الان می خوام به یکی از بزرگترین نقطه ضعفهام اعتراف کنم. اگر خواستید در کمتر از 5 ثانیه من رو بینهایت عصبی کنید میتونید بنشینید کنارم و با صدای بلند آدامس بجوید. این شاید یک اتفاق معمولی باشه و یکجور حساسیت ارثی به صدای آدامس (پدرم هم همین مسئله رو داره).
اما اتفاقهای دیگری هم هستند که میتونه واقعا روز آدم رو خراب کنه. بدقولی یکی از این موارد هست برای من. البته فکر میکنم خیلیها به موضوع بدقولی حساسیت دارند. شما با شخصی یا گروهی قرار کاری یا جلسهای تنظیم میکنید، برنامهریزی میکنید، در محل جلسه حاضر میشوید و مخاطب شما به سادگی نمیاد.
یکی از بدترین کارها برای اینکه اعتبار خودتون رو در ذهن دیگران از بین ببرید عمل نکردن به قولها و قرارهای کاری است. همیشه در کلام تکرار میکنیم که وقت باارزش هست اما باید این رو هم تکرار کنیم که فقط وقت ما نیست که باارزش هست بلکه وقت دیگران هم به همون اندازه ارزش دارد. در سطح حرفهای وقتی قرار کاری میگذارید باید اصولی را حتما رعایت کنید. مثلا اگر در برنامه کاری شما تغییری ناگهانی رخ میدهد میتوانید زودتر با یک تلفن ساده قرار جلسه را تغییر بدهید. اگر به هر دلیل شخص مورد نظر در جلسه حاضر شده و شما در همان لحظه گرفتار اتفاقی شدهاید که امکان حضور در جلسه را از شما گرفته، میتوانید تلفن بزنید و این موضوع را اطلاع دهید. اما هرگز اینقدر خودتون رو گرفتار و سرشلوغ نشون ندید که طرف مقابل فکر کنه شما کمترین ارزش رو برای ملاقات قائل هستید. پاسخگو بودن بسیار سادهتر از جواب ندادن و پنهان شدن پشت مشکلات است.
من که این مطلب رو مینویسم دارم بهخاطر میارم که در این زمینه اشتباهاتی داشتم. مثلا موضوعی که هنوز از ذهنم پاک نمیشه اینه که یکی از کلاسها رو حدود 20 دقیقه دیرتر از وقت تعیین شده شروع کردم و بعد متوجه شدم این بیاحترامی به مخاطب من بوده. اما هرچقدر مرور میکنم خاطرم نمیاد که کسی رو در قرار یا جلسهای سرکار گذاشته باشم.
این مطلب یکی از غرزدنهای گاهگاهی بود چراکه امروز جلسهای داشتم که از یک هفته قبل تنظیم شده بود و وقتی در محل جلسه حاضر شدم متوجه شدم که شخص مورد نظر یکساعت دیرتر خواهد آمد و تلفن و اساماس را هم پاسخ نمیداد. به همین دلیل بعد از مدتی انتظار محل جلسه را ترک کردم و این اتفاق به اندازه آدامس جویدن با صدای بلند عصبیام کرد.
——————————————————————————————————————————————————
این مطلب در وبلاگ thecoach.ir منتشر شده است. شما میتوانید مشترک خورا ک این بلاگ شوید.
سلام
من هم خیلی به موضوع احترام گذاشتن به قول و قرارها حساسم خودم که بشدت پایبندم و حتی وسواس دارم نسبت به این موضوع . سوای از احترام قائل شدن به دیگران رعایت این موضوع نیز خود یک نوع احترام قائل شدن بخود نیز هست .یادم میاد استادمون میگفت هر وقت حریف فکرتون نشدید که اونو عوض کنید از رفتارتون شروع کنید اگر همانند یک انسان محترم و حرفه ای عمل کنید خود این موضوع همانند مهندسی معکوس عمل کرده و نهایتا می تونه منجر به تغییر در فکر هم بشه . البته بنظم تغییرات بنیادی همیشه از فکر منتج میشه .
اما راجب حساسیت شما به صدای بلند آدامس جویدن درسته همه ما نسبت به موضوعاتی حساسیم ولی چه خوب بود میشد این توانائی را در خود گسترش داد که بشه نسبت به محرکات بیرونی با انتخاب خود خنثی بود .
یه جمله زیبا از وین دایر عزیز در این خصوص :
اگر از جمله افرادی هستید که اجازه می دهید هر کس بر حسب میل و اراده اش احساسات و رفتار شما را تعیین کند تردید نکنید که یک قربانی تمام عیارید .
این قضیه بدقولی تو جامعه خیلی عادی شده همه هم توجیهشون اینه که دیگران هم بدقول هستند.انگار احترام به طرف مقابل و تاثیر بدی که بدقولیشون در طرف مقابل میگذاره هیچ اهمیتی نداره.اگه کسی با بدقولی دیگران مواجه بشه کلی عصبی میشه و در مذمت بدقولی حرف میزنه اما خودش به راحتی در مواجه با دیگران بدقولی میکنه.
باز خوبه شما کلاستون رو 20دقیقه دیرتر شروع کرده بودید.ما استادی داشتیم که به علت غیبتش 1روز دیگه جلسه جبرانی گذاشت اما باز هم غیبت کرد!!!بدون هیچ دلیل منطقی و یا معذرت خواهی
یادم میاد استادی داشتیم در دانشگاه اصفهان وقتی امتحان میگرفت و مثلا ساعت امتحان هفت و نیم صبح بود دقیقه – دقیقا راس همون ساعت یعنی هفت و نیم پاسخ سوالات امتحان را پشت در میزد و در را میبست و اینگونه بود که دیگه تحت هیچ عنوان نمیتوانست عذر و بهانه های متداول را از دانشجویانی که حتی یکی دو دقیقه با تاخیر میرسیدنند را بپذیرد و البته از اون طرف ما هم از ترس این موضوع همیشه زودتر از موعد مقرر سر جلسه امتحان حاضر می شدیم .
سلام، غیر از مساله بد قولی، خواستم بگم که ادامس جویدن حتی با صدای کم هم منو بشدت عصبی میکنه، پیش روانپزشک هم رفتم.
به نظر شما چاره چیه؟