پست مهمان:‌از زبان یک کارشناس دولتی

مطالبی که این هفته در مورد کارمندی و کار مستقل نوشتم بحث‌های زیادی به همراه داشت. یکی از این بحث‌ها به تبادل اطلاعات ایمیلی با یکی از خوانندگان منجر شد که تجربه 8 ساله در کار دولتی دارند و به گفته خودشون همیشه رویکرد مثبتی در کار داشته‌اند اما تغییرات مدیریتی (اتفاق معمول در دستگاه‌های دولتی) و به طبع آن تغییر نگرش به کار، شرایط را به گونه‌ای کرده که نمی‌توان با دیدگاه مثبت به کار ادامه داد. به همین دلیل از ایشان اجازه گرفتم تا بخشی از متن ایمیل را اینجا منتشر کنم تا همین موضوع را با دیگران که در این زمینه نظرات مفیدی داشتند به اشتراک بگذارم.  این متن در مورد مطلب 7 نکته که به شما کمک می‌کند کارمند نباشید نوشته شده است.

محل کار من که یک سازمان دولتی است، در آن دیدگاه مدیریتی و روش های خاص مدیریتی حاکم است که با هر تغییر در سطح مدیران تاثیر مستقیم بر پروژه های جاری و موفق سازمان می گذارد.

شاید این امر بدیهی و طبیعی به نظر برسد و کارشناسان و کارشناسان مسوول همیشه باید مطیع نظرهای مدیریت باشند اما این روال در هشت سال گذشته سابقه کاری من بی سابقه بوده و تجربه ای به این شکل نداشتم، چون همیشه چه به عنوان مدیرپروژه یا کارشناس فنی، توانسته بودم به طرق مختلف درخصوص پروژه هایی که در دست داشتم به بهترین نحو ممکن، پاسخگو باشم ولی درخصوص مدیریت جدید با توجه به جلسات متعددی که با ایشان داشتم، نتوانستم به یک زبان مشترک با ایشان برسم و مدام با ایجاد تغییر در نظرات و پیشنهادات ایشان مواجه هستم که در نهایت این امر برایم مسجل شده که هدف اصلی در تمامی این پروژه ها نفی مدیریت قبلی و ایجاد و اعمال تغییرات است و نه هیچ موضوع دیگر، حتی تعریف پروژه های جدید. حال اگر بخواهم این مساله رو با نکاتی که شما فرمودید مرتبط کنم، می توانم این طور بیان کنم که:

تخصص: این امر هیچ اهمیتی برای مجموعه فعلی نداشته و اصلا به عنوان معیار سنجش قرار نمی گیرد.

جامع فکر کردن: این امر صحیح است اما در شرایط حاکم منجر به اتخاذ هیچ نوع تصمیمی نمی شود.

قبول مسوولیت: قبول مسوولیت در شرایط حاکم نشانه ی مثبتی نیست، هرچه کمتر قبول مسوولیت کنید، کمتر در چالش های بی نتیجه با مدیریت قرار خواهید گرفت که تنها نتیجه اش، ایجاد سردرگمی و رسیدن به نتایج تعریف نشده کاری است.

آگاهی از نتایج: در این شرایط به هیچ عنوان نمی توان نتیجه را پیش بینی کرد، چون مسلما هرآنچه با تجربه و علم پیش بینی می شود، حتما با آنچه که با تصمیمات حیرت آور مدیریت فعلی به آن می رسد فرسنگ ها فاصله دارد.

آگاهی از وقایع بازار کار: این مورد تنها برای آگاهی و بهره برداری شخصی قابل استفاده است و جایی در فعالیت های کاری تعریف شده در شرایط کاری فعلی ندارد.

درست بازی کردن در زمین: فکر می کنم زمینی که در آن بازی می کنم زمین من نیست ولی در طول این ده سال نهایت سعی ام را کرده ام که درست بازی کنم.

به چیزی بزرگتر از مزایا فکر کنید: این بزرگترین و دردآورترین بخش تغییرات ایجاد شده طی یک سال گذشته در شخصیت کاریم است. در طول مدت هشت سال گذشته به هیچ عنوان و در هیچ لحظه ای مزایا با تعریفی که داشتید برایم در اولویت نبوده و متاسفانه طی یک سال گذشته جز این مورد را در اولویت قرار نداده ام! و این مساله تنها به شیوه برخورد مدیریت و نگاه ابزاری به کارمندان برمی گردد و به هیچ عنوان این انگیزه را برای شخص من ایجاد نمی کند که نوع کار و فعالیت من است که دارای ارزش است نه ساعات کاری که در سازمان دارم، با توجه به این دیدگاه من هم نتوانستم بیش از پیش با شرایط مبارزه کنم و دیدگاه خودم را حفظ کنم.

اگرچه من همیشه به عنوان یک فرد مثبت اندیش که به نظرات و شیوه های اتخاذ شده احترام می گذارد، شناخته شده هستم و معمولا توانسته ام خودم را باشرایط مختلف وفق دهم، اما این بار نتوانستم طی این یک سال با شرایط موجود کنار بیایم و راه کاری جز به حاشیه رفتن و در انتظار گذر زمان بودن نداشتم. گرچه این زمان فرصت مناسبی برای مطالعات گسترده، تکمیل تحصیلات و برخی کارهای نیمه کاره ام بوده است.

نمایش 0 دیدگاه
  • roho
    پاسخ

    مطلبی که دردآور هست که کار و کار مندی رو دچار تهدید میکنه بحث مدیریت سازمان هست.
    در ارگانهای دولتی کلان مدیریت ها معمولا 4 یا 2 ساله هستند مگر شخص بسیار فعال باشد و وابستگی نداشته باشد ، چون با تغییر دولت روند تصمیم گیری ها عوض میشه و مدیریت ها تغییر پیدا می کنند و کارمند می بایست برای مدیر کار کند نه سازمان ( مرا چیزی باید گفت که سلطان را خوش آید نه بادنجان را )
    نکته دیگر اساس کار سازمان هست که معمولا برای ارائه یک طرح زمان بسیار زیادی برای مطالعات و آینده نگری و امکان سنجی ها و برآورد قیمت صرف میشه و بعد برای تخصیص اعتبار و اجرا پیش برده میشه.
    خب تااینجای قضیه خیلی منطقی هست اما تصمیم فردی و بدور از همفکری مدیریت تعیین میکنه که کار یا پروژه اجرا بشه یا اگر در حال اجراست متوقف بشه.
    و اینجاست که سوال پیش میاد که صرف هزینه های زمانی و مالی کاری که لغو شد از کجا پرداخت میشه و آیا با این روند کار کردن برای چنین سیستمی منطقی هست ؟
    تا چه زمان می توان به این روال ادامه داد؟
    و دیگر اینکه در سیستم می بایست انفعالی بازی کرد یا فعال ؟

    البته شرکت های خصوصی هم مستثنای این قضیه نیستند و اونها از طرف دیگر بام به زمین می افتند.

  • A
    پاسخ

    @roho

    کاملاً درست است. شاید همینهاست که باعث می‌شود ما بیشتر علاقه به کار مستقل داشته باشیم. اگر شما به عنوان پیمانکار با یک چنین مدیری قرارداد ببندید درست است که می‌تواند خیلی اذیت کند اما حداقل از کمترین ضمانت برای انجام تعهدات کارفرما برخوردار هستید.

  • سید علا سبزپوش
    پاسخ

    کاملا حرفها را تایید می کنم من هم در جای دولتی کار می کنم ، فقط می گویم که تغییرات مدیریتی و تغییر برنامه ها واقعا درد سر آفرین است ، من هم مثل این بنده خدا دیگه رفتم تو حاشیه

  • علی اسماعیل زاده
    پاسخ

    برای خود من که قبلا در یک شرکت خصوصی کار می کردم و الان نزدیک به 5 سال است تجربه کار در سازمان دولتی را دارم این شرایط کاملا برام آشناست .
    فضای مدیران دولتی با کارمندانشان کاملا از هم مجزاست و این فضا برای کارمندی که نیاز به ارتباط و هم سویی با مدیرش داره در کار سازمانی یک سم مهلکه و اعصاب خرد کن ، برخوردها همیشه چکشی واره ، نگاهها از بالا به پایینه ، کمتر فکر تازه پیدا می شه که بهش امید داشته باشی فقط خودتی و خودت انگار بین چند صد کارمند تنهای تنهایی ، این فقط قبل از تغییراته و وقتی کوچکترین رفت و آمد مدیریتی در سازمان اتفاق می افته چون فضا مبتنی بر (سیستم) اداره نمی شه سلیقه مدیر مهمترین چیزه پس با هر شروعی دوباره یه فلاش بک به عقب و از نو تمام کارهای تکرار مکررات می شه همونطوری که خودت هم اشاره کردی کمتر مدیری پیدا می شه که ادامه دهنده راه مدیر قبلی باشه مخصوصا در سازمانهای دولتی .

یک نظر بدهید