدف را از جلوی چشمهای شما دور میکند.
این روزها بیشتر به جملهی معروف فیلم ماتریکس فکر میکنم. در صحنهای که نئو میره پیش اوراکل – پیر زن پیشگو – و اوراکل میگه: “نئو هرچیزی که آغازی داره، پایانی هم داره!” و این روزها بیشتر به این جمله باور دارم. وقتی تجربه زندگی کردن و سن بالاتر میرود به جایگاهی میرسی که شروعها و پایانها رو میتونی ببینی. میتونی یادآوری کنی که به چه صدفهایی نگاه میکردی که موج دریا اونها رو از جلوی چشمات محو کرد. بعد یادت میاد که تو بلافاصله دنبال یک صدف دیگه میگشتی. دنبال یک صدفی که متفاوت از بقیه باشه و بشه بهش نگاه کرد.
موجها میان. تغییرات اتفاق میافتند. رویدادهایی که هرگز فکر نمیکردی در زندگی دجارش بشی در زندگیات رخ میدن و تو دو انتخاب داری. انتخاب اول اینه که خودت رو بسپری به دست اون موج و وا بدی و بذاری هرطرفی که میخواد ببرتت. انتخاب دوم اینه که وقتی اون موج اومد و تو رو از مسیرت دور کرد، یادت بیاد که کدوم طرف میخواستی بری و دست و پا بزنی و خودت رو برگردونی به سمت مسیر. نکته اول اینه که هرکاری هم که بکنی این موجها میان و تو رو میبرن با خودشون و نکته دوم اینه که تو حق انتخاب داری که بعد از این موج چه اتفاقی برات بیافته.
حالا موجی به سمتت اومده؟ یاعث شده از آدمهای اطرافت ناامید بشی؟ همه تصویرهایی که داشتی زیر سوال رفتن؟ همه ایدهآلهات دور شدن؟ آرزوهات گم شدن؟ خسته شدی؟
نفس بکش! یک نفس عمیق! حالا فکر کن! کدوم سمت میخواستی بری؟ انتخابت چیه؟
زمان میخراشد
و میگذرد
ما
به رنج محکوم میشویم
درد میکشیم
و زمزمه میکنیم:
“خورشید باید
پشت کوهی
افتاده باشد…”
پینوشت: شعر خودم.
… و زمزمه میکنیم:
“خورشید
پشت کدام کوه
افتاده است؟…”
سلام آقای مهرانی
مثل هیشه بسیار عالی و به موقع بود.
ممنون و متشکر
شما از كجا ميدونستيد كه من دقيقا همين الان وسط يه عالمه موج كوچيك و بزرگ گير افتادم كه اين متن به اين قشنگي رو واسم فرستاديد؟!
اين نوشته انگار جواب يه سري از سوالاي من بود و كمي آرومم كرد.
ممنون
این روزها همش به یک صدف خیره میشم و به این فکر میکنم که الان دیگه وقتشه و باید خم شم و اونو بردارم. اما قبل اینکه بتونم تصمیمم بگیرم موجی میاد و اونو با خودش میبره، انگار که اصلا نبوده.
خیلی گلید آقای مهرانی، هر جا هستید برقرار و پایدار باشید
نوشته بهنگامی بود.
به راستی که حال من هم در این روزها اینگونه است.
مرسی. یه طورایی حرف دل من بود. 🙂
و دقیقا برای منم لازم بود بعضی وقتا چقدر بعضی حرفا تاثیر گذارن مثل متن شما مرسی ازتون
البته گفتنش خيلي آسونه مهم اونه كه آدم توي شرايط سخت بتونه درست عمل كنه.
ببخشيد شما پيشگو هستيد؟
مثل اينكه غير از من تمام كامنت هاي بالا هم صدفهاشون رو گم كردن.
نظرتون راجع به شیرجه زدن تو آب واسه اون صدف چیه؟..البته که این انتخاب منه در برخورد با صدف بزرگ
استاد مثل همیشه عالی …….
از شعر زیباتون هم بسیار لذت بردم.
خیلی خوب بود. من هم دقیقا همین شرایط رو حس کردم مثل بقیه. دلیلش رو هم شما به خوبی توی نوشتتون گفتید. این موج ها واسه همه هست. پس طبیعیه که همه حس کنن این شرایط رو. و این که نفس بگیری و دوباره شنا کنی به سمت مقصد هم عالی بود.
سلام
حرفهای شما ساده و آشناست طوری که دلم میخواهد با خظ خودم واز زبان خودم بنویسم و به دیوار اتاقم بزنم.
“آنچه که رفتنی است خواهد رفت و آنچه که ماندنی است خواهد ماند”
گاهی باید فارغ از ماندن ها و رفتن ها نگریست. با موج همراه شو.
درد میکشیم
و زمزمه میکنیم:
“خورشید باید
پشت کوهی
افتاده باشد…”
بسیار زیبا…..چقدر منو به فگر فرو برد…
سلام
نوشتت جالبه ولي براي من يه سوال مطرحه اونم اينه كه الان دقيقاً كدوم رو انتخاب كنم؟ راستش ميخام صدف قديميمو ترك كنم براي هميشه اما مي ترسم.مي ترسم تركش كنم ولي بعد پشيمون شم. البته ديگه زندگي با اون برام واقعاً سخت شده ميخام فضا رو عوض كنم جور ديگه ببينم. دوستم تو چي ميگي؟ به نظرت چيكار كانم بهتره؟ البته بهت حق ميدم مشاورت برام سخت باشه چون دقيقاً از شرايط من با صدفم خبر نداري. اما همين اندك اگه بتوني ياري كني ممنونم.راستش فكر ج د ا ي ي بدجور مخمو مشغول كرده اما ازش مي ترسم. كلاً جدايي سخته اما اگه به اينجاي آدم برسه ………
سبز باشي و سرحال
خورشید پشت کوهی ست
ولی کوهنورد آیا هستیم؟
@آرش گاهی باید زمین بازی رو تغییر داد…
خیلی ممنون .مثل همیشه زیبا و پر معنی بود،
من تا الان هرچی خوندم کامنت گذاشتم! :)….من زمین بازیم رو دارم عوض می کنم….خداحافظت باشه زمینه قدیمی….مراقب خودت باااااااااش….دوست دارم…..
سلام
من تقریبا یک ساله که وسط این موج های زندگی گیر افتادم ماه اول خیلی سعی کردم که یادم نره برای چی این اتفاقات داره می افته ولی از ماه دوم تا حالا به اندازه قبل تلاش نمی کنم وقتی هم که اطرافیان می پرسند پس چی شد هزار و یک دلیل براشون میارم که البته به نظر اونها منطقیه و به نظر خودم فقط بهانست!!!
امیدوارم بتونم با ترس هام روبه رو بشم و برگردم به مسیری که منا به آرزوهام میرسونه.
ممنونم که نوشتهاتون طولانی نیست.