۷ درسی که از مستند سازی در همین حوالی آموختم

یک روز در سال گذشته، شخصی به نام رضا بهرامی نژاد از طریق صفحه تماس سایت با من تماس گرفت و این مطلب را نوشته بود:

جناب آقای مهرانی
من قصد دارم کارآفرینی کوچکی را در زمینه خدمات هنری انجام دهم و مایلم که سایتم دفتر کارم باشد . آیا می توانم از شما مشاوره ای در این زمینه بگیرم؟ چون خودم خیلی آشفته ام و ایده هایم وضوح ندارند.

رضا بهرامی نژاد

رضا بهرامی نژاد

من مثل روال همیشه از طریق ایمیل احتمالا بهش پاسخ دادم و به همراه شماره تلفن، و رضا با من زمانی تماس گرفت که داشتم به همراه همسرم مهمانی می رفتم و ازش عذرخواهی کردم و قرار شد بعدتر تماس بگیره. این زمان بعد شاید حدود یکماه طول کشید. رضا در ابتدا برای من مثل یک مشتری سازمانی بود که قرار بود من زمان و هزینه مشاوره ام را اعلام کنم و او هم در قالب یک مشتری روبروی من بنشیند. انتهای جلسه اول ملاقاتمان در دفترم (که حالا ندارمش و راحت شدم) هرچه سعی کردم نشانه هایی از مشاور بودن خودم و مشتری بودن رضا را پیدا کنم، نشد که نشد. خلاصه که کار ما به صحبتهای جذاب رسید. به چتهای از ساعت دوازده شب تا سه و چهار صبح در تعطیلات عید و به یک رابطه دوستانه انرژی بخش و پر از خلاقیت که اوجش در قرارهای نشر ثالثی با دمنوش بهارنارنج است.

اما اگر قرار بود من چیزی به رضا یاد بدهم فکر می کنم دوبرابرش را به من یاد داد. دیدگاهی که او بعنوان یک فیلمساز داشت، نگاهی تازه بود که من هیچگاه تجربه اش نکرده بودم. این هفت نکته شاید به درد شما هم بخورد:

1– مشاهده کنید

اتفاقها در اطراف شما می افتند. باید به وقایع اطراف حساس بود و آدمها را دید. همه چیز در قالب سیستم خلاصه نمی شود. زندگی درست مثل زندگی است. جریان دارد.

2– تحقیق کنید

تحقیق برای من یعنی گوگل، مجموعه ای از ebookها و منابع اطلاعاتی درباره نرم افزارها، سیستمها و سازمانها. تحقیق مستند ساز اما چیزی فراتر از این ماجراهاست. مستند ساز وارد جامعه میشود. تحقیق او یعنی حضور فیزیکی در نقطه ای که برایش ممکن است مفید باشد. یعنی شناختن آدمها و فکرهای جدید.

3– انرژی داشته باشید

خیلی سخت نیست اگر بابت موضوعی هیجان زده می شوید با انرژی هرچه تمام راجع به آن صحبت کیند و بالا پایین بپرید. می توان همیشه اتو کشیده نبود و افراد را به مثابه سازمان ندید. آدمها آدمند و شما هم آدمید در مقابل آدمهای دیگر.

4– در کار خود جدیت داشته باشید

دوستی سر جای خودش. اما اگر قرار است کار کنید باید کار کنید. اگر قرار است کار با کیفیت کنید می توانید وقتی دوربین را به سمت دوستتان گرفته اید و فیلمبرداری می کنید و دوستتان ناخودآگاه لبهایش را ورچید (کاری که هر 100 سال یکبار می کند و درست همان لحظه مقابل دوربین این اتفاق می افتد) سرش داد بزنید و بگید: لباتو اونجوری نکن (با خشم) بعد دوستتان درجا سکته کند.

5– همه چیز را شما بلد نیستید

اگر من روزی تصمیم می گرفتم که از قدرت فیلم برای کاری استفاده کنم احتمالا می رفتم و فیلمسازی یاد می گرفتم. اما فیلمساز چون با یک تیم کار می کند و  تخصص هرکس در هر کار را می شناسد، می داند که اگر قرار است سایت داشته باشد، دلیلی ندارد که خودش همه چیز را یاد بگیرد و انجام بدهد.

6– اجرایی باشید

همیشه نمی توان نشست و مشاوره داد. گاهی باید آستینها را بالا زد، بیل دست گرفت و شروع کرد به کندن زمین. فکر خوب به تنهایی به دردی نمی خورد مگر اینکه فکرتان را در دست بگیرید به اینطرف و آنطرف بروید، نفی بشوید، نادیده گرفته بشوید، گاهی حتی مسخره شوید و باز ادامه بدهید تا زمانی، جایی، بالاخره فکر خوب شما نتیجه بدهد.

7– به قدرت رسانه ها ایمان داشته باشید

بدون هیچ توضیح اضافه.

پی نوشت:

رضا برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم مستند از بیست و دومین جشنواره فیلم فجر است و به تازگی سایت شخصی اش را با محوریت بلاگ راه اندازی کرده و در جریان هستم که مطالب جالبی در بلاگش قرار منتشر کنه. تجربه فیلمسازی، روزنامه نگاری، عکاسی، موسیقی و گرافیک فکر می کنم به نقطه جالب توجهی برسه. در سایتش می توانید درباره و نمونه کارهایش را مطالعه کنید.

پروژه مشترکی با رضا شروع کرده ایم که کم کم راجع به آن اطلاع رسانی خواهیم کرد.

نمایش 0 دیدگاه
ترک بک ها

یک نظر بدهید