کار مورد علاقه بعد از ۳۰ سال

بیشتر روز‌ها بدون وسیله نقلیه شخصی می‌رم سرکار. این موضوع از چند نظر برام خوبه. اول اینکه فرصت می‌کنم تو ترافیک یا مطالعه کنم یا با تمرکز پادکست گوش کنم و از طرف دیگه معمولن اتفاقهایی که در تاکسی می‌افته و بحث‌هایی که شکل می‌گیره هم جالبه. و نکته مهم اینجاست که مجبور نیستم دربه‌در جای پارک بشم.

امروز تو میدون ونک سوار یک ریو شدم که دنبال مسافر می‌گذشت. اصولن وقتی سوار چنین ماشین‌هایی می‌شی می‌دونی که طرف راننده نیست و تو مسیر رفت یا برگشت خود مسافر سوار می‌کنه و اتفاقا بحث و صحبت در این نوع ماشین‌های بیشتر شکل می‌گیره. راننده این ماشین ریو آقای جا افتاده‌ای بود که میونه راه تصمیم گرفت به صحبت و نمی‌دونم چرا کلن روی صحبتش هم با من بود. داشت تعریف می‌کرد که امروز رو صرف دوندگی در ادارات کرده برای اینکه مدت سربازی‌اش هم به سابقه کارش اضافه بشه که بتونه زودتر بازنشت بشه.

بعدش گفت دیگه باید جا رو بدیم به جوونها اما لحنش طوری بود که من احساس کردم کنایه می‌زنه که همینطور هم بود. ادامه داد که تو محل کار من باند بازیه و این جوونارو می‌ندازن به جون من و من هم خسته شدم. ازش پرسیدم در چه زمینه‌ای کار می‌کنید؟ گفت من مهندس مکانیک هستم. بعد دوباره صحبت رو ادامه داد که آره می‌خوام سر 30 سال بازنشست بشم و بعدش دیگه کار شیرین انجام بدم. پرسیدم منظورتون از کار شیرین چیه؟ گفت می‌خوام یکی دو سال به خودم سختی بدم بیمه تکمیلی رو بصورت کامل پرداخت کنم بعدش هم دیگه کار مشاوره‌ای و ساعتی انجام می‌دم. به شرکت‌هایی که می‌خوام باهاشون کار کنم می‌گم اینقدر دستمزد ساعتیمه و شیرین کار رو انجام می‌دم و با همون روشی که دوست دارم باهاشون کار می‌کنم و دیگه این دردسرها رو ندارم. و البته حسی که در صداش بود امیدواری رو می‌رسوند. دورنمایی برای خلاصی از شرایط فعلی رو می‌شد در حرفاش دید. اما نمی‌دونم چرا یکدفعه بهش گفتم به نظرتون دیر نیست که بعد 30 سال کار کردن تازه تصمیم گرفتید که به روش مورد علاقه‌تون کار کنید؟

نمی‌دونم به فکر فرو رفت یا از حرفی که من زدم خوشش نیومد، چون دیگه باهام صحبت نکرد. اما هنوز برام سواله که چرا باید 30 سال صبر کرد تا به کار مورد علاقه رسید؟

نمایش 0 دیدگاه
  • سامان
    پاسخ

    رفيق بد جوری زدی تو ذوق بنده خدا

  • رامین
    پاسخ

    سادس چون میترسه اگه به سمت علاقش بره و کار فعلیش رو رها کنه یا کم کنه از لحاظ مالی تو مشکل میفته و نمیتونه این ریسک رو انجام بده!

  • نگار
    پاسخ

    تو این کشور که هیچ رقمه نمیشه رو اوضاع اقتصادیش حساب باز کرد همچین کاری ریسک بزرگیه که اگر جواب نده طرف کلاً نابود میشه! واقعا فکر میکنید نسل قبل از ما وقت فکر کردن در مورد علایق اش رو هم داشته ؟ ما اکثرمون اگر چند ماه بیکار باشیم خیالمون راحته که پشتوانه داریم، هرچقدر هم که بگیم رو پای خودمون ایستادیم باز هم نمیشه کمک خانواده رو نادیده گرفت اما نسل قبل برعکس بوده، یعنی اکثرا خرج مادر و پدر رو هم میدادن. به همه اینها اضافه کنید انقلاب و جنگ و تغییرات فرهنگی و … یه زمانی ملت فقط فکر جونشون بودن!

  • صندوقک
    پاسخ

    منهم می‌خواستم کامنت نگار رو بگذارم. در این کشور اوضاع تقریبا در سی سال گذشته همیشه بنوعی بی ثبات بوده است بنابراین دیگر در انتخاب شغل وقتی مسئولیت یک خانواده را هم بدوش داشته باشی جای چندانی برای پرداختن به علائق شخصی نمی‌ماند بنابراین چاره‌ای نیست جز چسبیدن به یک آب باریکه ( این کلمه موردعلاقه اکثر پدران و مادران است) و امید به اینکه روزی برشد که بتوان آنطور که دوست داشت کار کرد.

  • نوید
    پاسخ

    من فکر می کنم در هر جامعه ای که باشیم.با هر نوع وضع اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی میشه راه های تازه ای برای زندگی کردن پیدا کرد.همه ما فکر می کنیم زندگی در یک حد مطلوب حتما به ÷شتوانه مالی زیادی نیاز داره.بله من نقش پول رو نا دیده نمی گیرم و اصولا اگر پول نباشه نمیشه زنده بود چه برسه به اینکه در حد مطلوب…
    اما تا حالا شده که به جای اینکه بگیم نمی تونیم و نمیشه یکم فکر کنیم که چطور میشه و چطور می تونیم؟
    زندگی کردن در یه استاندارد خاص حق همه انسان هاست.اما این استاندارد ها برای همه یکسان نیست و به خیلی مسائل بستگی داره.با این حال نمیشه گفت انسان امروزی حتی در جامعه ای به بی ثباتی ایران برای زندگیش هیچ استانداردی قائل نیست.اگر اینطور باشه در واقع شخصیت اون آدم هم به نوعی زیر سوال میره.نهایتا با همه مشکلاتی که داریم.با همه بی برنامگی هایی که در جامعه هست و با همه این مسائل باید گاها نه با خواهش و تمنا بلکه با باید هایی خودمون رو مجاب کنیم که ما هم انسانیم و زندگی در حد استانداردی که خودمون با منطق بهش می رسیم حق ماست.به جای ناراحتی از وضع موجود و انتظار کشیدن برای حمایت از این غم و غصه ای که هیچ وقت از طرف هیچ کس حمایت نخواهد شد خودمون به دنبال حل اونها باشیم.
    انسان امروزی باید چند منظوره فکر کنه و چند منظوره زندگی کنه.
    موفق باشید.

  • نگار
    پاسخ

    @نوید

    مواردی که گفتید درست اما اینها چیزهایی هستند که ما یاد گرفتیم(شاید هم به واسطه همون تجربیات نسل قبل) زمان ما این نوع تفکرات مد شد وگرنه در اون زمان استاندار همون آب باریکه ای بود که صندوقک اشاره کرد و تفکرات جدید و خلاقیت یا تطبیق دادن علائق با شغل افراد نوعی تنبلی یا در رفتن از زیر بار مسئولیت تلقی میشد که از طرف خانواده و اجتماع فشار زیادی رو وارد میکردند تا اون شخص (به زعم خودشون) سر به راه بشه ! این درست که ” با هر نوع وضع اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی میشه راه های تازه ای برای زندگی کردن پیدا کرد” اما خداییش فعلا نفسمون از جای گرم درمیاد! باید تو شرایط طرف مقابل قرار بگیریم تا ببینیم چند مرده حلاجیم، شاید همین آقا، در شرایط فعلی ما، خیلی جولوتر از چیزی که الان هست قرار میگرفت.

  • رضا قربانی
    پاسخ

    خیلی از رفقا و دوستان و آشنایان گمان می‌کنند اگر این X تمام شود بعدش می‌روم سراغ چیزی که دوست دارم. جای X هر چیزی می‌توانید بگذارید. از درس و امتحان و سربازی و ازدواج و بچه و کار و هر چی که گرفته.
    این از نظر روانی هم به این خاطره که ما می‌ترسیم. ما از عدم تعادل می‌ترسیم و گمان می‌کنیم اگر تغییری ایجاد کنیم دچار عدم تعادل می‌شویم.
    فکر می‌کنی کسی که 30 سال یه جور خاصی زندگی کرده حالا می‌تونه سبکش رو عوض کنه؟

  • میلاد
    پاسخ

    متاستفانه کم نیستند ادم هایی که در چارچوب سیستم های دولتی محسور شدند که نه علاقه و جسارت دل کندن از اون رو دارند و نه اشتیاق و پشتکاری برای بهتر کار کردن .
    تا بوده همین بوده و فکر هم نمی کنم با سیستم جاری فعلی ؛ هیچوقت این چرخه درست بشه .

  • فرشید
    پاسخ

    این بهترین حرفی بود که میتونستی بهش بزنی. واقعاً کاری ما همه باید بتونیم بکنیم همینه. اول مهارت و معلومات و بعد شغل مورد علاقه.
    متاسفانه ما درآمد ثابت و یا امنیت شغلی رو قربانی علایق کاریمون میکنه. واسه همینه که دنبال بازنشستگی هستیم

  • محسن
    پاسخ

    برای ایشون بد نیست که هنوز ایده هایی برای کار شیرین مورد علاقش باشه، ولی برای یه جوون بده که منتظر پیش آمدن شرایط کار ایده آلش باشه، شاید مثل خودم…

    به هر حال مطلب به درد بخوری بود. مچکر.

  • جم
    پاسخ

    بدی ما ادمها همینه که همش دنبال یه حاشیه امن برای خودمون هستیم. همین الانشم اون اقا اول میخواد موقعیتش رو تثبیت کنه بعد بره دنبال علاقه اش. بعد 30 سال هنوز هم نمیخواد ریسک کنه یا امنیت خودشو به خطر بندازه!

  • محمد حسین
    پاسخ

    یک جورایی سوالتون من رو به یاد این پستم انداخت
    http://fullnet.ir/?p=3406
    سوال خوبی بود

  • نیام
    پاسخ

    به نظر من طرف شما اتفاقا بسیار آدم خوش فکری بوده است.
    از کجا میدونی که توی این 30 سال از کار فعلیش لذت نمیبرده. خیلی خوبه که بعد از 30 سال هنوز داره به موقعیت های جدید فکر میکنه!
    به نظر من آدمی که بعد از 30 سال همچنان از کارش راضی باشه خیلی آدم بی نمکی است! مگه ما هنوز با اسباب بازی های دوره کودکی دل خوشیم؟ با بالغ تر شدن ما، اولویت ها و مطلوبیت هامون هم تغییر میکنه!
    ایده های جدید در اثر تجربیات جدید و شناخت جدید تر موضوعات متفاوت ایجاد میشود.
    شاید ایشون بعد از 30 سال تونسته یه ایده خوب پیدا کنه. من بهش تبریک میگم که هنوز دنبال رویاهاش هست!

  • فرزاد
    پاسخ

    البته حرف درستی زدی! اون بنده خدا هم بعید میدونم موفق بشه آدمی که 30 سال با محذورات بخش دولتی کار کرده دیگه محافظه کاری و کندی تو پوست و خونشه نمی تونه با سرعت و شرائط خشن بخش خصوصی کنار بیاد! خیلی زود پارک نشین میشه!

  • me
    پاسخ

    @رامین
    دقیقا چون ریسک هر تغییری اینجا (شایدم همه جا ) بالاست

یک نظر بدهید