درباره امیر مهرانی
سلام! از سال ۱۳۸۷ بهعنوان سرگرمی جانبی شروع کردم به نوشتن در این سایت اما نوشتن مستمر مسیرهای تازهای را بریم باز کرد. زندگی را تماشا میکنم و از نظاره کردن یاد میگیرم. پرسش میکنم و دوست دارم کشف کنم و تغییر ایجاد کنم. تمرکزم بر ایجاد تحول سازمانی است. در حال حاضر مدیرعامل شرکت توسعه و تحول همرو هستم که در زمینهی مشاورهی مدیریت و توسعهی سازمانی فعالیت میکند.
داستان من
هر آدمی مثل یک کتاب میمونه که میتونه باز و خوانده بشه. این شاید مهمترین نکتهای بوده که از سالهای کار کردنم آموختم.
متولد چهارم اردیبهشت ۱۳۵۹ هستم و کارم را در اسفند ۱۳۷۸ شروع کردم. از گذشته به کامپیوتر، برنامهنویسی و تکنولوژی علاقه داشتم بههمین دلیل خیلی زود زبانهای برنامهنویسی را یادگرفتم. در اولین شرکتی که استخدام شدم، قرار بود کارهای کامپیوتری انجام بدهم اما تبدیل شدم به نامهرسان. هر روز در خیابانها نامههای شرکت را میبردم و به کارفرماها و شرکا میرسوندم. کمی بعد ارتقا گرفتم و شدم تلفنچی.
همزمان با کارکردن، در دورههای MCSE که مدارک تخصصی مرتبط با تکنولوژیهای مایکروسافت بود شرکت کردم و تمام حقوق دریافتیم را صرف کلاسها میکردم. در سال ۹۹ میلادی مدارکم را گرفتم و از نامهرسانی و تلفنچی بودن کارم را به حوزهی طراحی و مدیریت شبکههای کامپیوتری تغییر دادم. کاری که سالها از انجامش لذت بردم.
رخدادی بد اما خوب
بعد از گذشت چندسال با یکی از دوستان تصمیم گرفتیم که یک شرکت در زمینهی خدمات آیتی تاسیس کنیم. زمانی که نامی از استارتاپ و کارآفرینی نبود. حدود سه سال سرگرم شرکت بودیم اما ورشکست شدیم. در این نقطه بود که فهمیدم تمام اتفاقهای بد زندگی ممکنه در لحظه بد باشند اما باعث تحول میشوند.
در روزهایی که برایم بسیار بد و سنگین بود به این فکر میکردم که واقعا به درد چه کاری میخورم؟ هدفم از زندگی کردن چیست؟ چرا با وجود اینکه کسب و کار خودم را داشتم خوشحال نبودم؟
شناخت تواناییها
برای پاسخ دادن به پرسشهام شروع کردم به تحقیق. از طرفی همیشه به نوشتن علاقه داشتم و این وبلاگ را هم راهاندازی کرده بودم که یادگیریهایم را در آنجا منتشر کنم. نتیجهی جستجوهایم این شد که متوجه شدم باید استعدادها و توانمندیهایم را بهخوبی بشناسم و شیوهای را پیدا کردم که باعث شد بفهمم بهتر است روی آموزش، مشاوره، نوشتن و خلق کردن متمرکز باشم.
همین شیوه را برای دوستانم تعریف کردم و برای آنها هم قابل توجه بود و کمکم دورهی شناخت تواناییها شکل گرفت و تعداد زیادی از مخاطبانم در این دوره شرکت کردند.
سرگرمی که جدی شد!
در طول این سالها همواره به نوشتن در این سایت ادامه دادم و کمکم همین سایت تبدیل شد به کسب و کار اصلی من. از طریق این سایت دوستان زیادی پیدا کردم، افراد زیادی در سمینارها و دورههایم شرکت کردند، در برنامههای رادیویی و تلویزیونی شرکت کردم و اعتبار حرفهایام ساخته شده. روزهای اول که این سایت را راهانداختم صرفا میخواستم یک سرگرمی برای وقتهای خالی داشته باشم اما کمکم این سرگرمی تبدیل شد به یک کار جدی در زندگیام.
مرکز تحول مثبت خاورمیانه
در سال ۲۰۱۴ مرکزی را تاسیس کردم با عنوان Middle East Center for Positive Change و بهعنوان نمایندهی خاورمیانه Corporation for Positive Change فعالیت میکنم. این مرکز به سازمانها و افراد کمک میکند تا با تمرکز بر توانمندیهایشان بتوانند در زندگی و کسب و کار خود تحول مثبت ایجاد کنند.
یک درونگرای تمامعیار
برخلاف اینکه معمولا زیاد سخنرانی میکنم و کارگاههای پرانرژی برگزار میکنم، آدم درونگرایی هستم. حتی خاطرم هست که سالهای زیادی از صحبت کردن جلوی جمع میترسیدم. هنوز هم در جمعهای ناآشنا، مثل قبل ترجیح میدهم یک گوشهای خودم را گم و گور کنم. حضور اتفاقی در یک کلاس بازیگری تئاتر باعث شد ترسهای ارائه جلوی جمع در من کاهش پیدا کند اما هنوز هم بعد از برگزاری کارگاهها و سخنرانیها ترجیح میدهم که خلوت کنم. گاهی آدمها درونگراییام را با اهمیت ندادن اشتباه میگیرند اما معمولا برای ورود به جمعهای جدید باید با خودم حسابی کلنجار بروم.
مخلوطکن!
هیچگاه نتوانستم خودم را محدود به یک موضوع کنم. همانقدر که به کار کوچینگ علاقه دارم، به ادبیات، فلسفه، موسیقی، سینما، تئاتر، کارآفرینی و … علاقهمندم. از جایی بهبعد یاد گرفتم که نباید خودم رامحدود به یک شاخه و رشته کنم و بهترین شیوهای که میتوانم برای لذت بردن از کار و زندگی داشته باشم این است که علاقههایم را با هم مخلوط کنم و چیزهای جدید بسازم. بههمین دلیل معمولا ردپای مسائل هنری در کارگاههایم دیده میشود.
شرکت همرو
از سال ۹۷ با همکاری هلدینگ تکوست، شرکت همرو را تاسیس کردم که در زمینهی مشاوره مدیریت فعالیت میکند و به سازمانها در جهت حل مسائل کمک میکند. همرو شاید برای من یک آزمون باشد. تا زمانی من پشت سر مدیران در نقش کوچ میایستادم و کمک میکردم که تصمیمهای بهتر بگیرند و اکنون خودم در موقعیت اجرا هستم. شاید اکنون بهتر میفهمم که چه حرفهایی فقط تئوری بوده و در عمل چه چیزهایی متفاوت میشود.
مانیفست من
باور دارم که هیچ سیستمی جایگزین روح و قدرت تفکر انسان نمیتواند باشد. باور دارم که انسانها و سازمانها مجموعهای از فرصتها و امکانات هستند و نباید آنها را با ضعفها و کاستیهایشان ارزیابی کرد. جریان زندگی ما از تاثیری که خودآگاه یا ناخودآگاه بریکدیگر میگذاریم شکل میگیرد و عقیده دارم:
اینکه بدانیم چه کسی هستیم و چه تواناییهایی داریم، چگونه بودن و تاثیر ما در دنیا را شفاف میکند.
به فرهنگ گفتگو و همراهی ایمان دارم و میدانم که باید از مرزهای خود ساخته خارج شد و هرآینه به خودم و دیگران یادآوری میکنم که انسان در تنهایی بیمعنا میشود که حقایق زندگی با بودن دیگران شکل میگیرد.
تعهدم به خودم و اطرافیانم این است که بودنم موثر باشد و همواره به چگونه بودنم فکر کنم. به کلماتم و تاثیر آنها در زندگی آگاه باشم. پذیرای خطاهایم باشم. ببخشم و درخواست بخشش کنم. تعهدم به خودم این است که ارزش امکانات و فرصتهایی که خداوند در اختیارم گذاشته را بدانم و با تفکر و تعقل، از آنها در خلق ارزش برای خود و دیگران بهره ببرم.
به قدرت رویا ایمان دارم و میدانم که ما درجهت رویاهایی که میسازیم حرکت میکنیم. میدانم که انسان بدون رویا، انسانی مرده است. پس همواره رویای بهتر از آنچه که میتواند باشد را در سر دارم و کمک میکنم دیگران رویاهای محتمل خود را پیدا کنند. اینگونه خواهد بود که همواره در مسیر رشد و کشف ناشناختهها قدم برخواهیم داشت.
و میدانم که اگر قرار باشد خانوادهام، محیط کارم، شهرم، کشورم و دنیایم تغییر کند، من باید تغییر کنم.