روزهایی هست که از همون اول صبح طوری از خواب بیدار میشم که احساس میکنم نباید صبح میشد. هیچنشونی از رفع شدن خستگی و سرحالی وجود نداره. سراغ برنامهی روزانهام که میرم میبینم حوصلهی تیک زدن هیچ کدومشون رو ندارم. به کتابخونه نگاه میندازم، هیچ کتابی برای خوندن جذاب نیست. حتی حوصله صحبت کردن هم ندارم و احساس میکنم عضلههای صورتم شل شدند و حتی اینقدر انرژی ندارم که بخوام صورتم رو از چهرهای آویزون، تغییر بدم.
راجع به خودم متوجه شدم که هر از گاهی این حال و احوال میاد سراغم و همینطور فهمیدم که معمولا بعد از گذشت این حس – که قبلترها ممکن بود زیاد طول بکشه و الان یادگرفتم بهتر مدیریتش کنم – انرژی بالایی دارم و میتونم کارهای زیادی انجام بدم. اما معمولا مسئله اصلی، گذر از این حس کرحتی است که اگر بمونه بدجور آدم رو زمینگیر میکنه.
اینجور وقتها انجام کاری که خیلی انرژی ذهنی نخواد و انگیزهبخش هم باشه خیلی میتونه کمک کنه و معمولا دیدن فیلم از انتخابهای اولم هست. گاهی فیلمهای سینمایی انگیزهبخش و گاهی هم دیدن مستندها. اینبار در یوتیوب جستجو کردم Messi Documentary و یک مستند ۴۵ دقیقهای پیدا کردم که از کودکی مسی توضیح میده که این اعجوبه چطور پیشرفت کرده. مستند رو میتونید از طریق این لینک ببینید.
نکته جالب برام اینبود که بهدلیل مشکلات فیزیکی که داشته توان بدنی خوبی برای انجام یک مسابقه کامل فوتبال نداشته و نوع درمانی که براش پیشگرفته شده بود باعث شده بود که از یک ناحیه در پایش دو سهبار مصدوم بشه. اما مدیران بارسلونا برای رشد بهتر و رفع مصدومیتش برنامهریزی جامعی انجام دادند که باعث شد این مشکل حل بشه.
یا مثلا در سالهای اولیه بازیاش در دوره نوجوانی اینقدر دریبل میزده که یا توپ رو گل میکرده یا اون رو از دست میداده و برای اینکه به بازیکن بزرگی تبدیل بشه باید این ذهنیت رو تغییر میداده و بازی تیمی رو بیشتر تمرین میکرده که مربیها حواسشون به این موضوع بوده و کمک کردند که بتونه همزمان که از هنرش استفاده میکنه در خدمت تیم هم باشه.
این ماجرا رو که دیدم یاد کتاب ۱۱ حلقه نوشته فیل جکسون مربی افسانهای NBA افتادم. جکسون مربی تیم رویایی شیکاگو بولز بود که بازیکنهایی مثل مایکل جردن و شکیل اونیل در اون تیم بازی میکردند. جکسون در کتابش به این موضوع اشاره میکنه که وقتی قرار بود تمرینهای تیمی را انجام بدهند مایکل جوردن چندان همکاری مثبتی نداشته و عقیده داشته که بسکتبال یعنی من و خودم به تنهایی میتونم بازی رو جمع کنم. جکسون مدت زیادی کار کرده تا تونسته ذهنیت جردن رو تغییر بده و از زمانی که این بازیکن با تیم هماهنگ شد قهرمانیهای پیاپی بولز بهدست اومد.
این کلیپ کوتاه رو هم از کارهای عجیب مسی ببینید. بخصصو آیتم آخر که درباره تحلیل گلی است که زده و به لحاظ علمی غیرممکن بوده.
پینوشت(۱): پیام امسال سازمان بهداشت جهانی دعوت به گفتگو است. با خیلیها در طول سالهای قبل روبرو شدم که از اینکه درباره ضعفهاشون صحبت کنن احساس بدی دارند. بهنظرم صحبت کردن از ضعفها، بیحوصلگیها و خطاها به اندازه صحبت کردن درباره توانمندیها و دستاوردها مهمه. وقتی چیزی برای پنهان کردن نداشته باشی بیشتر میتونی به کارهایی که باید انجام بدی فکر کنی و وقتی به پنهانکاریها فکر کنی بیشتر هدفت میشه مواظبت از چیزهایی که فکر میکنی در تو اشتباه است.
پینوشت (۲): از خوشیهای امروز که این مطلب رو نوشتم مسابقه بارسا و یوونتوس است که میتونه شب رو بسازه.
پینوشت (۳): دیدن این مستند و چند خط نوشتن انرژی رو برگردوند. حالا میشه از بقیه روز استفاده کرد.
نوبت شما
شما چطور خودتون رو از کرختی بیرون میارید؟ چه پیشنهادی برای دیگران دارید؟
من رادیو اتاقم رو روشن می کنم(به شدت علاقه مند به گوش کردن هستم ولی رادیو برای من حس زنده بودن و جریان داشتن زندگی رو القا می کنه)یا گوش کردن به پادکست های مورد علاقه ام و همزمان اتاقمو شروع به مرتب کردن می کنم حتی یه تغییر جزئی تو دکوراسوین اتاقم حالمو خوب می کنه و نباید تو اون موقع با کسی در ارتباط باشم باید فقط با خودم خلوت کنم.:)
یادم افتاد مدرسه که میفرتم همیشه رادیو رو با صدای بلند روشن میکردم و بعد درس میخوندم. ظاهرا اون زمان برام ابزار افزایش تمرکز بوده 🙂
تقریبا می تونم بگم که بزرگترین مشکل من همین حالت کرختی است. به طوری که باعث میشه همه چیزیم را رها کنم و بشینم و فقط فیلم و بازی کامپیوتری کنم. معمولا این مشکل بعد از تعطیلات به سراغم میاد و واقعا زندگی رو به کامم تلخ کرده.
تجربه به من نشون میده که وقتی زیاد بازی میکنم یا چندتا فیلم رو پشت هم میبینم یعنی اوضاعم خیلی خرابه. معمولا با همین کارها سعی میکنم اون روز رو بگذرونم.
من هم تقریبا روش مشابهی رو پیش میگیرم. معمولا یه تد تاک میبنیم یا سعی میکنم در مورد زندگی ادمهایی که به موفقیت های از نظر من جذاب رسیدند بخونم و الهام بگیرم. طبق تجربه من در این مواقع یکی از بدترین کارها که ممکنه حس کرختی رو خیلی طولانی کنه، گشتن در شبکه های اجتماعی است. سعی میکنم خواداگاهانه حواسم جمع باشه که به این کرختی میدون ندم.
ممنونم از مطلب خوبتون. پایدار باشین
کاملا موافقم. شبکههای اجتماعی و بخصوص تلگرام نابود کنندهاست. من تقریبا یک پاکسازی اساسی از کانالهای تلگرام کردم.
واسه من “زرد ملیجه”کفایت میکنه. در ضمن فکر کنم فیل جکسون بعد از شیکاگو در لس آنجلس لیکرز مربی شکیل اونیل و کوبی برایانت بوده باشه.
کاملا درسته. شکیل اونیل در شیکاگو بولز نبوده.
اگه ورزشی برای آدم هیجان داشته باشه، انجامش حس رضایت خوبی به آدم میده و حوصله زیادی هم نمیخاد. برای من شنا کردن اینطوریه. مرتب کردن هم من رو سرحال میاره. مثل اینکه یک مونیکا (فرندز) درونم داشته باشم. انگار بیرون که مرتب میشه، درون هم همینطور.
سلام.
من معمولاً تو این شرایط باید برم کوه.
تماس میگیرم با محل کارم یا اس ام اس میزنم که دیر میام.
راههای زیادی رو امتحان کردم. فقط همین یکی جواب داده.
بعضی وقتا هم که لجبازی کردم که نمی خواد و خودش حل میشه، کل روزم رو از دست دادم.
با اینکه زمان زیادی ازم میگیره ولی باعث میشه تا چند هفته حس شادابی داشته باشم.
کرختی من انقدر ادامه پیدا می کنه که باید پاکشان خودم رو به نزدیک ترین استخر برسونم و انقدر شنا کنم و شنا کنم و شنا کنم که آخر سر از خستگی دستگاه تنفسم چند قلپ آب بپره گلوم تا کمی آروم بگیرم.
و بعد شب بتونم با خیال کمی آسوده تری به خواب برم. به امید فردای بهتر.
حالا که با بی برنامگی و خسته از زمان از خواب بیدار می شم به یاد میارم که چه شب بدی داشتم ، افکاری و اتفاق شب گذشته به امروز هم رسوخ کرده ، کرختی و بی حوصلگی و تندخویی! از جمله صفات بارز من توی این روزه ، دارم سعی می کم خوب باشم ، اما نتیجه نداره !
انسان در طول روزهای زندگیش یه روزایی رو در اوج و یه روزایی رو در فرودست ترین حالت ممکن سپری می کنه و این جزء طبیعت انسانه ، مشکل اینجاست گاهی و یا بهتر بگم بیشتر اوقات در بخش پایین موندگار می شم و بهش عادت می کنم و زندگیم رو بر اساس اون حالت می بینم ، دنیایی سیاه با غم و غصه های بی پایان !
آقای مربی ، امروز من این شکلی ام 🙁