جلسه آخر فصل رویای دورهی شناخت تواناییها، جلسهای است که شرکتکنندگان ارائه دارند. در این جلسه من صحبت نمیکنم و قرار است هرکسی درباره خودش و مسیری که طی کرده گفتگو کند. سعید میآید میایستد وسط کلاس و شروع میکند. صدایش میلرزد. بعد از چند جمله، اشکش جاری میشود. کسی چیزی نمیگوید. من هم سکوت میکنم. تلاش میکند حرف بزند اما نمیتواند. گریه، امان گفتن نمیدهد. کمکم به خودش مسلط میشود و بحثش را تمام میکند.
به من ایمیل میدهد که از دست خودم ناراحتم و فکر میکنم از ضعف من بوده که جلوی جمع گریه کردم. ارائههای دیگری داشتهام که همیشه خوب بودند اما اینبار نشد. ازم میپرسد در اینباره نظری دارم یا نه؟
سعید جان، ایستادن وسط یک جمع و از دل حرف زدن شهامت میخواهد و بیشتر از آن، ایستادن وسط یک جمع و احساس را آزاد کردن و اشک ریختن، شهامتی بزرگتر. من باور ندارم که گریه نشانه ضعف است. بهنظرم کسی که اشک میریزد یعنی احساس دارد. یعنی چیزهایی در زندگی هنوز دل او را میآزارد. یعنی دردمند است و دردمندی فکر میکنم یک موهبت است. هربار که اشکی که ناشی از دردیاست جاری میشود یاد این شعر مجذوب تبریزی میافتم:
مرد را دردی اگر باشد خوش است درد بیدردی علاجش آتش است
من فکر میکنم کسی که میایسند و اشک میریزد یعنی میخواهد خودش تغییر کند و دنیایش را هم تغییر بدهد. این اشکها مایهی سرافکندگی که نیستند هیچ، که مایهی سرفرازیاند. این اشکها را نباید پنهان کرد که باید فریاد زد. باید از تک تک قطراتش دفاع کرد چراکه سرچشمهاش اتفاقی است که در قلب تو افتاده.
سعید جان وقتی ایستادی و اشکها ریتم کلماتت را برید، به این فکر میکردم که آیا من هم شهامت اینگونه بودن را دارم یا نه؟
کسی که میایسند و اشک میریزد یعنی میخواهد خودش تغییر کند و دنیایش را هم تغییر بدهد. چه زیبا بود.
این احساسی رو که سعید تجربه کرده مطمئناً خیلیها سر کلاس شناخت تواناییها تجربه کردن، و به نظرم زیباترین، بی پیرایهترین و بی سانسورترین احساسات یک انسان میتونه همین لحظات باشه که از ته دلش صحبت میکنه و از همونجا هم اون قطرات جاری میشه.
همیشه از کودکی فکر میکردم چرا پدران و مادران ما به ما یاد دادن گریه کردن و اشک ریختن کار مردها نیست و فقط کار دختراست. در حالی که همیشه خودم در خودم به این نتیجه میرسیدم که وقتی اشک میریزیم، وقتی گریه میکنیم یعنی هنوز انسانیم و هنوز ته خودمون یه چیزی به اسم دل داریم که تمایل داره پاک باشه و خوبی کنه و خوبی بگیره. یعنی هنوز اون دل از سنگ نشده و برای آفرینش یک معجزه در این دنیا توان و قدرتی داره که شاید خیلیها توان انجام دادنش رو ندارن.
به همه کسانی که راحت اشک میریزن تبریک میگم و آرزو میکنم هیچ وقت و هرگز این قدرت رو از دست ندن که نه تنها یک نقطه ضعف نیست، بلکه حتماً حتماً حتماً یک توانایی بزرگ و ستودنی است.
سعید عزیز، امیدوارم هرگز این سرچشمه خشک نشه…
ممنون بهمن عزیز
راستش الان که این مطلب رو دیدم که به این صورت هستش برام خیلی جالب بود و البته نکته خوبش نظرات شما دوستان بود.
منم امیدوارم که این نعمت رو که اصطلاحا خیلی ها با سنگدلی برابر میدونن از دست ندم …..
ممنون
من سر کلاس وقتی سعید اشک میریخت به این فکر میکردم که چقدر چیزی که پیدا کرده به عنوان معنای زندگیش عمیقه و از عمق درونش بیرون میزنه… به نظرم این خیلی قشنگ و خوب بود و اینکه بعد از یه جایی دیگه سعی نکرد جلوی اشکش رو بگیره خیلی بهتر.
همیشه دوستهای آقا توی حرفهای صمیمانهشون به لحظاتی اشاره کردند که در تنهایی خودشون گریه کردند و اینکه متاسفانه فکر میکنند فقط اونا اند که گریه میکنند و این جمله که «مرد که گریه نمیکنه»… من به سعید افتخار میکردم که رویای عمیق خودشو پیدا کرده و با شجاعت موقع گفتنش اشکش هم درومد و بازم نگفت من ادامه نمیدم و بره بشینه، بلکه ایستاد و گریه شو کرد و بعدشم حرفاشو زد 🙂
امیدوارم در زندگی کردن معنای زندگیش موفق و خوشحال باشه
ممنون فرزانه ……
امیدوارم همه آدم ها بتونن اون چیزی رو که به زبون میارن و قلبا بهش اعتقاد دارن رو زندگی کنن.
واقعا شاید همون جمله کلیشه ای من رو کمی خجالت رده کرد …….. امیدوارم که بتونم در ادامه زندگیم ازش به بهترین نحو استفاده کنم.
خیلی خیلی ممنون از نظرت 🙂
عالی بود
اثر فوق العاده اشک رو میشه هنگام از دست دادن عزیزان به وضوح مشاهده کرد
چیزی که غیر قابل تحمله با دو روز اشک ریختن قابل تحمل تر میشه
اشک یعنی ، زنده ام !
گاهی چند قطره اشک به ادم جسارت و توانی میده ……. که صدتا کتاب و فیلم و کنفرانس نمیدن
یه جور جری شدن برای ایستادن و ماندن ….چون اون سوزی که از قلب میاد تبدیل به قطرات بلورین اشک میشه
به نظر درد ادمها رو تغییر میده
برای من گریه نشانیست از شفافیت قلبم. روزهایی که احساس زلالی و پاکی بیشتر است آسمان ابری با احتمال بارش باران است.