چطور زندگی ناموفق داشته باشیم؟

هفته پیش تئاتری دیدم با عنوان ۲۰۰۰۰ فرسنگ زیر دریا که همسرم در اون بازی می‌کرد. ایده‌ جالبی در این نمایش وجود داشت که باعث شد  این مطلب رو بنویسم. در نمایش ۳ زوج سه دوره زمانی مختلف رو تجربه می‌کنند و اتفاقا در روند زندگی خود به مشکل برخورده‌اند. هر سه مرد داستان بازی لیونل مسی را تماشا می‌کنند و در این نمایش مسی دیگه اون قهرمان همیشگی نیست چرا که در زندگی شخصی خود دچار مشکل شده و بر همین اساس کتابی نوشته با عنوان “چطور زندگی ناموفق داشته باشیم؟” مردهای نمایش با راه‌کارهایی که در این کتاب نوشته شده سعی می‌کنند که زندگی خود را سروسامون بدهند و موفق نمی‌شوند.

احتمالا به مجموعه کتاب‌های هر شخصی که نگاهی بیاندازید، تعدادی کتاب درباره موفقیت و داشتن زندگی موفق پیدا می‌کنید. کتاب‌هایی که خواندنشان انرژی فوق‌العاده‌ای به خواننده می‌دهد. کتاب‌هایی که گاهی تمرین‌هایی هم ارائه می‌کنند برای داشتن زندگی موفق. کتاب‌هایی که با خواندشان فکر می‌کنیم زندگی‌مان ارزش از نو شروع کردن را خواهد داشت. اما تنها چند روز بعد از خواندن کتاب همه چیز به حال عادی برمی‌‌گردد. خبری از آن احساس خوب و آن همه انرژی نیست. کارهایی که در کتاب‌ها پیشنهاد شده دیگر انجام نمی‌شود و زندگی برمی‌گردد به همان روالی که داشت. بعد حتی ممکن است حسی از ناامیدی هم به ما دست دهد و فکر کنیم که راهی برای پیشرفت وجود ندارد.

سوال:‌ واقعا چه اتفاقی می‌افتد که کتاب‌های موفقیت آنطور که باید کار نمی‌کنند؟ چه اتفاقی می‌افتد که همه چیز خیلی زود به روال عادی برمی‌گردد؟

بسیاری از این کتاب‌ها براساس تجربه‌های شخصی نویسنده شکل گرفته. وقتی صحبت از تجربه شخصی می‌کنیم، یعنی ویژگی‌های شخصیتی نویسنده در شکل‌گیری راه‌حل‌های آن کتاب نقش دارد. مثلا در بعضی از کتاب‌ها پیشنهاد می‌شود که خواننده هر روز تصویری از موفقیت را تجسم کند. این موضوع برای نویسنده معنا داشته و الزاما برای خواننده ممکن است معنا نداشته باشد. ممکن است شخصی توانایی تجسم بالایی نداشته باشه. ما آدم‌های متفاوتی هستیم. الزاما وجود یک راه برای رسیدن به موفقیت برای همه آدم‌ها نمی‌تواند وجود داشته باشد. مثلا بعضی از افراد هستند که توانایی تمرکز بالایی دارند و وقتی کتابی صحبت از نوشتن روزانه کارها و برنامه‌‌ریزی آنها می‌کند برای چنین فردی این موضوع مفهوم پیدا می‌کند در حالی‌که ممکن است این کار نه‌تنها به شخص دیگری کمک نکند، بلکه مانع حرکت او هم شود. پس الزاما هر موضوع درباره شیوه‌های موفقیت نمی‌تواند برای همه آدمها کار کند.

سوال:‌آقای امیر مهرانی پس شما دارید می‌گید که خوندن این کتاب‌ها وقت تلف کردنه؟

جواب: خیر. خواندن این کتاب‌ها وقت تلف کردن نیست. اتفاقا خواندن این کتاب‌ها به‌عنوان محرک و برای ساکن نماندن و انگیزه گرفتن برای پیشرفت خیلی خوب است. اما ممکنه شما از ده کتابی که می‌خونید یکی از اونها رو خیلی خوب درک کنید و فکر کنید که راه‌حل‌هاش مناسب شماست.

سوال:‌ با این حساب باید زمان زیادی صرف کرد، کلی کتاب خوند تا شاید بعضی از اونها به کار بیاد؟

جواب: اگر فقط قرار باشه به کتاب‌ها اکتفا کرد جواب به این سوال مثبت خواهد بود. اما اگر شما توانایی‌ها و استعداد‌های خودتون رو بشناسید بهره‌وری بهتری می‌توانید از این کتاب‌ها و تمام مباحث موفقیت داشته باشید. به این دلیل که متوجه خواهید شد چه محرکی، چه تمرینی و چه الگوی کاری مناسب شما خواهد بود و براین اساس می‌توانید مسیر حرکت خود را سریع‌تر شناسایی کنید. مثلا بعضی از افراد توان آینده‌نگری ندارند.(در بسیاری از کتاب‌ها از شما می‌خواهند که آینده‌نگر صرف باشید) ممکنه شما به این بگید نقطه ضعف. در اون کتاب‌ها هم به این وضعیت می‌گن نقطه ضعف. اما همین ویژگی لحظه‌ای بودن و عدم توان آینده‌نگری می‌تواند به یک شخص در انجام کارهای لحظه‌ای و اورژانسی کمک کند. فردی با این ویژگی می‌تواند در کارهای که باید تصمیمات سریع در زمان کم گرفت موفق باشد. لازم نیست همه آینده نگر باشند.

——————————————————————————————————————————————

کارگاه شناخت توانایی‌ها و نقاط قوت -۶ خرداد ۱۳۹۰ – برای ثبت نام کلیک کنید.

نمایش 0 دیدگاه
  • Matin
    پاسخ

    مثل همیشه عالی

  • مژگان بهروان
    پاسخ

    چقدر این مطلب خوبه…دوست داشتم:)
    عنوان مطلب مثل همیشه عالی انتخاب شده…
    فقط در مورد سوال آخر،برای اینکه کتابهایی رو بخونم که واقعا به کار من بیاد، از توصیه افرادی استفاده کردم که از نظر شخصیتی به من نزدیک بودن و کتاب رو خوندن

  • محمدرضا حسومیان
    پاسخ

    مطلب جالبی بود.
    من همیشه این موضوع رو برای دانشجوهام مطرح میکنم که کتاب های موفقیت یا سخنرانی های انگیزشی نقش یک موتور محرک رو ایفا می کنند، توانایی ها و مهارتهای شما نقش چرخ های خودرو و هدف گذاری و برنامه ریزی نقش شناخت شما از مقصد و مسیر حرکت. اگر انگیزه داشته باشید ولی توانایی و مهارت نداشته باشید(یا از توانایی و مهارتهای خودتون آگاه نباشید مثل خودرویی خواهید بود که موتور قدرتمندی داره ولی بدون چرخ حرکت میکنه( نتیجه بعد از طی چند متر متوقف میشه) اگر انگیزه و توانایی رو داشته باشید ولی هدف و برنامه نداشته باشید شبیه خودرویی میشید که توی جاده ای اشتباه به ناکجااباد میروید.(اینجا هر چه موتور و چرخ ها بهتر عمل کنند شما بیشتر از مسیر و هدف واقعی که باید دنبال می کردید دور میشید)
    پاینده باشید

  • roho
    پاسخ

    سلام
    مطلب خوبی بیان کردید
    من یاد فیلم Inception افتادم
    جایی کاب به آدریانی میگه باید قبل از رویا توتم ای رو با خودت داشته باشه تا توی رویا بدونی که این رویاست و بعد از برگشت با لمس اون واقعیت و رویا رو تمیز بدی و این توتم باید چیزی خاص باشه و نباید کس دیگه ای اون رو لمس کنه.

    من اینها رو با چند مطلب مرتبط میدونم ، تعیین هدف و برنامه داشتن برای رسیدن به هدف و تفاوت قائل شدن بین هدف و آرزو ( ثروت ، مقام ، .. ) البته این آرزوها میتونه هدف های کوچک هم باشه ولی بعضا بدون برنامه و هدف فقط رنگ خیال بافی به خود می گیرند.
    هرکسی مثال ها و سرگذشت و روشهای زیاد و متفاوتی رو می بینه یا میشنوه ام اگر بخواد خودش به خواسته برسه باید باوری تو ذهنش شکل بگیره که اون رو مصمم و مصر به رسیدن اون هدف بکنه و این باور همون توتم هست که باید با کسی اون رو مطرح نکنی .
    برای رسیدن به اون باور باید یاد گرفت سوال کرد ولی بیان اون باید بعد از رسیدن به اون هدف انجام بشه ( مطلبی رو اقای مهرانی با همین مضمون برای بیان نکردن اهداف بیان کرده اند )
    دیگر اینکه باید تغییر کرد چون اگر نتوان تغییر در زندگی و رفتار ایجاد کرد رسیدن به هدف امکان پذیر نخواهد بود و در آینده تغییرات محیط موجب سختی زندگی خواهند شد.
    و دیگر اینکه برنامه رسیدن به هدف باید تقسیم شده و کوتاه باشد و اجبار و نارضایتی را برای شخص ایجاد نکند بلکه هر قسمت باید شادی و ذوقی ایجاد کند برای رفتن به مرحله بعد ( وقتی از روی نهری رد میشویم هر گام از سنگی به سنگ دیگر انگیزه رسیدن به آن سوی نهر را بیشتر میکند و اگر روی سنگ بایستیم در آب خواهیم افتاد )

    به نظرم هر کسی حتی آدمهای لحظه هم به لحظه اندیشدن به آینده و رسیدن به جایگاه مورد پسند میرسند منتها تفاوت در نوع تربیت و رسیدن به خواسته هست، یکی کودک درونش زود رشد میکنه و قانع هست و دیگری هنوز حسرت هایی داره که میخواد کودک درون رو راضی نگه داره و به آینده در آینده ای نامعلوم فکر خواهد کرد.

  • امیر مهرانی
    پاسخ

    @roho نکات خیلی خوبی بود. ممنون.

  • یوناس
    پاسخ

    سلام .. باهاتون موافقم .. هر آدمی باید راه هماهنگ خودشو انتخاب کنه تا موفق شه
    از رو تجربه شخصی نمی شه برای کسی نسخه پیچید چون آدما با هم تفاوتای زیادی دارن
    راهی که برای یکی می تونه پر از نور باشه برای دیگری ممکنه ظلمت به ارمغان بیاره .. برای همین آدما تا یه جایی می تونن به تجربه های دیگران نگاه کنن ولی انتخاب راهشون باید با توجه به ویژگیهای خودشون و عملکردشون تو شرایط مربوطه باشه
    ممنون سایت خوبی دارید

  • قدیریان
    پاسخ

    سلام 🙂
    گفتم کامنتی بذارم یعنی که وبلاگتان را دنبال میکنم. مطالب خوبی میذارید. به خصوص سخنان بزرگان و آدمای موفق و نتایجی که ازشون میگیرید.
    یه دلیل دیگه هم که این کتابا ممقطعی به آدم انرِژی میدن اینه که به نظرم این انرژیه هی باید داده بشه:دی بعد خب کتاب رو یه هفته میخونی و میره و شاید خیلی از مطالبش رو هم فراموش کنی!

یک نظر بدهید