چند روز پیش از یکی از خوانندگان بلاگ ایمیلی گرفتم درباره انتخاب گرایشهای مختلف MBA برای ادامه تحصیل و سوال اینطور بود که بازار کار برای کدام رشته بهتر است؟
با موضوع تقاضا برای نوع خاصی از تخصص و شغل کمابیش همه آشنا هستیم. در همان ابتدای راه یعنی زمان انتخاب رشته احتمالا حرف اطرافیان و افراد باتجربهتر در مورد بازار کار و میزان درآمد یک رشته بر روی تصمیم ما برای انتخاب رشتهای خاص تاثیرگذار هست. اما میخواستم بگم که بهتره کمی در مورد این جمله تامل کنیم. فرض کنید که من بگم الان بازار کار برای فروشندگی موادغذایی خوبه. چه افرادی میتونن برن مغازه بزنن و فروشندگی کنن؟ یا اینکه بگم بازار کار متخصصهای مدیریت پروژه خوبه. چه افرادی میتونن متخصص مدیریت پروژه بشن؟
افرادی میتونن فروشنده مواد غذایی موفقی بشن که علاوه بر دانش مورد نیاز (منظورم از دانش الزما مدرک دانشگاهی نیست) توانایی فروشندگی داشته باشن و البته علاقه به این کار. در مورد متخصص مدیریت پروژه هم همین شرایط صدق میکنه. اما اگر بازار کار مدیریت پروژه خوب باشه و براش تقاضا وجود داشته باشه، شخصی که توانایی فروش داره چه اتفاقی براش میافته؟ آیا باید این شخص بره و در زمینه مدیریت پروژه کسب تخصص کنه و کار کنه؟
هدفم از مطرح کردن این سوالها این بود که به این نتیجه برسم که در هر دوره زمانی براساس شرایط خاصی تقاضا برای یک نوع تخصص یا کاری افزایش پیدا میکند. اما تصمیم برای انتخاب رشته و ادامه تحصیل براساس تقاضای بازار روش درستی نیست به این دلیل که اگر شما یک فروشنده ذاتی باشید و الان تقاضا برای مدیریت پروژه رو به افزایش باشد ممکن است بتوانید فروشنده خدمات مدیریت پروژه خوبی شوید اما متخصص مدیریت پروژه خوبی نخواهید شد، به این دلیلکه هرکدام از ما در زمینه خاصی توانایی داریم و الزاما قرار نیست همه در همه کار خوب باشند. نتیجه انتخاب رشته بر اساس تقاضای بازار دست آخر این میشود که شما با هیجان کسب درآمد و پیشرفت و با هزار رویا وارد محیط کار میشوید اما بعد از مدتی متوجه میشوید که این کاری نبوده که شما میخواستید انجام بدید. اگر هم متوجه این موضوع نشوید، تا زمان پایان کار خود از حدی بالاتر نمیروید و هرگز نمیتوانید تبدیل به یک متخصص ویژه شوید.
ما با بعضی از باورهای اشتباه مدتها به زندگی خود ادامه میدهیم. مثلا انسان توانایی انجام هر کاری را دارد. نه! انسان توانایی انجام کارهایی را دارد که در آن استعداد دارد.
پینوشت: موضوع کشف استعدادها و شناخت تواناییها هم از بحثهایی است که در کارگاهها درباره آنها صحبت خواهم کرد.
موافقم، به نظر من از یک حدی بالاتر نرفتن بازهم قسمت خوب قضیه است. چه بسا سرمایه گذاری در تخصصی بدون توجه به استعدادها و توانایی ها میتونه منجر به عدم رضایت شغلی و در دراز مدت حتی منجر به احساس انزجار از کاری که می کنیم بشه.
با شما موافق هستم. مثلاً من رشته صنایع گرایش ایمنی صنعتی درس خوندم اما الآن به کار در زمینه مدیریت مالی علاقه دارم و برای همین با علاقه دوره های مالی و حسابداری رو دارم میگذرونم
بد نیست این نکته را هم در نظر بگیریم که در محیط کاری برخی کشورها – منظورم مثلن ایران است – معمولن معیارهای کیفی تعریف شدهای برای سنجش عملکرد کارمندان وجود ندارد یا اگر وجود داشته باشد نظارت کارآمدی برای آن اعمال نمیشود. در این موارد میتوان از مسیرهایی جز آنچه که عنوان کردید در مسیر موفقیت گام برداشت.
در یک گروه کاری زمانی که اکثر اعضا تمایلی به بهرهوری نداشته باشند، با کمی تلاش میتوان پلههای ترقی را یکی یکی طی کرد. در چنین محیطی فروشندهی موادغذایی میتواند تبدیل به یک متخصص مدیریت پروژه شود و همزمان به عنوان معلم در مدرسهای مشغول بهکار شود و حتا آخر هفتهها را به باغداری بپردازد.
البته مخاطب مبحثی که به آن پرداختهاید در گروه اقلیتی قرار میگیرد که دغدغهی بهروهوری و موفقیت شخصی – جمعی دارد. فقط خواستم نگاه یک بینندهی خارج از گود را نشان داده باشم.
@پیمان با موضوعی که مطرح کردی موافق نیستم. موردی که من مطرح کردم براساس یک نظریه علمی است که ثابت شده اما مورد شما بحث اجتماعی است. نکته بعدی صحبت من با افرادی بود که قصد انتخاب رشته دارند. موردی که شما مطرح کردی همون مثال یک چشم و پادشاهی و شهر کورهاست. موفقیتی که شما از اون صحبت کردید یک جای بالاست. اما موردی که من از اون صحبت میکنم همون تعریفی است خود شخص داره از موفقیت داره. ممکنه موفقیت برای کسی همین باشه که یک کار روتین رو خوب انجام بده. اگر همین شخص روی استعداد اشتباه سرمایهگذاری کنه به همین آرزوی به ظاهر ساده هم نخواهد رسید.
ما دانشجویان آی تی یک درس 3 واحدی به نام “مدیریت و کنترل پروژه های فناوری اطلاعات” داریم که به ما بحث کنترل پروژه را یاد میده . من خیلی به این درس علاقه دارم ولی واقعا نمی دونم چطوری توی ایران میشه ازش صحیح استفاده کرد ! حالا بر اساس مطلب شما من باید دنبال استعدادم در کنترل پروژه بگردم یا بازار کار ؟
@امین استعداد یک مفهوم پایهای تر از نوع کاری است که انجام میدید. استعداد مثل این میمونه که شما تو سخنرانی نسبت به دیگران ممکنه برتری داشته باشید، ممکنه در مشاورهدادن نسبت به دیگران برتری داشته باشید. اینها استعداد هستند. بعد شما به موضوع کنترل پروژه علاقهمند میشوید. اگر استعداد مشاوره دادن شما خوب باشد، شما میتوانید مشاور مدیریت پروژه خوبی بشید اما الزاما مدیر پروژه خوبی نمیشید. (البته همه اینها مثال بود، بخشی از مسیر رسیدن به مشاوره از انجام کار عملی میگذره)