ردپا یا اهمیت موثر بودن و بخشیدن

بحث جلسه گذشته‌مان در کلاس شناخت توانایی‌ها مربوط بود به معنای زندگی. این‌که ما به چه دلیل در این دنیا هستیم و رسالتمان چیست. مثالی زدم از ردپایی که از خود به‌جای می‌گذاریم. از همه ما در این دنیا ردپایی می‌ماند. گاهی این ردپاها مثل ردپای روی برفی یا روی شن‌های ساحل هستند که ناپدایدارند و زود محو می‌شوند و گاهی این ردپاها ماندگارند. ردپای ماندگار ما معمولا در قلب دیگران نقش می‌گیرد. اصولا ردپاهای ماندگار معمولا در قلب انسان‌ها می‌ماند. گاهی این ردپاها شیرین است و زیبا و گاهی دردناک است و آزار دهنده. کلمات، احساسات و اقدامات موثر و مثبت ما معمولا منجر به شکل‌گیری ردپای مثبت می‌شود و برعکس هر کلمه، هر رفتار و هر اقدامی که منجر به ناراحتی و آزار دادن می‌شود ردپایی زشت و نازیبا را در قلب دیگران باقی می‌گذارد. یکی از بچه‌های کلاس درباره ردپاهای خودش پرسید و گفت که ردپاهایی هست که در قلبش مانده‌اند. آنها را بخشیده است اما یادآوری‌اش هنوز او را آزرده می‌کند. ادامه این مطلب هم برای مریم است و هم برای همه ما که هر لحظه در زندگی ردپایی از خود به‌جای می‌گذاریم.

روزهای اول قلب‌هایمان باز بوده‌اند و دیواری بین ما و دنیا وجود نداشته است. کودک که بودیم به‌سادگی با دنیا دوست می‌شدیم. با بهانه‌های کوچک ارتباط برقرار می‌کردیم و همه چیز ساده بود. بزرگتر که شدیم قلب‌هایمان حساس‌تر شد چون ردپاهایی در قلب ما جای‌گرفت که ما را آزرده کرده بود. افرادی بودند که غمگینمان کردند. بودنشان که زمانی شیرنی بود تبدیل شد به تلخی محض. برایشان گریستیم. شاید به‌ظاهر اشکی نریختیم اما درونمان زار زدیم. قلبمان به درد آمده بود و تصمیم گرفتیم دروازه‌های قلبمان را تنگ‌تر کنیم که مبادا باز کسی دوباره در این دنیای ساده قدم بگذارد و با هر قدم برداشتنش نفس کشیدن را برایمان سخت کند. آنچه که درباره قلب ما عجیب است اینست که هرچقدر بسته‌تر باشد ما تنهاتر می‌شویم. پس وقتی تنهایی را بیشتر احساس می‌کنیم دوباره می‌خواهیم دروازه‌های خاک گرفته را بگشاییم اما می‌ترسیم. می‌گوییم اگر باز کسی آمد و روی قلبمان پایش را فشرد چه؟ اما باز می‌دانیم که این قلب بسته ما را هزاران هزار سال از بودنمان دور می‌کند.

خاطرات غمناک گذشته همواره مثل سنگ‌‌های سنگینی هستند که آنها را انداخته‌ایم در اعماق کوله‌پشتی‌هایمان و می‌خواهیم با وزنشان ادامه زندگی را بپیماییم. بار هرچقدر سنگین‌تر حرکت سخت‌تر. هرچقدر بندهای گذشته با پاهایمان وصل باشد جلوتر رفتن و کشف کردن ناممکن‌تر می‌شود. بخشیدن شاید چیزی جز گذشتن از آن گذشته‌ی دردناک نباشد. بخشیدن آن آدم‌هایی که ردپاهایی نازیبا برقلبمان گذاشته‌اند شاید چیزی جز پیش‌رفتن در زندگی نباشد. می‌دانم که خاطرات همواره دردناک هستند. اما انگار چگونگی یادآوری خاطرات گذشته رابطه مستقیمی با میزان بلوغ ما در زندگی دارد. اگر هنوز اثری از گذشته قلبت را به درد می‌آورد، اثری که دیگری در قلب تو گذاشته یا تو در قلب دیگری، شاید به این معنی باشد که تو باید هنوز بزرگ‌تر شوی. بزرگ‌تر شدن در زندگی با پیش‌رفتن شکل می‌گیرد و با خلق ردپایی مثبت برقلب انسان‌هایی که از امروز به بعد پیش‌روی تو هستند. ردپاها پاک نمی‌شوند. همیشه می‌مانند. چه خوب باشند و چه بد، ردپاها سرجایشان هستند اما در طول زمان معنیشان می‌تواند تغییر کند اگر تو تغییر کنی و تغییر تو وابسته به میزان پیش‌روی‌ات در زندگی است.

پس اگر برای بخشیدن آنهایی که اذیتت کرده‌اند یک حرکت نمادین انجام دادی، مثلا اسم‌هایشان را روی کاغذی نوشتی و سوزاندی و یا برای بخشیده‌شدن توسط آنهایی که آزار دادی مثلا نذری ادا کردی و باز قلبت آزرده است، نگران نباش. درد داشتن یعنی هنوز می‌خواهم در زندگی پیش‌بروم. اگر دردی نداشتی آنگاه باید نگران می‌شدی. تو هنوز راهی داری برای بزرگ شدن و برای در مسیر کمال پیش رفتن. وقتی تو ردپایی زیبا در قلب دیگران به‌جای می‌گذاری و وقتی دیگران را می‌بخشی تو داری دنیایت را شکل می‌دهی. بیشترین بهره از آن توست. تو خودت پر از عشق شده‌ای که توانسته‌ای کمی هم از ظرف عشقت به دیگران ببخشی.

از فیه مافیه:

امید از حق نباید بریدن. امید سرِ راه ایمنی است اگر در راه نمی‌روی باری سرِ راه را نگاه‌دار. مگو که کژی‌ها کردم. تو راستی را پیش‌گیر هیچ کژی نماند، راستی همچون عصای موسی است، آن کژی‌ها همچون سِحرهاست، چون راستی بیاید همه را بخورد. اگر بدی کرده‌ای با خود کرده‌ای. جفای تو به وی کجا رسد؟

پس رد پاهای در قلب تو همان است که در قلب دیگران به‌جای گذاشته‌ای. ردپاهای دردناک دیگران آگاهی به تو از خودت می‌دهد. تو ردپاهای زیبایت را بیشتر کن، آنگاه برای ردپاهای نازیبا جایی نخواهد ماند.

نمایش 7 دیدگاه
  • مریم پازوکی
    پاسخ

    علاوه بر مطلب خیلی خوبتون، اون یه تیکه از فیه ما فیه واقعن چسبید
    متشکرم

    • آیدین
      پاسخ

      مطلب بسیار عالیی است ، گاهی به نقاطی اشاره می کنید که با آنها درگیرم اما زبان بیانشان را ندارم … موفق باشید

  • حمیده
    پاسخ

    سلام مطلب خوبی بود
    خیلی وقتها به اومدن و رفتن آدمها فکر کردم و این تصویر ردپارو تداعی کردم
    از نظر من تازه دل ادم مثل یک جاده تازه اسفالت شده است که کسی رد بشه اونقد واضح جاش میمونه اما به قول یکی از دوستام میگفت که دوباره اسفالتش کن خب!
    همینکه هرکسی بدی کرد در واقع به خودش کرد…

  • پیام طراوتی
    پاسخ

    سلام. آقای مهرانی دوره جدید شناخت توانایی ها چه زمانی شروع می شود؟

  • هانیه همتی
    پاسخ

    خیلی خوب بود.
    سپاس

  • انوشه
    پاسخ

    سلام یکی از بهترین مطالبی بود که از شما خواندم ؛سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند .تصویری که از ردپا دادید بسیار بکر بود .سپاس

یک نظر بدهید