
The Artist - 2011
چند وقت پیش مطلبی نوشتم با عنوان مشاغل تاریخ مصرف گذشته در مورد تصویری از آبادان حدود 60 سال پیش. در اون مطلب توضیح دادم که داشتن سواد در دورهای بهعنوان یک مزیت رقابتی شغلی شناخته میشده و کسی که سواد داشته میتوانست در دورهای در جامعه پیشرو باشه. برای اینکه فضای این مطلب را بهتر درک کنید پیشنهاد میکنم مطلب مشاغل تاریخ مصرف گذشته را مجدد مرور کنید.
فیلم آرتیست که را حتما میشناسید. فیلمی که امثال جوایز معتبری از جمله بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش اول مرد را در اسکار از آن خود کرد. قصد ندارم فیلم را نقد کنم و درباره چگونگیاش بنویسم. فیلم آرتیست از دید من یک نکته بسیار جالب داشت که مربوط میشود به همان مطلبی که بالاتر به آن اشاره کردم.
داستان فیلم آرتیست داستان یک سوپراستار سینمایی در زمان فیلمهای صامت است. کسی که نامش بر سر زبانهاست و تصویرش همهجا دیده میشود. در فیلم همه چیز انگار بر وفق مراد پیش میرود و آرتیست فیلم در جایگاه خوبی قرار دارد. اما مشکلات از جایی شروع میشوند. تکنولوژی پیشرفت میکند و حالا میتوان صدا را به فیلم اضافه کرد. استودیوی فیلمسازی تصمیم میگیرد که دیگر فیلمهای صامت نسازد و با موج تکنولوژی روز حرکت کند. آرتیست اما از این موضوع سرباز میزند و قبول نمیکند که فیلمهای صامت را کنار بگذارد و باور دارد که مردم جذب صدای فیلمها نخواهند شد و کماکان به فیلمهای صامت علاقهدارند و برای اینکه حرف خود را ثابت کند به با هزینه شخصی یک فیلم صامت میسازد که در گیشه شکست میخورد. حالا آرتیست همهچیز را از دست داده. زندگی شخصیاش را. پولش را. جایگاه اجتماعیاش را و شهرتش را. بهجای او یک ستاره زن جوان که میتواند در فیلمهای تازه بازی کند، چهره شده است. آرتیست زمانی میتواند دوباره خود را مطرح کند که پا بر روی غرور خود میگذارد و شرایط جدید را میپذیرد.
یکی از مسائلی که در مشاغل دوره فعلی همیشه با آن روبرو هستیم بهروز نگهداشتن خود در زمینه تخصصی است که داریم. میزان تغییر اطلاعات نسبت به گذشته رشد چشمگیری داشته. گفتن این جمله که “شب میخوابیم و صبح که بیدار میشویم دنیا تغییر کرده” دیگر یک ضربالمثل نیست که یک حقیقت است. اما هنوز هم در برابر تغییرات مقاومت میکنیم. این درحالیاست که تغییر و هماهنگی با آن در دنیای فعلی یک الزام کاری است. مقاومت در برابر تغییر و اکتفا به داشتههای قبل بزرگترین ضربه را به خود ما میزند. (اتفاقی که برای آرتیست در فیلم افتاد.)
پس راهحل چیست؟
شاید جواب به این سوال را بتوانم در یک عبارت کوتاه بدهم: “یادگیری مداوم در طول زندگی یا همان زگهواره تا گور دانش بجوی”.
پاسخ سوال بهنظر ساده میاد اما در عمل کار مشکلی است. کار مشکلی است اگر روش یادگیری خود را نشناسیم. یادگیری چیزی است که باید برای خود، شخصی سازیاش کنیم. یادگیری به معنی کلاس رفتن نیست. به معنی پای صحبت معلم نشستن نیست. یادگیری مداوم در طول زندگی یعنی ورودیهای ذهنیمان را باز بگذاریم و اجازه بدهیم موضوعهای جدید به ذهن ما وارد شوند. در این حالت دیدن یک فیلم، شنیدن یک موسیقی، خواندن یک رمان، دیدن یک رویداد اجتماعی و مطالعه یک کتاب تخصصی همهشان میتوانند چیزی به ما یاد دهند.
یادگیری مداوم در طول زندگی یعنی پذیرش رویدادهای جدید و هماهنگی با تغییرات. اینگونه است که میتوانیم به آرتیستی فراموش شده که در میان خاطراتش خاک میخورد تبدیل نشویم.
مطلب آواز در باران نوشته محسن آزرم درباره فیلم را بخوانید.
——————————————————————————————————————————————————
این مطلب در وبلاگ thecoach.ir منتشر شده است. شما میتوانید مشترک خورا ک این بلاگ شوید.
بر مبنای استعدادها و تواناییهای خود کار و زندگی کنید. کارگاه شناخت تواناییها.
مرسی، عالی بود و کاملن باهاتون موافقم
در زمینه کاری خودم با این موضوع مواجه بودم
سلام بر شما و صبح شنبه تان بخیر.
این دقیقا قضیه ی همان کارخانه تله موش سازی که فقط تله موش ساخت و ورشکسته شد…
در این نوع پست ها معمولا قبل از ادامه پست اعلام می کنند که “ادامه مطلب ممکن است داستان فیلم را لو دهد”
چرا رعایت نکردی؟
من به این خاطر از نیمه پست شما رو رها کردم
یاد گیری مداوم مخصوصا در رشتههای کامپیوتر و it از واجباته ولی هر چقدر هم که تلاش کنی بازم عقب میمونی.
کورت توخولسکی یه جملهایی داره که میگه:هر کاری که آدم به طور حرفهایی و مستمر انجام میده اونو فسیل میکنه.
من بعضیها رو میشناسم که برای اینکه دچار همچین حالتی نشن مجبورن مدام کارشون رو عوض کنن.ولی بازهم این استراتژی درستی به نظر نمیرسه.
به نظر من هر چقدر که آدم تو یه جنبه تخصصش بیشتر میشه تو جنبههای دیگه فسیل میشه و این گریز ناپذیره.یعنی همون تخصصش اون رو محدود میکنه
سلام به نظرم هر شغلی قابلیت تغییر داره و نه تنها شغل بلکه همه چیز باید با گذشت تغییر کنه و مطابق با زمان خودش بشه حتی شخصیت ادما!!!!!!!!!!!!
@راد با احترام به آقای توخولسکی این یک قانون برای همه آدمها نیست. بعضیها در انجام کار تکراری عملکرد بهتری دارند. از طرفی بهروز بودن به معنی دست به همهکار زدن و تغییر شغل نیست.
@یه دانشجو در نظریههای مختلف روانشناسی شخصیت تعریف متفاوتی داره. اما چیزی که در بیشتر مکتبهای روانشسانی بهش اشاره شده اینه که شخصیت بخش تغییر ناپذیره آدمهاست. مثلا فردی که یک شخصیت رقابتی داره همیشه رقابتی میمونه اما عکسالعملش در طول زمان نسبت به تجربیاتی که کسب میکنه متفاوت خواهد بود.
@امیر مهرانی
با حرف شما که میگید باید رویدادهای جدید رو پذیرفت و با تغییرات هماهنگ شد موافقم و هیچ شکی در این نیست.من هم گفتم تغییر مداوم شغل استراتژی درستی به نظر نمیرسه اما به نظر میرسه که شرایط کاری جوری نیست که همه بتونن به راحتی خودشون رو به روز نگهدارن.
مثلا تو دانشگاه اساتیدی که سن بالاتری دارن شاید در زمینه مهارت های انتقال مطلب و تدریس پیشرفت داشته باشن ولی وقتی اونها رو از لحاظ سطح دانش روز با اساتید جوانتر یا حتی بعضی از دانشجویان مقایسه میکنم میبینم که خیلی به روز نیستند. شاید هم مشکل از خودشون باشه!
احتمالا اینکه بعضیها در انجام کار تکراری عملکرد بهتری دارند به علت تکرار و تمرین مداوم باشه ولی همین باعث عادت کردن و شرطی شدن میشه.
@مونا اینکه بعضیها در انجام کار تکراری عملکرد بهتری دارن دلیلش صرفا تمرین و تکرار نیست. ما استعدادها و تواناییهای متفاوتی داریم که همین موضوع باعث میشه عملکردهای مختلفی داشته باشیم. مسئله تغییر پذیر بودن هم به این معنی نیست که همیشه دنبال تخصص جدید بود. شاید یک استاد مسن حق داشته باشه که دیگه نتونه خودش رو با متدها و روشهای روز هماهنگ کنه. شاید ما هم در اون سن به همین شرایط دچار بشیم. اما در مورد یک چیزی شک ندارم و اون اینه که میشه پذیرفت که دنیا تغییر میکنه و یا میشه این موضوع رو نپذیرفت. کسی که بپذیره جایگاه خودش رو در دنیای جدید هم پیدا میکنه. اما کسی که در طول سالها تغییر رو نپذیره و حقیقت رو نبینه جایگاهش رو از دست میده.
اتفاقی که در فیلم آرتیست افتاد همین بود. شخصیت اصلی فیلم حقیقت رو نپذیرفت و دچار انزوا شد.