در زندگی دردهایی هست…

بعد از 5-6 روز که روی تخت بیمارستان خوابیده بودم، وقتی پزشک اجازه داد که فقط چند قدم کوتاه کنار تخت بردارم، کمی آشفته بودم. با درد شدیدی که داشتم نمی‌دانستم که به پاهایم باید اطمینان کنم یا نه. یعنی مطمئن نبودم که پاهایم می‌توانند مثل قبل ستون بدنم باشند. شاید بگید 5-6 روز زمان زیادی برای راه نرفتن نیست. اما از حدود دو هفته قبل از شروع این 5-6 روز هم اجازه حرکت نداشتم و پایم در آتل بود. پس باید بعد از زمانی نزدیک به 17-18 روز دوباره حرکت می‌کردم اما در ذهنم بود که چه درد شدیدی در پایم داشتم و همین باعث می‌شد به پاهایم بی‌اعتماد باشم. حالا نوشتن اینجا بعد از نزدیک دو هفته که برای من بیش از یک‌ماه بوده کمی سخت شده و نمی‌تونم به انگشتانم روی کی‌بورد و افکار به‌هم ریخته‌ام اعتماد کنم.

دردهایی هست که خیلی از ماها تجربه می‌کنیم. مثل درد شکستگی دست و پا یا سر. درد بریدگی بدن. درد مثلا سنگ کلیه که خیلی وحشتناکه. اما هیچکدام این دردها باعث نمی‌شه که کسی احساس کنه در لحظات آخر عمرش هست و داره نفس‌های آخر رو می‌کشه. اما دردهایی هست که وقتی سراغ آدم میاد کاری می‌کنه که مطمئن بشی داری لحظات آخر زندگیت رو می‌گذرونی. من یکی از این دردها رو تجربه کردم. دردی که باعث شد بدونم کسی که متوجه می‌شه داره از این دنیا جدا می‌شه چه حس و حالی داره و به چی فکر می‌کنه. حالا که سالم دوباره نشستم و دارم می‌نویسم نمی‌دونم باید بگم این اتفاق برای من خوب بوده یا بد. اما می‌دونم که نقطه تاثیر‌گذاری بوده.

به دلایل مختلف از جمله ضربه ممکنه خون در رگ لخته بشه. مثلا در پا. که برای من این اتفاق افتاد. بعد این لخته حرکت می‌کنه میاد بالا. این اتفاق چند روز طول می‌کشه و شما درد زیادی در مسیر حرکت این لخته – یعنی در رگ – احساس می‌کنید. برای من درد شدیدی در پایم وجود داشت. بعد از چند روز متوجه می‌شوید که ناگهان تپش قلب شما بالا می‌ره و از درون بدن می‌شنوید که قلبتون با صدای عجیبی داره می‌زنه. تعجب می‌کنید، اما شرایط کاملا عادی به نظر میاد. چند ثانیه بعد ناگهان انگار میله‌ای را فرو می‌کنند در سینه شما. درد و سوزش وحشتناکی شروع می‌شود. وقتی می‌گویم وحشتناک، مجبورم فقط به همین کلمه اکتفا کنم. کلمه‌ای نیست که احساس اون لحظه را مشخص کند. بعد حالت خفگی دست می‌دهد و متوجه می‌شوید که نفس نمی‌توانید بکشید. اینجاست که متوجه می‌شوید این درد با همه دردهایی که داشته‌اید متفاوت است. متوجه می‌شوید که کم کم همه چیز دارد محو می‌شود و در ذهن شما هیچ‌چیزی نمی‌آید جز این‌که غم بزرگی برای دور شدن از عزیزترین شخص زندگیتان را احساس می‌کنید. می‌دانید که اینجا نباید نقطه پایان باشد، اما انگار هست.

زمانی که نمی‌دانید چقدر است گذشته و هنوز زنده‌اید. جای امیدواری دارد اما نفس کشیدن در نهایت سختی ادامه دارد. فقط متوجه یک چیز هستید و اون اینه که عزیز‌ترین شخص زندگی شما – برای من همسرم – بالای سر شما گریه می‌کند. همین موضوع کافی است که تصمیم بگیرید نفس بکشید. با درد و به سختی. با خودتان تکرار می‌کنید که الان زمان من نیست. نه الان زمان من نیست. آمبولانس می‌آید و شما را منتقل می‌کند به بیمارستان و بعد از کلی اینور اونور شدن متوجه می‌شوید اتفاقی برای شما افتاده به اسم امبولی ریه. یعنی لخته‌های خون وارد ریه شده‌اند و مکانیزم تنفسی و جریان خونی رو بهم ریخته‌اند. بعد شما در آی سی یو هستید. 5-6 پزشک متخصص مختلف، پرستارها و هر کسی که خواندن پرونده پزشکی رو متوجه می‌شه اول می‌گه چرا با این سن امبولی ریه کردی. بعد میاد بالای‌سرت و می‌گه خیلی شانس آوردی، خوشحال باش و برو خدا رو شکر کن اگه دیرتر رسیده بودی ….

نمی‌دونی این حرف رو می‌زنن که از بازگشت به زندگی خوشحال باشی یا چی… ؟ اما موضوعی که هست اینه که درد متفاوتی رو تجربه کردی و لحظه‌ای رو دیدی که داشتی از این دنیا جدا می‌شدی. این یک حقیقته که رخ داده. یعنی برای شما نه، ولی برای من رخ داده. هنوز نمی‌دونم این از اون اتفاق‌هاست که قراره درسی تو زندگی بهم بده یا نه. هنوز خیلی زوده که در موردش قضاوت کنم. اما هرچی‌ که هست این اتفاق تاثیری در زندگی من داشته که باید صبر کنم و ببینم چه چیزی بوده…

نمایش 0 دیدگاه
  • مدیرایران
    پاسخ

    سلام امیر عزیز .
    مسلماً روی زندگی شما تاثیر میذاره و جالب اینکه روز زندگی ما هم تاثیر گذاشته !
    ده روزه که ما هم همش صحبت از شما و راحتی بروز این اتفاق می کنیم .
    ده روزه از بی مسئولیتی صنف بهداشت و درمان می نالیم …
    و ده روز بود که برای برگشتنت به انتظار نشسته بودیم …

  • فرهادی
    پاسخ

    سلام
    خیلی خوشحالم که این اتفاق به خیر گذشته. خیلی خوشحالم که خوبید. توی این ماه خوب، سلامتی تون رو از خدا میخوایم.

  • سعید سلیمانی
    پاسخ

    خدا رو شکر…..

  • امیر نام آور
    پاسخ

    خوشحالم که سلامتتون رو به دست آوردید … و براتون آرزوی زندگی خوش و موفق همچون گذشته رو در کنار خانوادتون دارم …

  • مرضیه خلقتی
    پاسخ

    منم یک دوره بیماری ناگهانی رو تو زندگیم طی کردم و اگرچه با این بیماری فرق می کرد ولی نکته ای رو که درباره تاثیرگذاری بیماری نوشتید کاملا درک می کنم. امیدوارم همیشه سلامت باشید.

  • علیرضا
    پاسخ

    خیلی خوشحالم که از از خطر آمبولی ریه جستید. آرزو می‌کنم دیگر هیچ وقت بیماری را تجربه نکنید.

  • عابدي
    پاسخ

    شكر خدا كه به خير گذشت حتما پس از ويراژ مرگ از بغل گوش زندگي طعم ديگه اي داره

  • رضا قربانی
    پاسخ

    امیر عزیز
    مرگ بزرگترین مساله زندگیه. در زندگی هر آدمی لجظه‌هایی هست که گوشه‌هایی از این مساله را لمس می‌کنه. اما ارزش زندگی انقدر زیاد هست که کمتر کسی از ما دوست داره این مساله را حل کنه. خوشحالم که هستی و امیدوارم باشی.

  • roho
    پاسخ

    امیر جان خوشحالم خداوند این لطف رو به خانواده و دوستانت داشته که هنوز از نعمت وجودت بهره مند بشند و حتم دارم که با نگاهی جدید و امیدوار تر از قبل خواهی بود و انرژی وجودیت رو با دیگرون سهیم میشی .
    منتظر کارها و حرفای خوبت از این رسانه هستیم.
    ارادتمند – roho

  • علی شهبا
    پاسخ

    امیر جان
    خوشحالم که صحیح و سلامت هستی . امیدوارم همیشه سالم باشی . منتظر مطالب مفیدت در آینده هستم.

  • محمد نصیری
    پاسخ

    نه امیر به قول خودت الان وقتش نیست من وتو خیلی کارها مونده که تو این دنیا باید انجام بدیم.
    خوشحالم که هستی.

  • امیر
    پاسخ

    بی نهایت خوشحالم از اینکه سلامت می بینمتون
    و مثل همیشه دلتنگ نوشته هاتون!

  • محسن یزدانی
    پاسخ

    متوجه شده بودم که چند وقتیه نمی نویسین. خدا رو شکر که به خیر گذشت. باید قدر سلامتی رو دونست.. همیشه سلامت باشین

  • سید علا سبزپوش
    پاسخ

    ابتدا خدا را شکر می کنم که در سلامت هستید . متوجه شده بودم چند وقتی نیستید ، گفتم شاید گرفتاری کاری است ، تا اینکه این نوشته شما را خواندم . مسلما همه این حوادث در زندگی برای ما مفاهیم و درسهایی دارند ، یکی از این مفاهیم این است که این مرگ خیلی ساده به سراغ ما می آید بدون اینکه متوجه آن شویم ، اما اعمال ماست که تقدم و تاخر آن را مشخص می کند ، در هر حال شما را دوست داریم و برای شما آرزوی توفیق داریم و برای همسرتون آرزوی صبر و استقامت ، سعی کن استاحت کنی و از این به بعد همیشه چکاپ کامل کن

    در انتظار بازگشت نوشته های پر محتوای شما هستیم ، در این ماه مبارک از صمیم قلب از خداوند متعال برای شما آرزوی تندرستی دارم و برای شفای عاجل شما دعا خواهم کرد .
    در پناه حق باشید

  • محسن
    پاسخ

    سلام
    خوشحالم که خوبید و خطر رفع شده!
    فکر میکنم بهترین مطلبی رو که تو این مدت نوشتید و بنده تا انتها خوندم(!)همین مطلب هست که با افکار به قول خودتان بهم ریخته تان و در حالت نامطلوب جسمی نوشتید!
    در این ماه مبارک از خدا برایتان آرزوی تن درستی و سلامت خواستارم.

  • آرمان
    پاسخ

    سلام
    امیر جان ، خوشحالم که مجددا سلامتی !
    من از مطالبت بسیار استفاده می کنم.
    واقعا نوشته اخیرت قابل تصور و تاثیر گزار بود.
    شرایط عجیبی است و
    تنها عشق است عشق ، که در این گنبد دوار می ماند!

  • عاطفه
    پاسخ

    سلام. خوشحالم که اینجا هستید و می نویسید. شاد و سلامت باشید در کنار عزیزانتون.

  • غزاله فیروز
    پاسخ

    سلام
    خيلی ناراحت شدم که شنیدم اين اتفاق براتون افتاده ولي الان خیلی خوشحالم که سلامتي تون رو بدست آوردید،
    امیدوارم زندگی از ین به بعد اگر هم قراره درسی بهتون بده، این قدر سخت نباشه!
    شاد و سلامت باشید

  • بهرنگ بینش
    پاسخ

    با سلام
    آرزوی سلامتی دارم
    خوشحالم که خطر رفع شده
    آخه من تازه شما را پیدا کرده ام و هنوز دارم از شما چیز یاد میگیرم
    به امید سلامتی و بهروزی
    بهرنگ بینش

    پ.ن : خاطره خنده داری دارم که میگم شاد بشید
    بچه بودم ،پام شکست
    بسکه ورجه و وورجه میکردم
    این پدر ما هم عصا نخرید، چون میدونست عصا بخره، تو خونه نمیشینم و میرم بیرون با بچه ها بازی کنم
    یه مدتی تو خونه میخوابیدم و کتاب میخوندم
    از صبح تا شب
    هفته آخر اینقده خسته شده بودم، زنگ زدم بچه های مدرسه
    یه دوچرخه آوردن، منو بلند کردن گذاشتن روی دوچرخه
    حالا تا رون هم توی گچ
    😛
    دونفر فرمون رو گرفتن، یه نفر هم زین
    من رو بردن و گردوندن
    هفت هشت نفر هم دورو بر مواظب بودن
    یه جورایی شبیه گارد حفاظت بود

  • ebi
    پاسخ

    خوشحالم که خوبید قربان

  • فرشید
    پاسخ

    امیدوارم دیگه همچین اتفاقی براتون نیافته.

    منتظر نوشته های جدید هستیم.

  • جلیل خدادادیان
    پاسخ

    از اینکه وقفه افتاده بود در مطالبتان ، به شک افتادم که حتما مشکلی پیش اومده، چون شما را بسیار متعهد و منظم یافته بودم ؛ خوشحالم که ختم به خیر شد ، صمیمانه برایتان آرزوی بهبودی و بهروزی دارم

  • ریحانه
    پاسخ

    خدا رو شکر که بهتر شدید!

  • مرتضی
    پاسخ

    من هم مثل بقیه چندروزی بود که به سایت شما سر می زدم و از اینکه بروز نمی شد متعجب می شدم. از اینکه بهترشدید خدا را شکر می کنم چون چیزهای خوبی را از شما یاد گرفتم.
    به امید سلامتی کامل برای شما

  • غلامزاده
    پاسخ

    سلام استاد
    بسیار متاسف شدم بسیار …..
    خدا را شکر که سلامت هستید مزد کار خوبی را خدا به شما داده مطمئن باشید فقط که نتیجه کاری است که شاید روزی از سر عشق و فقط عشق انجام داده اید ولی بخدا دردی است که هیچکدام از اینها به آن نمی رسد و خدا نصیب هیچ کس نکند روزی که خوب خوب شدید در حالی که با هم قهوه میخوریم برایتان خواهم گفت !
    همه منتظر روزهای خوب با شما هستند برای درد های بعدی هم عاشقانه خوبی کنیم ؟

  • احسان
    پاسخ

    خیلی خوشحالم که از این اتفاق به سلامتی عبور کردی.
    همیشه رسیدن به لحظات خاص و ناب (می گم ناب چون واقعا برای هر کسی پیش نمیاد) و عبور بر لبه تیغ رفتن و ماندن تاثیر عجیبی بر آدم خواهد گذاشت.

    به امید خدا تا همیشه همیشه در کنار همسرت به سلامتی و خوشی ادامه زندگی بدی امیر خان

  • مرتضی
    پاسخ

    اووه ه ه پسر شانس اوردی خفن ! برو کیف فرصت زندگی مجدد رو ببر . 😉

  • local
    پاسخ

    یاد مرگ باعث بیداری دله، خدا رو شکر که به خیر گذشت، امیدوارم هرچه زود تر سلامت کاملتون رو به دست بیارید

  • Hamid
    پاسخ

    آقای مهرانی عزیز
    تجربه مشابه ای داشتم(چه از لحاظ تحمل درد که مورفین به من تزریق میکردندو چه احساس نزدیکی به پایان راه…)حدود ده سال پیش بود .
    تجربه بازگشت خیلی ارزشمنده،انقدر که میتونی همه تغیرات رو استادانه مدیریت کنی واین افتخار بسیار بزرگی است که مطمئنا نصیب شما شده.
    برای اینکه دست خالی نیامده باشم نوشته زیر رو که مال همان روزای بیمارستانمه رو برات آوردم

    دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،
    دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…
    این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

    باید آدمش پیدا شود!
    باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
    سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!
    فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…
    شروع می‌کنی به خرج کردنشان!
    توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی
    توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند
    توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد
    در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد
    برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟
    بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!
    سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری…
    اما بگذار به سن تو برسند!
    بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند

    غریب است دوست داشتن.
    و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن…
    وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد …
    و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
    به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.
    تقصیر از ما نیست؛
    تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، این گونه به گوشمان خوانده شده‌اند

    دکتر علی شریعتی

  • متین حبیبی
    پاسخ

    امیر جان، بسیار متاثر شدم که این اتفاق برات افتاده و خیلی خوشحالم که سلامتی تو بدست آوردی. امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی.

  • علی واحد
    پاسخ

    سلام، خوشحالم که دوباره سلامت شده اید.
    ضرب المثلی است نمی دانم مربوط به کدام کشور در مورد تجربه های تلخ، اینکه “آنچیزی که تو را نکشد تو را قوی تر می کند!”
    مطمئن هستم که پس از گذر از این اتفاق ناخوشایند “قوی تر” شده اید.
    همین!

  • علی اسماعیل زاده
    پاسخ

    امیرجان امیدوارم ریه های لذت رو پر اکسیژن زندگی بکنی و برقرار ادامه بدی .

  • اكبر
    پاسخ

    سلام جناب مهراني
    بسيار خوشحالم كه مشكل بيماريتون حل شد
    فكر مي كردم اين مدت گرفتاري كاري داشتيد
    بابت مطالب مفيد و كاربرديتون به سهم خودم بسيار ممنونم

  • غریبه
    پاسخ

    اقای مهرانی عزیز
    از اینکه می بینم حالتان خوب است واقعا خوش حالم

  • مهدی
    پاسخ

    با آرزوی سلامتی هر چه سریع تر
    من این اتفاق رو دومین باریه که دارم می خونم، قبلا هم یک شبیه این رو تو گوگل ریدر خونده بودم
    من احساس میکنم این قضیه با زیاد نشستن مرتبط باشه !

  • Matin
    پاسخ

    همیشه سلامت باشی مربــــــــــــــی

  • جاوید
    پاسخ

    سلام
    خوشحالم که سالم برگشتین و شروع به نوشتن کردین

    چند روزیه که می‌خواستم ازتون درخواستی کنم
    توی نوشته‌هاتون از کنفرانس‌ها نیز نوشته بودین

    می‌شه در مورد چگونگی ارایه یک کنفرانس خوب نیز بنویسید؟ بدون استرس، با قدرت صحبت کردن، دیگران رو جذب صحبت‌ها کردن، نگاه چشمی و کلامی و هر چیز دیگری که لازمه!

    گاه در زندگی دانشجویی، دیدن استرس یک عده رو که برای ارایه رفتن جلو دیگران، حس بدی رو به آدم می‌ده، و همیشه سوالی هست، چرا یک عده استرس دارند، چرا یک عده نه، چرا یک عده خوب صحبت می‌کنند، یک عده نه

    ممنون

  • saber
    پاسخ

    salaam amir,
    Aslan nemidoonam chi begam,yani barax foj foj fekr mirize tu saram,
    Azinke to khodet behtar midooni ke faghat ye varzeshi mesle shena be tore haftegi cheghad moassere,
    Az kheili chizaei ke khodet behtar midooni, chikar koni.

  • amin
    پاسخ

    برت آرزوی سلامتی می کنم

  • amin
    پاسخ

    برات آرزوی سلامتی می کنم
    موفق باشی و پایدار

  • محمد
    پاسخ

    وای. این پست خیلی تأثیرگذار بود. امیدوارم سلامتی‌تان را به طور کامل به دست آورده باشید و این اتفاق دیگر برای کسی (لااقل از اهالی این وبلاگ یا لااقل بی‌خبر) نیفتد. خوشحالم که به خیر گذشت.
    این پست یک یادآوری مجدد از این واقعیت بود که آدم باید طوری زندگی بکنه که پس از مرگش از نوع زندگیش یا کارهایی که نکرده، پشیمون نشه. یک آیه‌ای در این زمینه توی قرآن هست که من در این مواقع یادش می‌افتم:
    حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَ‌بِّ ارْ‌جِعُونِ ﴿٩٩﴾ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَ‌كْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا (سوره مؤمنون)
    تا آن گاه که وقت مرگ هر یک از آنها فرا رسد، در آن حال گوید: بارالها، مرا به دنیا بازگردانید. (۹۹) تا شاید به تدارک گذشته عملی صالح به جای آرم. (به او خطاب شود که) هرگز نخواهد شد، این کلمه‌ای است که (از حسرت) همی بگوید (و ثمری نمی‌بخشد)

  • محمد
    پاسخ

    و در ضمن البته یه چیزی که خوندن این پست باید آدم رو درباره‌ش حساس کنه، سلامتی آدم هست. اکثر ماها کم ورزش می‌کنیم، به اندازه‌ی کافی نمی‌خوابیم، زیاد یکجا (پشت رایانه) می‌نشینیم و به سالم بودن غذامون به اندازه‌ی کافی توجه نداریم. در ضمن چکاپ پزشکی شش ماه یکبار – که برای داشتن دید نسبت به سلامتی شخصی مهمه – هم نمی‌ریم. مقامات وزارت بهداشت مرتب دارند می‌گن که مشکل اصلی سلامتی ایرانی‌ها دیگه عدم دسترسی به مراکز درمانی یا بیماری‌های واگیردار نیست، بلکه بیماری‌های ناشی از سبک زندگی مدرن و کم‌تحرکی هست (نظیر سرطان، بیماری‌های قلبی-عروقی و دیابت). این‌ها رو با واکسن و پزشک و دارو نمی‌شه برطرف کرد، خود آدم باید اراده کنه و سبک زندگیش رو عوض کنه.

  • عباس
    پاسخ

    اميدوارم كه هميشه كنار همسر و خانوادت زندگي خوب و شادي داشته باشي . هر چيزي يه نشونه است . از افتادن يه سيب گرفته تا اين اتفاق ناخوشايندي كه براي شما افتاد . قدر سلامتي و زندگي رو بايد بيشتر بدونيم

  • جعفری
    پاسخ

    خدا رو شکر که به خیر گذشت.
    واقعا تجربه بزرگی داشتین. حتی خوندنش هم آدم تکون می ده.

  • راد
    پاسخ

    امیدوارم که همیشه سالم و سر حال باشید.
    سلامتی چیزیه که وقتی از دستش میدیم تازه متوجه داشتنش میشیم. اما دردها یا بیماری هایی که در روح و روان آدم بوجود میاد خیلی سخت تر از دردهای جسم آدمه. دردها و بیماری هایی که شاید خودمون هم متوجه حضورشون نیستیم

  • امیر حسین
    پاسخ

    سلام.
    خوشحالم که این بیماری رو رد کردی . با این عوارضی که گفتی فکر میکنم مبتلا به DVT شدی (لخته شدن خون در عروق داخلی و حرکت اون به سمت قلب و ریه)، خدا رو شکر که در ریه ایستاد و به سمت مغز حرکت نکرد. این بیماری هست که نصیب خیلی از کامپیوتری ها میشه به خاطر نشستن طولانی مدت روی صندلی و بی تحرکی که زمینه های ژنتیک هم اون رو تشدید میکنه.حتی میتونه مسافرت های طولانی هم چنین شرایطی رو ایجاد کنه.حتما باید شما تحت نظر باشی و داروهای رقیق کننده و ضد اعقاد رو طبق نظر پزشک مصرف کنی.
    پیشنهاد میکنم به شکرانه این که به موقع اقدام کردی و این خطر رفع شد چون خواننده های زیادی داری یک بخش به عنوان بهداشت و سلامت کار راه اندازی کنی و با کمک همه دوستان آگاه خطرات شغلی کار با کامپیوتر از جمله همین بیماری اخیر شما و سایر بیماریهای شغلی مرتبط را اطلاع رسانی و معرفی کنی.مخاطرات سلامتی زیادی در همین زمینه کار با کامپیوتر هست که خیلیها از اون اطلاعی ندارند که امیدوارم این جا بهونه ای بشه برای اطلاع رسانی عمومی.
    از صمیم قلب آرزوی سلامتی و بهبود شما رو دارم.

  • امیر مهرانی
    پاسخ

    @امیر حسین بله من دچار DVT شدم و به گفته پزشکا خیلی شانس آوردم که الان زندم. ظاهرا فاصله‌م تا مرگ کمتر از 30 دقیقه بوده. مشکل من به دلیل تروما پیش اومده. درحال حاضر تحت نظر پزشک هستم و هفته‌ای دوبار آزمایش PT/INR می‌دم و البته دارو هم مصرف می‌کنم. پیشنهادی که دادید خیلی عالیه و به نظر میاد شما یا پزشک باشید یا اطلاعات خوبی در این زمینه داشته باشید. در هر صورت اگر شما هم علاقه‌مند هستید می‌تونیم در این زمینه همکاری کنیم.

  • هستي
    پاسخ

    بلا بدور آقا
    سلامتي بزرگترين نعمتيه كه كمتر قدردان هستيم !!!!!!!!!!!!
    به اميد سلامتي روز افزون شما

  • اندیشه ورز برنا
    پاسخ

    با سلام… به امید بهبودی ایشان

  • امیر حسین
    پاسخ

    @امیر مهرانی
    سلام . به هر حال جای خوشحالی است که اقدام به موقع و بجایی داشتید.با اینکه بیماری سختی رو از سر گذروندید، باز باید بگم گه باز خدا رو شکر که به علت تروما بوده و علتش ژنتیک نبوده چون اون موقع ریسک فاکتور شما خیلی بالاتر بود. راستش من هم مثل سایر دوستان اینجا در زمینه IT کار میکنم و تخصصم IT هست ولی مطالعاتم و حساسیتم بخاطر مسائل جنبی و حتی اتفاقاتی که برای دوستان و حتی خودم افتاده بیشتر از بقیه شاید باشه. چیزی که مهمه دوستان کامپیوتری مخاطرات و ریسک فاکتورهای مرتبط با لایف استایل زندگی کامپیوتری و گیکی رو کاملا نادیده میگیرند و بیماری ناگهان روی سرشون آوار میشه.
    من بصورت شخصی تا جایی که میشه برای دوستان و همکاران اطلاع رسانی میکنم ولی اتفاق بیماری شما بهانه ای شد برای اینکه یک حرکت جدی در این زمینه صورت بگیره، امید وارم بشه از طریق حلقه های وبلاگی این حساسیت رو ایجاد کرد. در هر حال اگر کمکی از دست من بر بیاد در خدمتم.

  • میثم
    پاسخ

    سلام. خوشحالم از اینکه، سلامتید.

یک نظر بدهید