شاید برای این روزها

دوستی دارم که به من یاد داد در روزهای خاص بیشتر بخوانم و تعمق کنم. فیه مافیه مولانا را دست گرفته‌‌‌ام و فکر کردم شاید این برش از کتاب برای شما هم موثر باشد:

در آدمی عشقی و دردی و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صدهزار عالم ملک او شود که نیاساید و آرام نیابد. این خلق به تفصیل در هر پیشه‌‌‌ای و صنعتی و منصبی و تحصیل نجوم و طب و غیرذلک می‌کنند و هیچ آرام نمی‌گیرند زیرا آنچه مقصودست به‌دست نیامده است. آخر معشوق را دلارام می‌گویند یعنی دل به وی آرام گیرد پس به‌غیر چون آرام و قرار گیرد؟ این جمله خوشی‌ها و مقصودها چون نردبانی است و چون پا‌های نردبان جای اقامت و باش نیست از بهر گذشتن است. خنک او را که زودتر بیدار و واقف گردد تا راه دراز برو کوته شود و درین پایه‌های نردبان عمر خود ضایت نکند.

Leave a Comment