کشف توانایی‌‌های فرزندان (۱) – باور بال‌های پرواز

شناخت استعداد فرزندان

شاید من یک فیلسوف می‌بودم

بواسطه برگزاری دوره‌ی شناخت توانایی‌ها با بسیاری از شرکت کنندگان روبرو شده‌ام که زمانی در دوران مدرسه رشته درسی خود را بر اساس باورهای اشتباه انتخاب کرده‌اند و بعد از گذشت چندین سال احساس کرده‌اند که در جای درست خود در زندگی نیستند. احساس کرده‌‌اند که باید به جایی غیر از موقعیتی که دارند می‌رسیدند. پزشکی بوده که علاقه‌اش دنیای تجارت بوده اما بخاطر اینکه خانواده‌ی پزشک داشته از او خواسته شده همین رشته را ادامه دهد. حسابداری بوده که علاقه‌اش هنر بوده اما به او گفته‌اند که اگر حسابداری بخوانی آینده‌ات تامین است. مهندس کامپیوتری بوده که به او گفته‌اند در رشته‌های مهندسی این رشته از بقیه باکلاس‌تر است و …

مثال‌های زیادی از این جنس دارم که افراد تحت تاثیر شرایط خانوادگی یا تشویق معلم‌ها و مدیران مدرسه حتی به دلیل صرفا مسائل اقتصادی مدرسه بچه‌ها را تشویق کرده‌اند در مسیری پیش بروند که چندان با قابلیت‌های آنها همخوانی نداشته. شاید خود من هم یکی از همین افراد باشم. زمانی به خواندن رشته‌ی ریاضی تشویق شدم. بدون شک همسن‌های من بخاطر دارند که آن زمان اگر کسی رشته‌ی انسانی می‌خواند به او برچسب تنبل می‌خورد. اما اگر روزی کسی به من می‌گفت که دنیای مطالعات انسانی٬ دنیای فلسفه و جامعه‌شناسی و اقتصاد چه دنیای جذابی می‌تواند باشد شاید سال‌ها را برای آزمون و خطا صرف نمی‌کردم. البته که در کل از مسیری که آمده‌ام ناراضی نیستم. اما وقتی خودم را در زمان به عقب برمی‌گردانم و از چند سال قبل به امروز می‌آیم خودم را بیشتر شبیه یک فیلسوف می‌بینم. گاهی که روزهای گذشته را مرور می‌کنم به خودم می‌گویم واقعا این مسیر اینقدر سخت بود؟ آیا راهی وجود نداشت که کمی صورت مسئله‌های من را ساده‌تر کند؟

می‌دانم که امروز انتخاب مسیر درست دغدغه‌ی خیلی‌هاست. دنیای پیچیده‌ی امروز و افزایش سرعت تغییرات باعث می‌شود که ما بیشتر از قبل نگران باشیم و بیشتر از قبل از خودمان بپرسیم که: چه‌کار کنم که امنیت آینده‌ی خودم و فرزندانم را تضمین کنم؟

دعوت به باور بال‌های پرواز

در طول سال‌هایی که دوره‌ی شناخت توانایی‌ها را برگزار می‌کنم یک جمله‌ی تکراری را همواره از شرکت‌کنندگان می‌شنوم:

کاش وقتی مدرسه می‌رفتیم کسی درباره شناخت استعدادها و توانایی‌ها من را راهنمایی می‌کرد.

و معمولا با این سوال روبر می‌شوم که آیا این موضوع‌ها را هم در مدارس می‌شود مطرح کرد؟

این مجموعه مطالب و کارگاه‌هایی که در ادامه برگزار خواهد شد در جهت شناخت توانایی‌های نوجوانان است و قصد دارم در این مجموعه به رویکردها و راهکار‌هایی بپردازم که به پدر و مادرها٬ معلم‌ها و مسئولین مدرسه کمک کند تا تفکر توانمندی را بکار گیرند.

شاید این مجموعه کمک کند تا بیشتر باور کنیم که راه موققیت و خوشحالی فرزندانمان فقط از رشته‌های عرفی که می‌شناسیم نیست. شاید بیشتر باور کنیم که کسی در رشته‌ی پولساز موفق می‌شود که استعداد آن کار را داشته باشد و شاید باور کنیم کسی که استعدادش را زندگی می‌کند رشته مورد علاقه‌اش را پولساز می‌کند. شاید این مجموعه کمک کند تا قدرت انتخاب فرزندانمان را بیشتر باور کنیم و درک کنیم که ما باید راه حرکت را برای آنها هموار کنیم و آنها باید خودشان بازیگر اصلی زندگیشان باشند. باید باور کنیم که گاه ترس ما از آینده فرزندانمان می‌شود مانع حرکت امروزشان. ما٬ بعنوان معلم٬ پدر و مادر کارمان اینست که به فرزندانمان کمک کنیم تا بال‌های پروازشان را باور کنند.

اینشتین می‌گوید:

همه نابغه هستند، ولی اگر یک ماهی را به واسطه عدم توانایی اش در بالارفتن از درخت بسنجیم، آن ماهی تمام عمرش را بر این باور که یک احمق است زندگی خواهد کرد.

خوب متضاد بد نیست

انسان تحت تاثیر این باور که “خوب” متضاد “بد” است، قرن‌هاست که تمرکز خود را روی خطا و شکست قرار داده‌اند تا بتواند بدین‌وسیله متضاد آن یعنی خوب را به‌دست آورد. روانشناسان به تخقیق درباره غم پرداختند تا درباره خوشحالی بیاموزند. مشاوران روانشناسی به بررسی علل طلاق پرداختند تا درباره ازدواج‌های موفق یاد بگیرند. در مدارس و مراکز کار سرتاسر جهان همه ما تشویق می‌شویم تا نقاط ضعف خود را شناسایی، تحلیل و تصحیح کنیم تا توانمند گردیم. این اندرز با نیت خوبی داده شده است اما از مسیر صحیح به دور افتاده است. خطاها و شکست‌ها شایسته تحقیق و بررسی هستند، اما درباره توانایی‌ها شناخت اندکی به‌دست می‌دهند. این در حالی‌ست که توانایی‌ها دارای الگوهای خاص خودشان هستند.

در طول سال‌های اخیر تحقیقات زیادی در زمینه‌ی استعدادها و نقاط قوت افراد انجام شده است. از مارتین سلیگمن که روانشناسی مثبت‌گرای نوین را پایه‌گذاری کرد تا کلیفتون٬ تام راث و مارکوس باکینگ‌هام محققان ارشد موسسه گالوپ که تحقیقات ۳۰ ساله این موسسه در زمینه موفقیت افراد را به‌نتیجه رساندند و همچنین شکل‌گیری رویکردهای مثل Appreciative Inquiry توسط دیوید کو-اوپرایدر که تحول در سیستم‌های انسانی را مبتنی بر کشف ارزشمندی‌ها و قابلیت‌های نهفته‌ی آن می‌داند همه تشویق می‌کنند که برای موفقیت یک فرد باید نگاهی متفاوت به او داشت. نمی‌توان یک فرد را با مجموعه ضعف‌هایش برای رسیدن به موفقیت بررسی کرد و از او انتظار موفقیت داشت. برای موفقیت باید به توانمندی‌ها و ظرفیت‌های آن فرد توجه کرد. در مجموعه این تحقیقات ثابت می‌شود که میزان رضایت٬ کارایی و خلاقیت افراد زمانی بالا می‌رود که کاری را انجام می‌دهند که منطبق بر استعداد‌هایشان است. مطابق تحقیقات موسسه گالوپ چنین افرادی سه برابر بیشتر از دیگر افراد از زندگی خود رضایت دارند.

همین رویکرد سنتی گذشته و عدم آشنایی با رویکردهای جدید باعث شده تا در مدارس همواره تمرکز معلم‌ها و پیرو آن پدر و مادرها به سمت ضعف بچه‌ها برود. برهمین اساس معمولا درس‌هایی که بچه‌ها در آنها خوب هستند بدیهی فرض می‌شود و درس‌هایی که در آنها ضعیف هستند بیشتر جدی گرفته می‌شود. به همین دلیل زمانی که بچه‌ها باید مهارت‌های زندگی را بیاموزند تمام توجهشان می‌رود به سمت درس خواندن و همین می‌شود که زمانی که باید علاقه‌هایشان را کشف کنند خودشان را سرگرم نمره و رتبه می‌کنند و در ۳۰ سالگی این سوال را از خودشان می‌پرسند که:‌ در زندگی چه چیزی می‌خواهم و باید چه کاری انجام دهم؟

آغاز مسیر کشف استعدادها

مسیر کشف استعدادهای فرزندانمان با توجه به چند نکته شروع می‌شود:

۱- درک تفاوت‌های افراد

درک تفاوت‌های افراد یعنی پاسخ به این پرسش که چرا آدم‌های مختلف به موضوع‌های متفاوت علاقه نشان می‌دهند و واکنش‌هایشان در شرایط یکسان متفاوت می‌شود. چه می‌شود که یک بچه از کودکی علاقه به ساختن دارد دیگری دوست دارد قصه تعریف کند و بچه‌ای دیگر کم حرف و ساکت است. درک تفاوت‌ها یعنی دانستن این‌که هرکدام از این بچه‌ها با ویژگی‌هایی که دارند مسیری خاص خودشان را باید پیدا کنند.

۲- نگاه به الگوهای تکراری کاری٬ رفتاری و احساسی

توجه به این موضوع که فرزندان ما به‌شکل تکراری چه کارهایی را انجام می‌دهند یا چه نوع رفتارهایی دارند و هر کدام از این‌ها می‌تواند نماینده‌ی چه استعدادی در آنها باشد.

۳- توجه به علاقه‌مندی‌ها

علاقه‌مندی‌ افراد به موضوع‌های خاص همواره ردپایی از استعدادها را در خود دارند. توجه به علاقه‌مندی‌ها و نه فقط توجه به باید‌ها و اجبارها می‌تواند سرنوشت فرزندان را متحول کند.

۴- فرصت تجربه

بخش عمده‌ی شخصیت هر انسانی تا دوره‌ی نوجوانی او شکل می‌گیرد. بنابراین خیلی طبیعی است که بچه‌ها در سن خود علاقه‌های زیادی را از خود بروز بدهند و نیاز دارند تا کارها و فعالیت‌های مختلف را تجربه کنند. فراهم کردم فرصت تجربه برای فرزندان می‌تواند کمک بزرگی برای شکل‌دهی سرنوشت آنها باشد.

۵- توجه به مهارت‌های زندگی

بچه‌های ما چنان سرگرم درس و نمره و کنکور می‌شوند که هرگز فرصت نمی‌کنند بفهمند که زندگی کردن مهارت می‌خواهد. مهم‌تر از تحصیل در هر رشته کیفیت ارتباطی است که با دیگران برقرار می‌‌کنند. مهم‌تر از پول در آوردن به هرشکلی شناخت پول و زندگی با آن است. آنها هرگز فرصت این را پیدا نمی‌کنند که خودشان را در موقعیت‌های واقعی زندگی محک بزنند چرا که پدر و مادرها همه موانع را از سر راه آنها برمی‌دارند که آنها فقط سرشان به کتاب و درس گرم باشد.

در ادامه…

در ادامه این مطالب مثال‌هایی از دنیای واقعی را می‌آورم و سعی می‌کنم شما را با موفقیت‌ها و شکست‌های نگاه‌ها و نگرش‌های مختلف آشنا کنم. شما هم لطف کنید و این مطالب را برسانید به دست کسانی که فرزند دارند و برای سرنوشت فرزندانشان نگران هستند. کسانی که می‌خواهند بال‌های پرواز فرزندانشان را باور کنند.

نمایش 0 دیدگاه
  • raha
    پاسخ

    سلام
    شما مشاوره هم میتونید راجع به انتخاب رشته ی دبیرستان و کشف استعداد و این چور موارد بدید؟
    برای برادرم میخوام که امسال باید بره دوم دبیرستان و انتخاب رشته ولی واقعا نمیدونیم چه راهی رو بره.

    • امیر مهرانی
      پاسخ

      سلام در این زمینه کار من بیشتر کمک به پدر و مادرها و معلم‌هاست و انتخاب رشته انجام نمی‌دم.

  • سعید
    پاسخ

    من فکر می کنم روند شناخت استعدادها و توانمندیها در دوران مدرسه پروسه ای است طولانی مدت و نیازمند سیستمی است که بتواند کلیه داده ها و اطلاعات مؤثر در این زمینه را جمع آوری و این داده ها و اطلاعات را سازماندهی کرده و نتیجه مطلوب را به دست دهد. کنجکاوی های متنوع، هیجانات و احساسات در حال رشد و تکامل، شناخت محدود از خود و دنیای پیرامون از جمله عواملی است که ایجاب می کند ما فرایند کشف استعدادها و توانایی ها را پروسه ای طولانی مدت ببینیم.

    • امیر مهرانی
      پاسخ

      طبیعتا همینطوره و این مسئله یک شبه اتفاق نمی‌افته کمااینکه بچه‌ها در سن رشد مسائل مختلفی از خودشون بروز می‌دن و صرفا با نگاه به بخشی از رفتار یا عملکرد نمی‌شه دربارشون قضاوت کرد.

  • صادق
    پاسخ

    سلام … من 2 تا دختر 8 و 11 ساله دارم …به چه صورت میتونم استعدادهای اونها را شناسایی کنم …ممنون میشم من را راهنمایی کنید …با تشکر

    • امیر مهرانی
      پاسخ

      موضوع اینقدری ساده نیست که بخوام در کامنت به شما پاسخ بدم صادق جان. امیدوارم بزودی در همین زمینه هم کارگاه آموزشی داشته باشم و هم محتوای مرتبط‌تر که به شما کمک کنه.

  • محمدحسن بهرامی
    پاسخ

    با سلام، مطالب بسیار جالبی دارید و همچنین همین صحیت شما که ای کاش شخصی ما را راهنمایی می کرد در بسیاری از افراد وجود دارد.
    سوال اول:
    اینکه من در سن بالای سی سال هم می توانم به دنبال این باشم که واقعاً استعدادم چه بوده ؟ مثلاً علاقه ای که از کودکی مثلاً دوازده سیزده سالگی در من وجود داشته این بوده که در مورد مسایل فلسفی کتاب بخوانم و بعد از چندی به این علت که از این خواندن ها برای تو نون و آب نمیشه رها کردم
    و نکتۀ بعدی از کودکی در مورد مسایل مختلف کنجکاو بودم آیا کنجکاو بودن و یا خواندن کتب فلسفی می تواند نشان دهندۀ علاقه و استعداد باشد یا اینکه فقط یک علاقه همگانی است که برای من چند سال بیشتر ادامه داشته چون تا آنجا که من تحقیق کرده ام اکثر افراد در سنین بین 15 الی 20 علاقمند به این مسایل می شوند. واقعاً علاقه تا چه حد می تواند نشان دهندۀ استعداد باشد؟
    مثلاً شخصی را می شناسم بعد از 35 سالگی هم هنوز برای تفریح ریاضیات عمومی می خواند و فقط علاقه دارد و گاهی می خواند اما اگر استعداد این کار را داشت به یقین تا به حال نشانه ای علامتی در پیشرفت نشان می داد.
    سوال دوم:
    وقتی شخصی تحصیلات عالی در رشته ای دارد و بر حسب اتفاق روزی به مطبی می رود و مشاهده می کند که تفاوت درآمد و سطح زندگی یک پزشک با او چقدر است؟ نمی تواند این را به خود بقبولاند که استعداد آنجا معنایی دارد.
    یعنی بالاخره درآمد ها و سطح زندگی متفاوت است شاید شخصی بگوید او زحمت کشیده این را باید گفت که فرد مورد نظر هم در رشته خودش زحمت کشیده اما در رشته این فرد زحمت معنایی جز معنای بیشتر در گرداب فرو رفتن است. چون اساساً رشته های متفاوت مشتری های متفاوت دارند و بعضی رشته ها آنقدر مشتری دارد که در هر صورت مشکلی نخواهد داشت و بعضی دیگر در هر سطحی مشتری نخواهد داشت و به علت مشتری کم درآمد کمی خواهد داشت (مقایسه پزشکی -مشتری زیاد- و مهندس مخابرات-مشتری نسبتاً کم و رشتۀ جامعه شناسی _مشتری کم) اما تفاوت درآمد بسیار بسیار زیاد است.
    در این صورت شما مساله استعداد را چگونه مطرح می کنید؟ شاید شما بگویید همان رشته با درآمد کم اگر واقعاً استعداد داشته باشد منتهی به درآمد خوب می شود اما من به عینه افرادی را می شناسم که استعداد خوبی دارند اما درآمد آنها سقف دارند و هر چقدر خوب باشند تفاوتی نخواهد داشت.
    امیدوارم جواب مرا بدهید چ.ن این روزها خیلی درگیر این افکار هستم و منبعی عیر از شما را نمی شناسم که راهنمایی ام کند از اینکه طولانی شد معذرت می خواهم.

    • امیر مهرانی
      پاسخ

      محمدحسن عزیز پاسخ شما رو باید در یک مطلب جداگانه بدم. امیدوارم فرصت کنم و در این باره بنویسم.

  • زهرا نجفی
    پاسخ

    مطلب خوبی مستر مهرانی. همه جا اشتراک گذاشتم

  • امیرحسین اقدسی
    پاسخ

    «کسی که استعدادش را زندگی می‌کند، رشته‌ی مورد علاقه‌اش را پول‌ساز می‌کند.»
    شاید اگه این باور بیش‌تر توی جامعه ترویج بشه، حال‌مون خیلی بهتر از الان باشه …

یک نظر بدهید