قلعه‌ای به بزرگی آرزوها

عکس از تبیان

ماجرا یک سفر است. سفری که در ظاهر قرار است به ساکنین منطقه‌ای به‌نام قلعه‌گنج کمک کند. دارم به اسم قلعه‌گنج فکر می‌کنم و سعی می‌کنم ارتباطی بین نام این منطقه با شرایط واقعی‌اش پیدا کنم. به این فکر می‌کنم که چطور نام این منطقه چنین عنوانی انتخاب شده است. یا باید آنجا گنجی بوده باشد و حالا نیست یا باید گنجی، جایی در این منطقه پنهان مانده باشد. به‌نتیجه‌ای برای این تناقض نمی‌رسم اما نمی‌توانم هم باور کنم که نام منطقه‌ای که اکنون محروم است معنای خاصی را تاکید نکند.

می‌گفتم؛ ماجرا سفر گروهی است که قرار است به ساکنین منطقه‌ای به‌نام قلعه‌گنج کمک کنند و به‌خصوص به کودکان آنجا که دوباره آرزوهایشان را پیدا کنند. آرزوها را تصویر کنند تا یادشان بیاید که در این دنیا دنبال چه چیزی باید باشند. اما من بی‌شک، بیشتر از هر کسی می‌دانم که سفر به‌ قلعه‌گنج برای گروهی که روی این پروژه کار کرده‌اند سفری به خود است. قلعه‌گنج نقطه‌ای است درون آنها که قرار است کشف بشود. پیدا شدن آرزوی کودکان قلعه‌گنج گره خورده به معنای زندگی و بودن اعضای این پروژه. این سفر همزمان که یک سفر جغرافیایی است، سفری است فرای کیلومترها به نزدیک‌ترین و به‌دورترین نقطه‌ی ممکن، به خود!

می‌گویم من بهتر از هر کسی می‌دانم؛ چرا که با تک‌تک اعضای این گروه در طول بیش از 3 ماه در دوره‌ شناخت‌توانایی‌ها همراه بودم و دیدم که هرکدام از آنها روزی آمدند، پشت میزی که من می‌ایستادم، ایستادند و درباره معنای زندگی خود و دلیل بودنشان در این دنیا صحبت کردند و دیدم که از این کشف حتی اشک شوق ریختند. در ترم 3 قرار بود این گروه‌ پروژه‌ای اجتماعی را انجام دهند که خودشان را بهتر ببینند و این پروژه چیزی شده که حالا همه می‌بینیم؛ قلعه آرزوها.

اگر قرار است خودمان را بهتر بشناسیم، اگر قرار است آرزوهایمان بیشتر رنگ بگیرند، اگر قرار است دلیل بودنمان در این دنیا را زندگی کنیم، باید و باید به‌دیگران این فرصت را بدهیم که خودشان را بیشتر بشناسند، به آرزوهایشان رنگ بدهند و دلیل بودنشان در دنیا را زندگی کنند. ما در این تعامل است که رشد می‌دهیم و رشد می‌کنیم.

اعظم، محمد نصیری، محسن، پرستو، الهام، نیلوفر، سپیده، محمد امامی، مهدی هاشمی، روزبه، علی و مهدی گنجی، آرزو می‌کنم که این سفر و این مسیر در تعامل با مردم قلعه‌گنج پر از کشف برای شما باشد. پس پیش به‌سوی قلعه‌ای به بزرگی آرزوها.

Showing 0 comments
  • محمد نصیری
    پاسخ

    یه دنیا ممنون مربی.ممنون از شما که کمکون کردین که راه بیفتیم هرچند کوچک کاری در جهت معنای زندگیمون انجام بدیم.

  • محسن رهگذر
    پاسخ

    متشکرم مربی، فقط همین رو میتونم بگم.

  • پرستو مسکریان
    پاسخ

    شبی که تو کلاس کاربامیل، پشت میز شما، ایستادم و از معنی زندگی‌ام گفتم، تا صبح نخوابیدم. برای اولین بار جمله‌ها را از زبان خودم می‌شنیدم. «من به این دنیا آمدم تا لحظه‌های زیبا را درک کنم و ازشان لذت ببرم، شخصی، شخصی، شخصی.»
    دیروز قلعۀ آروز‌ها رسماً افتتاح شد و فردا راهی قلعه هستیم و من در کنار گروهی که حالا به تک‌تکشان می‌بالم شخصی‌ترین وجد همۀ عمرم را تجربه می‌کنم. خوشحالم که قرار است به بچه‌ها کمک کنیم به آرزو‌هایشان فکر کنند و نقاشی‌اش را بکشند. این به نظرم‌‌‌ همان درک و لذت شخصی از هستی است که روزی با ترس و تردید آرزویش را داشتم. ممنونم مربی، ممنون از همه چیز.

  • علی
    پاسخ

    عالی بود مربی، داریم بهترین لحظه ها رو تجربه میکنیم…
    الان دقیقا دارم تو مسیر آرزوم و حرفای اون روزم پیش میرم، این عالیه .
    ممنون از همه چی مربی ، ممنووووووووون

  • الهام هدایتی
    پاسخ

    هر روز وقتی می بینم که یک سایت و وبلاگ دیگه طرح و اقدام ما رو به بهترین شکل و با بیانی دلنشین معرفی کرده و حمایت می کنه واسم قلعه آرزوها و قلعه گنج همه جا هست-در حالی که هنوز سفر بچه ها تموم نشده-از خوشحالی می خوام بال در بیارم، اشک شوق تو چشمام حلقه می زنه،خیلی زود رویامون واقعی شد
    مربی عزیز شماو تیم “کار با میل” بهانه و انگیزه این همه تحول شدید.برقرار باشید همیشه

  • سپیده
    پاسخ

    بالاخره قلعه آرزوها از حالت رویا بیرون آمد و رنگ واقعیت گرفت.ممنونم از همه که باعث شدن به این رویا جامه ی عمل بپوشانیم.حتی اون رئیسای بد اخلاقی که به ما مرخصی دادن.ممنونم از امیر مهرانی عزیز.شادو پیروز باشید

Leave a Comment